کس اجازه نمیدهد که داکترعبدالله رئیس جمهور شود

 

  محمد عالم افتخار

«کس اجازه نمیدهد که داکترعبدالله رئیس جمهور شود!»

با در نظر داشت اطلاعات؛ قرینه ها و نوشتار های آگاهان سیسی و انتخاباتی که خود مرجح و مأخذ شمرده میشوند؛ موضوع مندرج در مقال آتی را که مال 4 بلکه نزدیک به پنجسال پیش است؛ مبرم و دو باره موضوع روز یافتم و این است که مصمم شدم تا با تعلیقات و اختصاراتی به باز نشر گسیل بدارم. 

********************

این سخن تحکم آمیز (عنوان) پس از اعلام دومین دور نتایج قسمی آرای انتخابات ریاست جمهوری 16 حمل 1393 توسط جنابی که مدت هاست به محافل طبقه حاکم نو به دوران رسیده کشور رفت و آمد و نشست و برخاست دارد؛ در یکی از شفاخانه های فرست کلاس هندوستان به زبان رانده شد و موجب گردید تا من نگارش مبحثِ به نظرم مهمِ «ملا ها چقدر مسلمان اند؟» را که با الهام از تحقیق پر ارج جناب نصیر مهرین تحت فرنام «با "خدا داده گان"ستیزه کنید!(1)» رویدست داشتم، معطل کنم و نا دلبخواه عرایض آتی را پیش اندازم. 

در سالون پذیرایی بین المللی شفاخانه(هندستان)؛ با شخصیتی عالیرتبه افغانستانی روبرو شدم که به خاطر "چکاپ" و تداوی هایی تشریف آورده بود. جوان آشنا؛ این محترم را نیز همراهی میکرد؛ ولی این بار پیش از اینکه تعارفی نماید؛ با عطف به جریان ساعاتی پیشتر؛ برایم گفت:

ـ دیدید که از «وطنداران تان» چند قرن پیشتر به دنیا آمده اید، چطور و در چه زمان میتوانید مفهوم «گوهر اصیل آدمی» را به کله اینها فرو کنید!؟

این سخن؛ شخصیت محترم حاضر را به کنجکاوی وادار نمود و پس از تفصیل حکایت؛ فرمود: والله؛ به من هم کتاب «گوهر اصیل آدمی» را داده بودند؛ مگه تا حال نخواندمیش. مقصد ده ای کتاب چیس؟

جوان آشنا؛ به سیاق خود تفصیلاتی داد و سپس من؛ تعمداً در باره انتخابات ریاست جمهوری در کشور؛ نظر این محترم را پرسیدم.

در ادامه تبصره اش گفت: عبدالله خو پیشتاز اعلان شده؛ مگر کس اجازه نمیته؛ او رئیس جمهور شوه؛ اگر 70 فیصد رأی هم داشته باشه 40 ـ 45 فیصد ساخته به دور دوم می برنیش و باز چاره ایشه میکنن!

در این سخنان؛ نه اینکه هیچ نوع ساده لوحی و سست اندیشی احساس نمیشد؛ بلکه حاوی تحکم و طمانیتی بود که شاید تنها اینشتاین میتوانست حین بیان تئوری نسبیت؛ بروز داده باشد!

ایشان برای دوام کار های معاینات خویش رفتند و من؛ مدتی آنجا که کَوچ ها و وسایل راحتی دارد؛ لم دادم.

آهسته آهسته هر دوی این پیش آمد ها و تبعات آنها؛ تداعی گشت و بزرگ و وسیع شده تمامی مغز مرا پُر کردند و در یکجا بهم پیوستند و آن «قومیت» بود. البته قومیت «تاجیک» و این چیز ها نه؛ در مورد داکترعبدالله؛ حد اکثر قومیت «پنجشیری» و در مورد من؛ ـ چه میدانم ـ؛ پای لچ، مُوگت، لایخور، خرخور و همچو ترهاتی که در لایه های عقبمانده و بیسواد سانچارک «قوم» تلقی میگردد!

نزد چنین لایه ها؛ فی المثل من اگر؛ به سطح شکسپیر و ویکتور هوگو هم رسیده باشم؛ اصلاً به اندازه سر سوزن مهم نیست ولی اینکه از باصطلاح قوم یکاولنگی، کشمش دزد، سرگین کش، پای لچ، موگت، لایخور، خرخور... باشم؛ اصلِ اصیل است؛ نه تنها بر این اساس ها، جایگاهم در دنیا مشخص میشود؛ در آخرت و نزد خدا و فرشته و پیغمبر هم تعیین کننده؛ همین است.

بالاخره؛ مسئاله؛ از زمان پیشتر به دنیا آمدن هم؛ نیست. دنیای «قوم» ها؛ زمان ندارد؛ چرا که میراث اعصار بی زمانی است که دانشمندان؛ با خود سانسوری و احترام کارانه آنها را اعصار «توحش» و «بربریت» نام نهاده اند!؟

مگر معلوم نیست که «ساعت» و زمان و زمان سنج؛ چقدر ها به تازه گی؛ کشف و اختراع شده است؟!

وانگهی؛ من که 63 سال پیش به دنیا آمده ام؛ علی الوصف موانع و سد های سدید؛ فقط حتی الوسع با زمان در سطح جهان؛ زیسته و حرکت نموده ام. مثلاً دنیا فقط در جریان عُمر من بود که به اختراع «آسانسورـ لیفت» نایل گردید و این اختراع؛ امکان داد که از 50 سال قبل؛ آسمانخراش ها در امریکا و اروپا و بالاخره در دوبئ و جزایر همانند گوشه و کنار نزدیک افغانستان قامت افراشتن بگیرد.

آنچه امروزه به نام ساختمان ها و تأسیسات باشکوه دوبئ و امثالهم نزد هموطنان افغانستانی ی من آشناست؛ 20 سال و حتی کمتر عُمر دارد.

با تأسف که اینجا وارد انبوه بی حد و حصر کشفیات و اختراعات دیگر بشری شده نمی توانم که همه و همه طی عُمر من و درست در همین نیم قرن واپسین؛ وقوع یافتند و متحقق شدند و در مقام مقایسه با تمامی دستاورد های بشری در طی تاریخِ این نوع حیه؛ برابری میکند و چه بسا خیلی بیشتر از همه آنهاست! (من در مورد اختراعات و اکتشافات و حتی تمامی تکنالوژی معاصر ملاحظات صرفاً ذوق زده و یکجانبه ندارم و در جایش موضوع را خواهم شگافت)

اِشراف بر همه ـ و لا اقل بر اکثرـ اینها بود که مرا نهایتاً به دکتورین «گوهر اصیل آدمی» رسانید...ُ

********

آنگاه؛ افکاری به ذهنم هجوم آوردن گرفت که غیر از این قومک ها؛ آیا تصورات اغلب باشندگان دره های سانچارک و کنر و بدخشان و نورستان و پنجشیر و وزیرستان... درمورد مذهب و دین و ایمان؛ لااقل تا 20 ـ 30 سال اخیر چیز های مشابه همین نبوده است؟

منجمله سی و چند سال قبل روایت رسیده بود که پس از اینکه من در کابل؛ مکروریان نشین شده بودم بعضی «قوم ها» فرموده بودند که دیگر از او دست بشوئید؛ او حالا در آب (کمود) شاشه میکند؛ کافر مطلق شده است...!

خوب. چه میشد کرد؛ برای «عوام» مورد نظر جناب عتیق الله مولوی زاده؛ «یاسای چنگیز»، «دین اسلام»، شریعت حمورابی، مقررات خدایان مصر و بابل و آتن  و بهاراتای 33 کرور خدایی... و باور ها و رسوم بی صاحب... را؛ آنها که مصروف و معتاد «عوام سواری به جای خرسواری(2)» بودند؛ که تفکیک و توضیح نمی فرمودند!

ببخشید؛ ها! گفتم: دین اسلام!

آیا چیزی به نام دین واحد و ضابط اسلام وجود دارد؟!

آیا کم از کم چیزی به نام مذهب واحد سنی یا شیعه یا اسماعیلیه یا فاطمیه یا... یا... یا .... وجود دارد. باز آیا تمام افراد و کسان که مثلاً سنی حنفی یا مالکی یا شافعی یا حنبلی و یا صد نوع دیگر استند همه لااقل درهمان منسوبه خود؛ متفق القول و مماثل العمل میباشند؟!       ****

درین هنگام؛ چیزی مانند روشنایی رعد که دل شب سیاه را بشگافد؛ بر سقف مُخ من؛ پدیدار شد و در پرتوی آن دیدم که خیلی خیلی گرفتار افکار منفی شده ام؛ هرچه هست همین وطنداران «خرد وطن» و «بزرگ وطن»م به تازگی حماسه سترگ سیاسی و انتخاباتی آفریده محافل و طبقات حاکمه داخلی، دسیسه جویان منطقوی و شیطنت کاران پتروـ دالر عربی و هکذا جهان و جهانیان را شگفتی زده کردند.

شاید مضمون حقیقی این حماسه همانا رستاخیز برای «نه گفتن» به وضع مافیایی و

بی قانونی و فساد و توحش است؛ «نه گفتن» به تروریزم و طالبان و آی ایس آی و ارتجاع و جهل و جنونی میباشد که دهه هاست مردمان ما را به تباهی ومرگ و ماتم میکشاند. یعنی کاندیدا های انتخابات؛ اهمیت اصلی و اولی نداشته اند؛ مردم برای تائید و تحکیم نظام دموکراسی، گذار از حالت خفه کننده موجود و انتقال مسالمت آمیز سیاسی رأی داده و ابراز اراده کرده اند.

با تمام اینها و در نبود واریانت خوب و خوب تر برای آنسوی مسئاله؛ مردم ناگزیر میان بد و بدتر انتخابی کرده اند؛ و در نتیجه همین انتخاب؛ به اذعان و اعتراف کمسیون انتخابات و در نتیجه به اقرار حاکمان سیاسی و اقتصادی؛ عبدالله عبدالله پیشتاز است و بلند ترین آرا را  بُرده است!(بعد ها به شهادت کتاب ها که از نهانخانه های راز نگارش یافته و بیرون آمدند عبداله فیگوربد از بدتر را مردم با بیشتر از 52 فیصد آرا پیروز ساخته بودند ولی زور عموسام را که کس نداشت جان کیری فقط نوکر عموسام بود و بس!)

پس؛ این معنا دارد؛ که ولو عبدالله نهایتاً اگر 70 فیصد رأی هم بیاورد، کس (عموسام) اجازه نمیدهد؛ او رئیس جمهور شود!؟

مگر آن کسان که اجازه نمیدهند برنده بیشترین آرا؛ رئیس جمهور شود؛ کیانند؟ ( همانها که مالک اصلی زمین و فضا و تفس های مردم کشو اند) دلیل و منطق و انگیزه و استحقاق و صلاحیت شان ....در قس علیهذا!

*********

نخست باید قاطعانه خاطر همه را جمع کنم که هم در مورد داکتر عبدالله و هم در مورد تمامی 8 و بدواً 11 کاندیدای این دور ریاست جمهوری افغانستان؛ همان مثل مردمی صادق است که «زور کاکاست که انگور در تاک هاست!»

اینان؛ همه به برکت حضور یافتن و موجودیت 13 ساله «جامعه جهانی» و ایالات متحده امریکا در افغانستان به نان و نام و نوا و توانایی های مانور سیاسی رسیده اند و در مورد خیلی ها؛ سرمایه گذاری ها و حاتم بخشی های دوران «جهاد» ضد شوروی قوت های غربی و عربی و ایرانی و پاکستانی سازنده بوده و در مورد برخی ها (مانند تکنوکرات های گنگ بیروت ـ 3) حتی مقدمه کاری های خیلی خیلی پیشترِ سی آی آی (CIA) و هنری کسینجر ـ عضو ارشد کمیته 300 ـ نقش تعیین کننده ایفا کرده است.

خلاصه همه این بازیگران سیاسی متعلق به طبقات و محافل حاکمه ای اند که ماهیتاً در بدلِ به کشتارگاه های «جنگ سرد» فرستادن میلیونها مردم و جوانان افغانستان در 4 دهه اخیر؛ در بدل همدستی و همسویی با قدرت های برنده این جنگ شوم لعنتی یعنی بلوک کاپیتالیستی و متحدان ارتجاعی و استبدادی آنها و نیز در نتیجه چور و غارت منابع رو زمینی و زیر زمینی افغانستان و دارایی های ملی و حتی شخصی مردمان بیدفاع؛ سمارق وار درین سرزمین سبز شده و سر بالا نموده اند.مگر سایر طبقات حاکمه در تاریخ بشریت؛ چطور و چگونه موجودیت یافته اند و می یابند؟!آیا طبقات حاکم و محکوم در لوح المحفوظ و ملکوت خدا درست شده و به پائین می افتند؟!

به هرحال؛ چندی قبل در افغانستان؛ نظام پادشاهی توتالیتر بود و قدرت سیاسی یا از پدر به پسر منتقل میگردید و یا اینکه در نتیجه کُشت و کُشتار درون خاندانی و تغلب یکی بر سایرین؛ انتقال می یافت.

   اینک؛ جای یک خاندان حاکم قدر قدرت را مجموعه ای از خاندان های حاکمه گرفته است که همه آنان را امتیازات و مقامات و مدارج سیاسی و اقتصادی و قوت های مسلح وغیره باهم بافت میدهد وعلی الوصف تضاد ها و تفاوت ها ناگزیراز بودن در قلاع طبقه میگرداند.

لذا دیگر نظم و ترتیب سلطنتی؛ برای بقا، ادامه و انتقال مقامات سیاسی و اداری به صرفه و کار ساز نیست و منجمله ساز و کار دموکراسی لیبرال؛ (چون پوششی فریبنده) این خلا را پُر و این نیاز را برآورده مینماید.

 بر خلاف توهمات جاهلانه؛ دموکراسی و انتخابات ریاست جمهوری ومقامات حکومتی، به صورت یک مطلق؛ چیز «صادراتی» و تحمیلی و فلان و بهمان نیست؛ امر و ضرورتی است که از واقعیت تغییرات ژرف حادث شده درساختار های قدرت و ثروت ناشی میگردد. این میتود حکمرانی و مدیریت؛ علاوه بر اینکه نیاز طبقه حاکمه را بر آورده میسازد؛ گستره وسیعی را برای عوامفریبی و سوق و اداره طبقات و اقشار محکوم و محروم نیز فراهم میگرداند و حتی مناظر فریبنده ای اغلب سراب؛ فرا روی محرومترین اقشار جامعه میگستراند و تا حدود بالایی از وقوع انقلابات و انفجار ها و شورش های طبقات و اقشار ملیونی توده های زحمتکش و بهره ده و بار بر و خار خوار؛ پیشگیری مینماید.

لهذا به طرز اساسی؛ داوطلب ها یا کاندیدا های ریاست جمهوری و مقامات بلند سیاسی؛ فیگور ها و شخصیت های خود طبقات صاحب زور و زر و غلبه؛ استند؛ سایران که نمیتوانند تن لچ و دست خالی به میدان شمشیر بازی در آیند؛ مگر اینکه مقاصد حاشیه ای پروپاگند و آژیتاسیون سیاسی و سازمانی داشته باشند و یا استنثاءً آنقدر توانا گردند که بالاخره دست شان به جاهایی بند شود.

این هم هست که بعضاً حتی به خاطر اعتبار یافتن و ار ضاکننده شدن دموکراسی های لیبرال؛ برای افراد محدود حقیقی یا استخدام شده خارج از طبقات حاکمه؛ در مقامات و مناصبی راه باز گذاشته میشود و به هرحال صدا هایی برای انتقاد و مخالفت و دیگر سان خوانی باید وجود داشته باشد تا اصلاً مقوله دموکراسی؛ معنا یابد.

(اینکه کسی اجازه نمیدهد ولو با گرفتن 70 فیصد آرا عبدالله رئیس جمهور شود ولی اجاره میدهد که تا اینجا هم پیش برود؛ با همین مقولات توجیه پذیر است!)

فراتر از این؛ تئوریسن های مدافع دموکراسی لیبرال؛ مدعی اند که وجود اپوزیسیون ها و مخالف سرایان و انتقاد گران؛ دموکراسی را شگوفا و متحرک و عندالموقع اصلاح و از افتادن به ورطه دیکتاتوری و استبداد مصئون میگرداند.

متأسفانه اینجا مجال کاوش و سبک و سنگین کردن تئوری ها و تجربه های نظامات دموکراسی لیبرال در کشور های دارای سطوح مختلف رشد اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی را نداریم. ولی حقیقت غالب این است که حتی فقیر ترین دموکراسی ها هم دارای قواعد و ضوابطی میباشند که جبر رعایت یا حداقل وانمود کردن متعهد بودن به آنها وجود دارد و چندان ممکن نیست که کس یا کسان قدر قدرت؛ همه چیز را مطابق منویات فردی و تمایلات معدی ـ معایی خود بچرخانند الا اینکه مشروعیت و مقبولیت عامه پروسه ها را مخدوش و معدوم نمایند.

ولی در دموکراسی نوپای افغانستان؛ هم وجود چنین میلان و هوس در افرادی مانند آقای حامد کرزی و حلقه های مافیایی اطراف او؛ متصور است و هم از اینکه اساساً فرهنگ عام در مورد قدرت سیاسی و دولت؛ توتالیتری و استبداد باورانه (حکومت محورانه) است؛ خیلی ها می انگارند که همه چیز به مهندسی های انتخاباتی و نقشه و پلان قدر قدرت های داخلی و خارجی رابطه دارد تا جاییکه حتی رأی دادن؛ کار بیهوده و احمقانه خواهد بود.

ولی نه این فکتور و نه اینکه کاندیدا های ریاست جمهوری و مقامات انتخابی دیگر؛ عمدتاً فیگور های طبقات حاکمه اند؛ نباید به این معنی تلقی گردد که شرکت مردم از طبقات و اقشار دیگر جامعه در کار زار های انتخاباتی بیهوده و بی ارزش و بی ثمر میباشد. (البته اینها تمرین های دوامدار و منجمله تجربه های غنی احزاب سیاسی شائیسته سیاسی را ضرورت دارد.)

گفنتنی است که نه تنها در انتخابات دموکراتیک؛ بلکه حتی در سهمگیری مؤثرانه و آگاهانه مردم برای گزینش خلفا و شاهان و دیگر حکام نیز؛ تبعات مهمی برای منافع و جایگاه اجتماعی و اقتصادی مردمان محسوس بوده است و کماکان متصور و میسر و ممکن میباشد.

مقالات مرتبط

...

زمانی یک حکومت قانون مدار گفته می شود که دستگاه حقوقی آن سلسله ی رده بندی ساختار های دولتی را در نظر... ادامه

...

پس ازکودتای نرم سیاسی زورگویانه بر ضد روند دموکراسی (برگزاری یک انتخابات سالم - آزاد- عادلانه)؛ اعلا... ادامه

...

تقلبات وتخطیهای گسترده درروند گزینش رئیس جمهوردرمیزان سال پارباعث شد تا این روند ملی ازمرزهای که قان... ادامه

...

تصور میرفت که پس از اشتراک تمامی نمایندگان سیاسی و نظامی امریکا و ناتو و اکثر ممالک غربی در مراسم تح... ادامه

...

در لمحه ایکه گفتند: مایک پامپیئو وزیر امور خارجه امریکا؛ به کابل آمده است؛ بیدرنگ به راوی ها گفتم: ت... ادامه

...

واکنش آمریکا به مراسم تحلیف دوگانه در افغانستان: دولت موازی را قـبول نداریم.... ادامه

...

به نظر می آید که این روز ها جناب زلمی خلیلزاد یک بار دیگر سرگرم سرهم کردن و چسپ و سریش دادن شکست و ر... ادامه

...

با در نظر داشت اطلاعات؛ قرینه ها و نوشتار های آگاهان سیسی و انتخاباتی که خود مرجح و مأخذ شمرده میشون... ادامه

...

ه نقشه افغانستان نگاه نمایید! امپر یالیسم، بتدریج فرایند تجزیه افغانستان را از طریق دست نشانده گان ن... ادامه

...

محترم انجنیر نظیب الله امانی؛این تلقی من در دو هفته قبل را که در مورد "انتخابات!!!» سرکاری و سفارتی... ادامه

...

انتخابات ریاست جمهوری که با اگر و مگر ها آغاز شده بود، در ششم میزان سال روان با رفتن  نزدیک به دو می... ادامه

...

از چند ماه بدین طرف حلقات حاکم در کشور، سازمان های جهادی و و سایل اطلاعات جمعی در طبل صلح خواهی  می... ادامه