در پاسخ به یک اعتراض خشم آلود پیرامون انتخابات!!

محمد عالم افتخار

در پاسخ به یک اعتراض خشم آلود پیرامون انتخابات!!

«لعنت به این نویسندگی و روشنگری و روشنفکری»

محترم انجنیر نظیب الله امانی؛این تلقی من در دو هفته قبل را که در مورد "انتخابات!!!» سرکاری و سفارتی 6 میزان 1398 نوشته بودم؛ «انچه عیان است چه حاجت به بیان است» شدیداً مورد انتقاد و اعتراض قرار داده؛ آنرا نشانه گریز من از مسئولیت...خوانده فرموده اند که درین مورد کوچکترین چیز عیان وجود ندارد؛ همه چیز سِرّ و جادو و استخباراتی است؛ مغز مردم از زیادت سوال میکفد و نویسنده مغرور و بی مسئولیت به آن ها میگوید «انچه عیان است چه حاجت به بیان است»

ایشان با طول وتفصیل دیگری بالاخره می فرمایند: "لعنت به این نویسندگی و روشنفگری و روشنگری"

نامه ایشان که از "کلانشهر کابل" آنهم به طریق یکی از رسانه ها فرستاده شده به حدی خشمگینانه است که اصحاب رسانه آنرا دل و نادل برای من وسیله شده و در عین حال از طرف خود "معذرت خواهی" کرده اند.

اما من جداً اعتراف می کنم که در مورد متذکره اشتباه محاسباتی بدی کرده ام؛ انچه عیان است که نبود معنا و مصداق نورمال حداقل بورژوازی وقواعد قرار دادی عمومی و جهانشمول درین درامه مفتضحانه میباشد؛ برای عموم آسان دریافتنی نیست.

جباران میگویند که قانون اساسی سقف و سطح و حدود اشتراک مردم در انتخابات را قید نکرده است.

واقعیت است که اصل اولی بشر بودن و انسان شمرده شدن به ایشان اهمیتی ندارد که عبارت است از نعمت بیمانند طبیعی و الهی یعنی «عقل آدمی».

وقتی «قانون اساسی!» ساخته کدامین ها؛ بر «عقل آدمی» مقدم و مقدس است؛ میشود در تحریم و بایکات مطلق یک ملت؛ گله های چند نفری مزدور و خدم و خشم سرکاری و خود فروش؛ یا نه اصلاً مقداری «کاعذ رأی» جابجا کرد و با "اقل" و "اکثر" قرار دادن آنها؛ در مملکت «رئیس جمهور» برگزید و حکومت مشروع ساخت!!!

آنچه عیان است این است که روز 6 میزان 1398 روز انتخابات نه بلکه بی مانند ترین روز اعتصاب و اجتناب ملی بود. حتی شهر و ده سراسر افغانستان به جای «جشن انتخاباتی» نمود ماتم گرفتگی داشت. وانگهی به اعتراف خود سرکار پس از تقلبی خواندن و بطلان هزاران مورد؛ کمتر از دو ملیون نفر گویا رأی داده اند که هنوز باید (در تفتیش و بازشماری!!) هزارانش تقلبی و باطل برآید!!

وقتی عقل و خرد آدمی مطرح و محترم نباشد؛ نه طول و عرض عظیم و بودجه ها و مصارف سرسام آور دم و دستگاه برگزار کننده!! انتخاباتی قابل حساب کتاب است و نه تعداد آرای ادعایی ی قریب در حکم هیچ!

 و انگهی همین هم باید در تمامی 34 ولایت بازشماری و تفتیش و چه و چه (شاید هم چئد باره) شود.

الا افغانستان در جغرافیایش 35 تا 40 میلیون نفوس دارد به احتساب مهاجران و بیرون کشوری ها این اندازه به 50 ملیون پهلو میزند.

حالا یک میلیون و هشتصد هزاری که گویا رأی داده اند؛ چند فیصد نفوس میشود و آیا به او که در نهایت یک میلیون این "آرا" را یعنی  1 از 50 را برده است میتوان «رئیس جمهور » یعنی رئیس کل ملت یا اکثریت ملت گفت؟ او که در نهایت 2 فیصد رأی دارد و تمام!؟

آیا این قابل لعن و نفرین نیست؟

آیا هنوز می پذیرید که خرد تعطیل باشد و عقل؛ مُرده!؟

تازه 6 میزان 1398 کجا؛ و حال کجا؟

میگویند پس از اتنخابات!! 9 میزان افغانستان در 20 کشور دیگر همین جهان؛ انتخابات ها برگزار شده و نتایج همه در همان یکی دو سه روز اول روشن گردیده و برنده و بازنده همدیگر را پذیرفته و دوباره یک مردم و یک وطن شده اند. اما اینک میرود که 9 ماه و 9 روز و 9 ساعت و... پوره گردد تا حملی که انتخابات!! افغانی و افغانستانی برداشته است؛ مرده یا زنده به دنیا آید یا نیاید!

متأسفانه اینجا در مورد عوامل و اسباب و دلایل و اسناد و قراین داخلی و خارجی مجال مکث نیست!

ولی همین من؛ انتخابات پنج سال پیش را دیگرگونه تحلیل و تجلیل کرده ام و پای آنهم ایستاد استم. ملاحظه فرمایید تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟

درین توجه و اهتمام؛ شما بسیاری رمز و راز های کنونی را نیز به خوبی میتوانید تصور و پیش چشمان تان مجسم فرمایید.

خلاصه هایی از چند مقاله به هم مرتبط 5 سال قبل:

از«کس اجازه نمیدهد که داکتر عبدالله رئیس جمهور شود»:

(بنده این مورد را در جریان جنجال های انتخاباتی؛ با صراحت و استناد و استدلال؛ خاطرنشان ساخته و به طریق انترنیت وسیعاً انتشار داده بودم. البته غایه من خوشایند و بد آیندِ چند نوچه اخوانی و... خود داکتر عبدالله نبود؛ بلکه اِشراف خودم بر جریانات مهم میهنی، شناخت کمابیش از جامعه ملی و بین المللی و داعیه ها و شعار ها را بازتاب میدادم تا روشنگری کرده باشم که جز آن؛ در زندگی رسالتی برای خودم قایل نبوده ام!

ولی اگر همه چیز منحصر به اعلام و هشدار من بود؛ اخوان جماعت و نو به دوران رسیدگان تنظیمی ـ مافیایی حق داشتند؛ شانه بالا اندازند و تف کنند و بگذرند؛ ولی اتفاقاً مسایل آنقدر ها برهنه و بدیهی بود که بعد ها حتی عبدالله و تیمش را به تظاهرات و نمایشات عظیم و تهدید به ساختن یکجانبه حکومت کشانید؛ عبدالله «رئیس جمهور منتخب مردم افغانستان» اعلام و اشاعه میگردید و کمسیون انتخابات و مقامات قدرت (و تلویحاً جامعه بین المللی و امریکا) که با وصف اعتراف به بالاترین میزان آراء به نفع عبدالله؛ کمتر از این؛ را اعلام کرده بودند؛ به دروغگویی و تقلب و فساد متهم و محکوم میشدند. و نهایتاً سخن از تصرف ارگ و مقام ریاست جمهوری به مدد سلاح و قدرت قهریه بود!!

پسان ها نوشته ها و اسنادی مبنی بر اینکه عبدالله در همان دور نخست برنده بود؛ انتشار یافت.

چنانکه شاهد بودیم راه اندازی پر ضایعات و وقت کش درامه دور دوم انتخابات عمدتاً به تحکم اداره اوباما در قصر سفید؛ حتی اوضاع را بدتر کرد و تیم داکتر عبدالله یکسره با سیستم عملاً موجود انتخابات اعلام مقاطعه نمود تا آنکه کار به مداخله و وساطت و پا درمیانی ملل متحد و نمایندگی های دیپلوماتیک زیاد بین المللی در چوکات یک ماموریت فشرده جان کری وزیر خارجه امریکا انجامید که به عقد مقاوله «تشکیل حکومت وحدت ملی 50-50» منجر گردید....)

**********

.....چیزی مانند روشنایی رعد که دل شب سیاه را بشگافد؛ بر سقف مُخ من؛ پدیدار شد و در پرتوی آن دیدم که خیلی خیلی گرفتار افکار منفی شده ام؛ هرچه هست همین وطنداران «خرد وطن» و «بزرگ وطن»م به تازگی حماسه سترگ سیاسی و انتخاباتی (برج حمل 1393) آفریده محافل و طبقات حاکمه داخلی، دسیسه جویان منطقوی و شیطنت کاران پتروـ دالر عربی و هکذا جهان و جهانیان را شگفتی زده کردند.

شاید مضمون حقیقی این حماسه همانا رستاخیز برای «نه گفتن» به وضع مافیایی و بی قانونی و فساد و توحش است؛ «نه گفتن» به تروریزم و طالبان و آی ایس آی و ارتجاع و جهل و جنونی میباشد که دهه هاست مردمان ما را به تباهی و مرگ و ماتم میکشاند. یعنی کاندیدا های انتخابات؛ اهمیت اصلی و اولی نداشته اند؛ مردم برای تائید و تحکیم نظام دموکراسی، گذار از حالت خفه کننده موجود و انتقال مسالمت آمیز سیاسی رأی داده و ابراز اراده کرده اند.

با تمام اینها و در نبود واریانت خوب و خوب تر برای آنسوی مسئاله؛ مردم ناگزیر میان بد و بدتر انتخابی کرده اند؛ و در نتیجه همین انتخاب؛ به اذعان و اعتراف کمسیون انتخابات و در نتیجه به اقرار حاکمان سیاسی و اقتصادی؛ عبدالله عبدالله پیشتاز است و بلند ترین آرا را  بُرده است!

پس؛ این چه معنا دارد؛ که ولو عبدالله نهایتاً اگر 70 فیصد رأی هم بیاورد، کس اجازه نمیدهد؛ او رئیس جمهور شود!؟

مگر آن کسان که اجازه نمیدهند برنده بیشترین آرا؛ رئیس جمهور شود؛ کیانند؟ دلیل و منطق و انگیزه و استحقاق و صلاحیت شان در چیست و در کجاست؟  

*********

نخست باید قاطعانه خاطر همه را جمع کنم که هم در مورد داکتر عبدالله و هم در مورد تمامی 8 و بدواً 11 کاندیدای این دور ریاست جمهوری افغانستان؛ همان مثل مردمی صادق است که «زور کاکاست که انگور در تاک هاست!»

اینان؛ همه به برکت حضور یافتن و موجودیت 13 ساله «جامعه جهانی» و ایالات متحده امریکا در افغانستان به نان و نام و نوا و توانایی های مانور سیاسی رسیده اند و در مورد خیلی ها؛ سرمایه گذاری ها و حاتم بخشی های دوران «جهاد» ضد شوروی قوت های غربی و عربی و ایرانی و پاکستانی سازنده بوده و در مورد برخی ها (مانند تکنوکرات های گنگ بیروت ـ 3) حتی مقدمه کاری های خیلی خیلی پیشترِ سی آی آی (CIA) و هنری کسینجر ـ عضو ارشد کمیته 300 ـ نقش تعیین کننده ایفا کرده است.

خلاصه همه این بازیگران سیاسی متعلق به طبقات و محافل حاکمه ای اند که ماهیتاً در بدلِ به کشتارگاه های «جنگ سرد» فرستادن میلیونها مردم و جوانان افغانستان در 4 دهه اخیر؛ در بدل همدستی و همسویی با قدرت های برنده این جنگ شوم لعنتی یعنی بلوک کاپیتالیستی و متحدان ارتجاعی و استبدادی آنها و نیز در نتیجه چور و غارت منابع رو زمینی و زیر زمینی افغانستان و دارایی های ملی و حتی شخصی مردمان بیدفاع؛ سمارق وار درین سرزمین سبز شده و سر بالا نموده اند.

مگر سایر طبقات حاکمه در تاریخ بشریت؛ چطور و چگونه موجودیت یافته اند و می یابند؟!

آیا طبقات حاکم و محکوم در لوح المحفوظ و ملکوت خدا درست شده و به پائین می افتند؟!

به هرحال؛ چندی قبل در افغانستان؛ نظام پادشاهی توتالیتر بود و قدرت سیاسی یا از پدر به پسر منتقل میگردید و یا اینکه در نتیجه کُشت و کُشتار درون خاندانی و تغلب یکی بر سایرین؛ انتقال می یافت.

اینک؛ جای یک خاندان حاکم قدر قدرت را مجموعه ای از خاندان های حاکمه گرفته است که همه آنان را امتیازات و مقامات و مدارج سیاسی و اقتصادی و قوت های مسلح وغیره باهم بافت میدهد و علی الوصف تضاد ها و تفاوت ها ناگزیر از بودن در قلاع طبقه میگرداند.

لذا دیگر نظم و ترتیب سلطنتی؛ برای بقا، ادامه و انتقال مقامات سیاسی و اداری به صرفه و کار ساز نیست و منجمله ساز و کار دموکراسی لیبرال؛ این خلا را پُر و این نیاز را برآورده مینماید.

 بر خلاف توهمات جاهلانه؛ دموکراسی و انتخابات ریاست جمهوری و مقامات حکومتی، به صورت یک مطلق؛ چیز «صادراتی» و تحمیلی و فلان و بهمان نیست؛ امر و ضرورتی است که از واقعیت تغییرات ژرف حادث شده در ساختار های قدرت و ثروت ناشی میگردد. این میتود حکمرانی و مدیریت؛ علاوه بر اینکه نیاز طبقه حاکمه را بر آورده میسازد؛ گستره وسیعی را برای عوامفریبی و سوق و اداره طبقات و اقشار محکوم و محروم نیز فراهم میگرداند و حتی مناظر فریبنده ای اغلب سراب؛ فرا روی محرومترین اقشار جامعه میگستراند و تا حدود بالایی از وقوع انقلابات و انفجار ها و شورش های طبقات و اقشار ملیونی توده های زحمتکش و بهره ده و بار بر و خار خوار؛ پیشگیری مینماید.

لهذا به طرز اساسی؛ داوطلب ها یا کاندیدا های ریاست جمهوری و مقامات بلند سیاسی؛ فیگور ها و شخصیت های خود طبقات صاحب زور و زر و غلبه؛ استند؛ سایران که نمیتوانند تن لچ و دست خالی به میدان شمشیر بازی در آیند؛ مگر اینکه مقاصد حاشیه ای پروپاگند و آژیتاسیون سیاسی و سازمانی داشته باشند و یا استنثاءً آنقدر توانا گردند که بالاخره دست شان به جاهایی بند شود.

این هم هست که بعضاً حتی به خاطر اعتبار یافتن و ار ضاکننده شدن دموکراسی های لیبرال؛ برای افراد محدود حقیقی یا استخدام شده خارج از طبقات حاکمه؛ در مقامات و مناصبی راه باز گذاشته میشود و به هرحال صدا هایی برای انتقاد و مخالفت و دیگر سان خوانی باید وجود داشته باشد تا اصلاً مقوله دموکراسی؛ معنا یابد.

فراتر از این؛ تئوریسن های مدافع دموکراسی لیبرال؛ مدعی اند که وجود اپوزیسیون ها و مخالف سرایان و انتقاد گران؛ دموکراسی را شگوفا و متحرک و عندالموقع اصلاح و از افتادن به ورطه دیکتاتوری و استبداد مصئون میگرداند.

متأسفانه اینجا مجال کاوش و سبک و سنگین کردن تئوری ها و تجربه های نظامات دموکراسی لیبرال در کشور های دارای سطوح مختلف رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را نداریم. ولی حقیقت غالب این است که حتی فقیر ترین دموکراسی ها هم دارای قواعد و ضوابطی میباشند که جبر رعایت یا حداقل وانمود کردن متعهد بودن به آنها وجود دارد و چندان ممکن نیست که کس یا کسان قدر قدرت؛ همه چیز را مطابق منویات فردی و تمایلات معدی ـ معایی خود بچرخانند الا اینکه مشروعیت و مقبولیت عامه پروسه ها را مخدوش و معدوم نمایند.

ولی در دموکراسی نوپای افغانستان؛ هم وجود چنین میلان و هوس در افرادی مانند آقای حامد کرزی و حلقه های مافیایی اطراف او؛ متصور است و هم از اینکه اساساً فرهنگ عام در مورد قدرت سیاسی و دولت؛ توتالیتری و استبداد باورانه (حکومت محورانه) است؛ خیلی ها می انگارند که همه چیز به مهندسی های انتخاباتی و نقشه و پلان قدر قدرت های داخلی و خارجی رابطه دارد تا جاییکه حتی رأی دادن؛ کار بیهوده و احمقانه خواهد بود.

ولی نه این فکتور و نه اینکه کاندیدا های ریاست جمهوری و مقامات انتخابی دیگر؛ عمدتاً فیگور های طبقات حاکمه اند؛ نباید به این معنی تلقی گردد که شرکت مردم از طبقات و اقشار دیگر جامعه در کار زار های انتخاباتی بیهوده و بی ارزش و بی ثمر میباشد.

نه تنها در انتخابات دموکراتیک؛ بلکه حتی در سهمگیری مؤثرانه و آگاهانه مردم برای گزینش خلفا و شاهان و دیگر حکام؛ تبعات مهمی برای منافع و جایگاه اجتماعی و اقتصادی مردمان محسوس بوده است و کماکان متصور و میسر و ممکن میباشد.

انسانها در هرحال دارای شخصیت و فردیت متفاوت از هم میباشند. مثلاً امان الله خان با اینکه نواسه مستبد بزرگ امیر عبدالرحمن و پسر فرزند زنباره و عیاش و بیداد گر او؛ امیر حبیب الله بود؛ شخصیت خیلی متفاوت مفید و ملی و مترقی و مردمی متبارز گردید، ظاهرشاه؛ عین پدرش «نادر غدار» نبود؛ هاشم خان تقریباً هیچ شباهتی با برادر تنی اش شاه محمود خان نداشت و سردار داود خان «شاهزاده سرخ» از آب در آمد و مؤسس نظام دولتی جمهوریت در افغانستان گردید.(4)

البته بایستی در تبارز خصوصیات مثبت و منفی شخصیت و فردیت ویژه افراد و اثرات آن به حال مردمان، واقعیت های زمانی و مکانی و مقتضیات و جبر های عصر و سطح آگاهی و جراری سیاسی و اجتماعی توده ها و پیشاهنگان آنها را هم باید محاسبه کرد. 

**********

معلوم است که در مورد شخصیت هایی مانند داکتر عبدالله؛ سوال های متعدد دیگری هم وجود دارد که بر واقعیت ها و متغییر های دشوار فهمی مبتنی میباشد؛ منجمله تعلق به تنظیم جنگی مانند جمعیت اسلامی و گروه «شورای نظار» که در گیر منازعات دوران «جهاد و مقاومت» بود و در ایام به اصطلاح «پیروزی مجاهدین» و «حکومت اسلامی» ساخت )در) پیشاور؛ طرفی از «جنگ های کابل» واقع گردید.

مقالات مرتبط

...

زمانی یک حکومت قانون مدار گفته می شود که دستگاه حقوقی آن سلسله ی رده بندی ساختار های دولتی را در نظر... ادامه

...

پس ازکودتای نرم سیاسی زورگویانه بر ضد روند دموکراسی (برگزاری یک انتخابات سالم - آزاد- عادلانه)؛ اعلا... ادامه

...

تقلبات وتخطیهای گسترده درروند گزینش رئیس جمهوردرمیزان سال پارباعث شد تا این روند ملی ازمرزهای که قان... ادامه

...

تصور میرفت که پس از اشتراک تمامی نمایندگان سیاسی و نظامی امریکا و ناتو و اکثر ممالک غربی در مراسم تح... ادامه

...

در لمحه ایکه گفتند: مایک پامپیئو وزیر امور خارجه امریکا؛ به کابل آمده است؛ بیدرنگ به راوی ها گفتم: ت... ادامه

...

واکنش آمریکا به مراسم تحلیف دوگانه در افغانستان: دولت موازی را قـبول نداریم.... ادامه

...

به نظر می آید که این روز ها جناب زلمی خلیلزاد یک بار دیگر سرگرم سرهم کردن و چسپ و سریش دادن شکست و ر... ادامه

...

با در نظر داشت اطلاعات؛ قرینه ها و نوشتار های آگاهان سیسی و انتخاباتی که خود مرجح و مأخذ شمرده میشون... ادامه

...

ه نقشه افغانستان نگاه نمایید! امپر یالیسم، بتدریج فرایند تجزیه افغانستان را از طریق دست نشانده گان ن... ادامه

...

محترم انجنیر نظیب الله امانی؛این تلقی من در دو هفته قبل را که در مورد "انتخابات!!!» سرکاری و سفارتی... ادامه

...

انتخابات ریاست جمهوری که با اگر و مگر ها آغاز شده بود، در ششم میزان سال روان با رفتن  نزدیک به دو می... ادامه

...

از چند ماه بدین طرف حلقات حاکم در کشور، سازمان های جهادی و و سایل اطلاعات جمعی در طبل صلح خواهی  می... ادامه