فوندامنتالیسم خطرناکتر از امپریالیسم است

 

سید داوود مصباح

‏پنجشنبه‏، 08‏ اکتبر‏ 2020

فوندامنتالیسم خطرناکتر از امپریالیسم است

آنچه که تاریخ بما می آموزاند و در جریان زندگی آدمی در روی این سخره خاکی دیده شد، که پندارهای خرافی وخیالی آنچه به بشریت کرد، هیچ رخ داد طبیعی وغیرطبیعی به جوامع انسانی نکرد.

 در این زمینه "احسان طبری" دانشمند شناخته شده مشرق زمین، زیرعنوان« در باره انسان و زندگی» چه زیبا بیان داشته است:

« مابین ظرفیت دماغی و استعداد معرفتی انسان و پیچیدگی های حیرت انگیز جهان پیرامون تضاد عمیق وجود داشت: طبیعت در جنبش دایمی است و او (انسان) میل دارد همه چیز را برای مشاهده و مداقه خود متوقف سازد، طبیعت متنوع است واو میل دارد همه چیز را همانند تصورکند تا درکش آسانتر گردد، طبیعت بی نهایت است و اومی تواند محدود را بفهمد، طبیعت تودرتو است و او خوشتر دارد درسطح بغلطد، طبیعت رقص مغشوشی از پدیده هاست و او 

می خواهد همه چیز را در هم آهنگی قواعد و قوانین بگنجاند، طبیعت سرشار از هزارها راه و مجرا ست و او می خواهد همه چیز را درآن مجاری اندکی که خود می شناسد سیر دهد.

انسان با مغزخواب آلود و رویا باف، حقیر و ناتوان وارد این کارگاه شگرف شد. انسان که کمی بهتر از یک بوزینه درک می کرد با دستگاه ظریف و بغرنجی که برای درک آن حتی دانش امروزی ما نارساست روبرو گردید. طبیعی است که خرافه و سفسطه، تعمیم های عبث، دعاوی دروغ، احکام مجعول، جهانبینی های خیالی، کره راه ها و سرگیچه هابمثابه حقایق جاوید و ازلی تلقی شد و آدمی زاد شروع کرد به بکشتن آدمیزادهای دیگر، زیرا« حقایق ازلی » مکشوف او را قبول نداشتند و آدمیزاد شروع کرد به کشتن آدمیزاد های دیگر، زیرا محصول کار انسانی نمی توانست ولع و آرزوی همه را سیر کند و آنانی که غارت می کردند آنانی را که غارت می شدند. بدینسان انسانیت در نبر علیه طبیعت رازناک و خشمناک پیرامون متحد نیز نماند.

جامعه به شدت منقسم شد ودرآن تضاد های عمیق ومخوف پدید آمد، انسانیت درخود فرو رفت، درحالی که لگد کوب زلزله ها، طوفان ها،امراض، بلایای مختلف طبیعی و انسانی گردید.

 انسان می خواست سیر وشاد، سالم، دیرزی و همه دان و همه توان باشد، ولی خود را گرسنه، اندوهناک، بیمار، کوته زیست ، نادان و ناتوان یافت. انسان بین آرزوهای خود وواقعیت فاصله ای مخوفی دید ...»1

بلی، چنین است، انسان در گذرگاه تاریخ حوادث و رخ داد های و راه کارهای مختلف ومتنوع را ازمایش کردند وعمده تر ازهمه اندیشه های خود را.

بخشی از بشریت امروزی که به تمدن دست یافته اند، بر پندارهای غیر علمی و نادرست نیاکان خود وداع کردند و جهان پیرامون را با ترازوی خرد سنجیدند و باورهای غیرعلمی را تا جای که ممکن بوده کنار گذاشته و از آن عبور کردند.

 امروزه بنام کشور های جهان سومی داریم، چرا؟ ! دلیل آن روشن است. کشورهای خاورمیانه در آسیا و کشورهای افریقایی و امریکای جنوبی بصورت کل نتوانستند که واقعیت های عینی و واقعی جهان پیرامون شان را درک نمایند و از عادت و آداب غیر علمی و باورهای نادرست نیاکان خود عبور کنند.

روند تاریخی تکامل انسان به روشنی نشان می دهد که «چگونه انسان، انسان شد» سالها نسل ها گذشت تا انسان متمدن امروزی بدین جایگاه تکیه بزنند که برای درک رازهای نامکشوف طبیعت و کائینات به پژوهش در پهنه ای کیهان و اعماق سپهر و عمق دریاها بپردازند.

تاریخ نشان می دهد که انسان درروی زمین سه مرحله ای ازتوحش و سه مرحله ای ازبربریت را از سرگذرانیده و در مراحل توحش انسان مثل سایرجانوران درجستجوی غذا با چنگ ودندان ازین سخره حیات بالا رفته است.

 انسان در مرحله بربریت که برای نخستین بار درخاورمیانه ممکن درفلسطین یا میان رود های

(دجله و فرات) و یا در قفقاز کشف کردند که با کاشتن دانه ها، یک دانه گندم به صد دانه تبدیل می شود. یک انقلاب بر زندگی آدمی زاد رخ می دهد و از اینجا است که موضوع وسایل تولید ( انسان + افزار) و نیروی مولده و مناسبات تولید و توزیع به میان می آید ، که یک روبنای فکری را ایجاد می نماید.

 این روبنا بر اساس منافع مادی ظهور کرد که عالم گیر شد و آن نوع تسلط و حکمرانی سران قبیله و گروه اجتماعی بر اکثریت تابع و مولد نعم مادی. که این شکل از زمان بربریت تا قلعه های جهان سرمایه داری کنونی به دوره های مختلف تاریخی، مطابق وسایل و نیروی تولیدی و توزیع نعم مادی بوده که به پنج فاز تاریخی تکامل یافته است.

روبنای سیستم های تولید و توزیع بنا به عوامل روبنایی در بستر فرهنگی خود را نشان داد که باورها از ترس انسان از خشم طبیعت ناشی می گردید و تا هنوز هم به تناسب قامت فرهنگی و استعداد معرفتی هر ساحه زیستی متفاوتی را بوجود آورده، که به رشد ذهنی و عوامل مادی هر جامعه تعلق می گیرد.

به این اساس فاز تاریخی سرمایه داری متکامل و برتر از فاز یا مرحله فیودالی می باشد.

در مرحله تاریخی فیودالی سلطه و تابعیت (پادشاه و رعیت) بوجود می آید که « پادشاه سایه خداست».

این باور عامیانه را فرانسوی ها در قرن هجدهم قبول نکردند و دست به انقلاب زدند و لویی شانزده را اعدام و یک پنجم مزارع که متعلق به کلیسا بود مصادره و پاپ (پدر روحانی) را از قلمرو سیاست وحکومت خارج ساختند وبرفوندامنتالیسم و تیوکراسی پایان دادند.

به این ترتیب به تمدن برتر دست یافتند و بورژوازی، در رأس حکومت قرار گرفت و سرمایه داری جاگزین حکومت های فوندامنتالیست گردید.

دراین زمان درخاورمیانه «خلافت عثمانی» و حکومت " ظِل اللهی" صفوی ها درایران حاکم بودند و تضاد شیعه گری صفوی ها در مقابل فوندامنتالیسم خلافت عثمانی ها در ترکیه به اوج تشنج و رودررویی قرار داشت.این شیوه حاکمیت درخاورمیانه به اشکال مختلف و یک محتوای فرهنگی اطاعت از شاهان و سران و سلاطین به «حکم خدا» ادامه یافت.

درافغانستان هم سران و سلاطین به شیوه کهن حکومت می کردند وهیچ فردی حق مخالفت با شاه (سایه خدا !) را نداشت.

درافغانستان بعد ازعبور از پادشاه (سایه خدا) به جمهوریت، بویژه این که سردارمحمدداوود خان علیه پاکستان شعار می داد و باعث تحریک حاکمان پاکستان گردید؛ در برابر این رجزخوانی گروهای جنگی بنیادگرایی مرگبار مذهبی و اتنیکی را در خاک خود علیه جمهوریت افغانستان سازمان دادند.

از آن زمان تفکر بنیادگرای مذهبی در برابر سکولاریسم و مدرنیته نو ظهور در افغانستان شکل داده می شود. یعنی توسط سی ، آ، ای و آی ، اس آی و دولت های شان شکل گرفت یا سازمان داده شد وبعداً هفت تنظیم برای امور جنگ و خرابکاری علیه حکومت ملی دموکراتیک افغانستان ساخته شد که توسط دولت های امپریالیستی امریکا و انگلیس توسط حکومت پاکستان مستقیماً تمویل و تجهیز گردید.

حکومت امپریالیستی امریکا با اصطلاح بنیاد گرایی از سال 1990 در امریکا آشنابودند، این اصطلاح را از فوندامنتالیسم عیسوی به پشاور تقدیم سران تنظیم ها از طریق مبلغین عربستان به زبان عربی، نمودند.

بنیادگرایی (فوندامنتالیسم) معادل عربی آن «الاصولیه» (Fundamentale) گرفته شده است. این اصطلاح از نام چهارجلد کتاب که تحت عنوان / اصول بنیادین / در سال 1990م منتشرشد. این کتاب ها از سوی « انستیتوت انجیل لوس انجلس» که اکنون، دانشگاه « بایولا» نام دارد، توسط «آر.ای.توری» یک کشیش وابسته به انستیتوی انجیل مودی، در شیکاگوبود ویرایش شده است که مصارف وتمویل مالی آن توسط کمپانی نفتی «یونین کالیفرنیا» (که اکنون بنام یونوکال معروف است) صورت گرفته است.

 کمپانی نفتی یونوکال همان است که در مدت شش سال حاکمیت طالبان درافغانستان، این گروه را تمویل می کردند و خلیل زاد مشاور و رهنمای این پروژه نا میمون بود. این که بنیاد گرایی

(فوندامنتالیسم) درخاورمیانه از کجا و در چه زمانی آغاز گردیده ، کتاب های زیادی نگاشته شده و به زبان فارسی در دسترس همه قرار دارد.

دراین بحث مشخص روی افغانستان تمرکز می گردد. مردم مسلمان افغانستان، بنیادگرایی را از زمان سلطنت در صدارت موسی شفیق (صدراعظم افغانستان) در زمان سلطنت محمد ظاهر شاه

(22 دسامبر 1972 ـ 17 جنوری 1973م) شنیدند، که در زمینه چنین میخوانیم:

«غلام محمد نیازی همچنان با حمایت موسی شفیق برنامه اسلام سیاسی را تحت عنوان« اخوان المسلمین» ازمصربه افغانستان منتقل و ازطریق تدریس در دانشگاه کابل ترویج نمود که بعدها پیروان وی به اسم «جوانان مسلمان ـ جمعیت اسلامی وغیره نام ونشان به خوداختیارنمودند.»2 مردم مسلمان افغانستان این گروه های فکری را بنام « اخوانی ها» می شناختند. بسیار زود این گروه های اخوانی با گروه های اخوانی و سلفی های پاکستان هم آهنگ شدند و در منطقه به فعالیت پرداختند.

اخوانی ها درسالهای 1343خ به رهبری استادان دانشکده شرعیات به سرکردگی غلام محمد نیازی وهم فکرانش، منجمله برهاندین ربانی، استاد توانا، استادسیاف و دیگر استادان این دانشکده، به فعالیت پرداختند بدون آن که تشکیلات منظم داشته باشند، جوانان، محصلین و شاگردان مکاتب را بنام « نهضت اسلامی» فرا می خواندند و در میدان گرم مبارزات و نهضت های بوجود آمده ، آنان را علیه جمعیت خلق و شعله جاوید به میادین می کشانیدند.

 درزمستان 1353خ / جنوری و فبروری 1975م چهل تن محصلین دانشگاه کابل، که اعضای نهضت اسلامی بودند با استفاده از تعطیلات زمستانی برای آموزش نظامی به پاکستان اعزام شدند و در پشاور منطقه قبایلی در دو گروپ بیست نفری که هر گروپ به سردستگی گلبدین و احمدشاه مسعود توسط ارتش پاکستان تعلیمات و تمرینات نظامی و چریکی داده شد و در بهار دوباره این محصلین به دانشگاه به دروس حاضر شدند. برای هرکدام این محصلین یک یک ماشیندار کوچک اشتگن داده شد که در کودتا علیه رژیم سردارمحمد داود خان بکار برده شود.  بعد درسال 1354 / 1975م، به دستور ذوالفقارعلی بوتو نخست وزیر پاکستان « نهضت اسلامی» مسلح ساخته شد تا در براندازی جمهوری افغانستان مجهز و مسلح باشند که تفصیل کودتای ناکام اخوانی ها در کابل و سرکوب شورش های پنجشیر و لغمان و به ادامه هفت بار اخوانی ها دست به کودتا و شورش زدند که ناکام ساخته شد، در رسانه ها و کتاب ها به نشر رسیده که نسل جوان و پژوهشگران با مراجعه به آن در جریان قرار می گیرند.

هدف این نگارش و نتیجه گیری این است که ، بنیادگرایی (فوندامنتالیسم) به مراتب خطرناک تر از امپریالیسم است؛ به دلایل ذیل:

* -  بنیادگرایی، ریشه در باورهای دینی توده ها دارد که زمانی که بخواهیم جنایات این روند ضد بشری را افشا نماییم، بلا درنگ این ویروس خطر ناک خود را در پشت دین و مذهب و باورهای مردم پنهان می کند و مخالف خود را ضد دین خطاب می نمایند. چنانچه درجمهوری اسلامی ایران مخالفین رژیم عقب افتاده آخندی را «محارب با خدا» اعلام و مباح الدم دانسته اعدام می کنند و در افغانستان حتی در رژیم موجود "خواهر فرخنده" را که خود خانم مسلمان و آگاه و مومن به شریعت اسلامی بود، به شکل فجیع باسنگ کشتند و دولت عین وغین کوچکترین اعتراضی نکردند.

* -  فوندامنتالیسم (بنیاد گرایی) ضد ساینس و فزیک و تکنالوژی و مدرنیته است. هم اکنون علوم پایه، چون فزیک، بیولوژی و زیست شناسی را مساوی با « کفر» (!) می دانند.

* -  بنیادگرایی به شدت زن ستیز و مخالف تساوی حقوق بیش از نصف جمعیت بشری ، یعنی زن می باشند. به حقوق کودکان و حقوق بشر اعتنایی ندارند.

* -  بنیاد گرایی دینی ریشه درخون دارد . با خشونت، کشتار مخالفین، ترور و چوروچپاول همزاد است. نمونه های فراوانی از گذشته و حال بنیاد گرایی داریم.

* -  بنیاد گرایی (فوندامنتالیسم) ضد تمدن مدرن و ضد روشنگری اذهان مردم و ضد هرنوع دموکراسی و همزیستی با دیگر اندیشان می باشد.

از همین سبب است که کشورهای خاورمیانه از تمدن معاصر عقب افتیده است. یک نمونه ای آن عربستان است که در قصر های مرمرین با اندیشه های عصر حجر زندگی می نمایند و از دانشمندان و مخترعین خبری نیست؛ بجای آن از تروریست ها فراوان دیده شده و در تمام کشورهای خاورمیانه اشتراک داشته است.

در افغانستان، عراق، سوریه، لیبی و دیگر کشورها، تروریست های عربستان مبتکر جنایات و آموز گار تروریسم منطقه و جهان می باشند. از القاعده تا داعش، بوکوحرام، سی و شش گروه در پاکستان، از همین مدرسه اند.

ازین سبب است که بنیادگرایی خطرناکتر از امپریالیسم می باشد.

در افغانستان گروه تروریستی طالب ها از همین منشاء بنیادگرایی سلفی می آیند. این باندهای تروریستی بازمانده همان القاعده اسامه بن لادن است که ازعربستان سر بر آوردند و با پول و امکانات عربستان به افغانستان آمدند و برای امپریالیسم جنگ نیابتی را به پیش می برند.

 

این بنیاد گراهای جاهل ووحشی برای افغانستان خطرناکتر از آن است که تصور می شود.

صد سال جنگ بهتر از یک روز حکومت طالبانی در افغانستان است.  این باند های تروریستی طالبانی، بنیادگرای جاهل ونادان به بنیاد سلفی مورد نظرعربستان است.

مردم افغانستان به صلحی نیازمند اند که به حکومت داری خوب و بدون فساد و مردم سالار برسند، نه صلح با بنیادگرایی سلفی و نابودی هرگونه مظاهر دموکراسی و آزادی های سیاسی و اجتماعی .

حکومت افغانستان بعد از کنفرانس بن، چنان فاسد، ضد مردمی، مافیایی و تامغز استخوان خائن به ملت است که مردم برای نجات ازاین گند فاسد شده راضی به صلحی شده اند که بدتر و خطرناکتر از این حکومت فاسد می باشد.

عواقب این صلح که صلحی در قبال ندارد، برای مردم افغانستان بسیار ناگوار و زهرآگین

می باشد.

مثل عامیانه مردم است که: « آزموده را آزمودن خطاست» طالب یک پدیده مافوق ارتجاعی و متحجر قرون وسطایی است، که در افغانستان شش سال حکومت کرده و آزموده شده است.  این گروه از لحاظ وابستگی به امپریالیسم عمیق تر وسابقه دارتر از حکومت موجود است . گروه طالبان در مدت شش سال حکومت خود در افغانستان، علاوه بر دریافت میلیونها ریال از عربستان و شیوخ قطر وعمان والقاعده (اسامه بن لادن) سالانه ششصد میلیون دالر از کمپانی نفتی یونیکال می گرفت و علاوه بر این که کاشت و ترافیک مواد مخدر توسط این گروه اداره می شد و مواد مخدر توسط طیاره های آریانا به شرجه انتقال می یافت. استخراج سنگ های مرمراز هلمند ، که در 45 درجه سانی گرات، صفردرجه را حفظ می کرد، ازطریق کراچی پاکستان انتقال می یافت.

این ها نمونه ای کوچکی از مافیای طالبانی است که همه منابع مالی و زیرزمینی را دارایی شخصی خود می دانستند و تاراج می کردند.

تاریخ این چپاولگری ها را در حافظه دارد. خوشبختانه مردم افغانستان این گروه را که از دل تنظیم های ساخت پاکستان به دستور دولت امریکا، توسط" بی نظير بوتو" به بابور در پشاور سازمان داده شد و با کاروان به اصطلاح تجارتی نظامیان پاکستان به قندهار آورده شد، خوب می شناسند و دیگر حاضر به حکومت به اصطلاح (امارت) طالبانی نمی شوند.

درافغانستان فاسد ترین حکومت بر سرنوشت مردم حاکم است و حاکمیت طالب و دیگر بنیادگرایان هم غیر قابل تحمل است و به شرایط موجود خلق های کشور پاسخ نمی دهد. اینجاست که شرایط برای یک انقلاب مردمی نیاز است.

 به فرموده مولانای بلخ:

«زاين همرهان سست عناصر دلم گرفت ــ شیرخدا و رستم د ستانم آرزوست

جانم ملول گشت ز فرعون و ظلم او ــ آن نور روی موسی عمرانم آرزوست

دی شيخ با چراغ همی گشت گرد شهر ــ که از ديو و دد ملولم و انسانم آرزوست...»

منابع:

1-احسان طبری، نوشته های فلسفی وسیاسی، نشر، توده ، در باره انسان و زندگی،

 ص 112.

2- دانشمند فرهیخته عبدالواحد فیضی ، منتشره: سایت وزین « سپیده دم »

3-نگارنده ، دفتر شماره نهم . 

 

مقالات مرتبط

...

منطقۀ آسیا و اقیانوسیه در شبکه‌ای از اتحادها اسیر شده است که زنجیر آن توسط واشنگتن بافته شده است. ادامه

...

درین ویدیوی مهیج و تکان دهنده، مردک ریشویی که با احتمال قوی ملا امام مسجد باشد با حضور در منبر مسجدی... ادامه

...

تبلیغات امپریالیستی و ایدئولوژی روشنفکران چپ غربی: از ضدکمونیسم و سیاست هویت تا توهمات دموکراتیک و ف... ادامه

...

بغات عربده کش و "شریعت" سرِگردنه» عنوان تحلیل و حلاجی یک فیصله طاغوتی دیوان نامنهاد مدنی محکمه حوزه... ادامه

...

سر مایه داری مالک جهان نیست و ابدی هم نیست، میتوان آن را بزیر کشیده و نظام عادلانه، سوسیالیسم  را جا... ادامه

...

در جوامع شرقی که بیشتر تحت احساسات مذهبی، عاطفی و انسان دوستانه اند، نحوه انتخاب مهره ها از جانب ساز... ادامه

...

مطالعه اندیشکده ی با بودجه اتحادیه اروپا اذعان می کند که غرب  از نظر سیاسی با بقیه جهان ارتباط ندارد... ادامه

...

آمریکا اول توسط مجاهدین و آی اس آی و بار دوم به اساس خیانت مستقیم کرزی و آی اِس آی و سی آی اِی و بار... ادامه

...

 شیخ محی الدین ابن عربی در کتاب فصوص در باب شهود کامل این چنین " زن" و " مرد" را تعبیر و تعریف می‌کن... ادامه

...

امروز اکثریت قریب به‌اتفاق تحلیل‌گران ایران و جهان به این واقعیت اذعان دارند که از زمان آغاز قرن بیس... ادامه

...

سلمان رشدی، بر اساس حکم ارتداد خمینی، بعد از گذشت ۳۴ سال از صدور آن فتوی، مورد حمله با ضربات چاقو قر... ادامه

...

فخر بی اساس اعراب هنوزدر بین مسلمانان رواج دارد. آنها فخر می‌کنند که پیامبر عرب است؛ اما کتمان می‌کن... ادامه