جنگی که بیست سال قبل آغاز شده بود، دوباره به نقطهٔ آغازش برگشت

جنگی که بیست سال قبل آغاز شده بود، دوباره به نقطهٔ آغازش برگشت

افغانستان از چهار دهه بدینسو درگیر مداخلات و جنگهای کشورهای امپریالستی و ارتجاعی منطقه است. افغانستان بعد از بیست سال بار دیگر توسط طالبان با نشان دادن چراغ سبز ازجانبِ امریکا، اشغال گردید. این امر درحقیقت یک تراژیدیِ بزرگ برای کشور، مردم و نیروهای مترقی درمنطقه محسوب میگردد. جنگی که بیست سال قبل آغاز شده بود، دوباره به همان نقطه آغازش برگشت.

وزش باد خطرناکِ که چند روزقبل درکشورِ زخمی ما به وزیدن آغاز وتوجهٔ همهٔ  کشورهای جهان را به خود جلب نمود، باعثِ نگرانی عمیقِ نیروهای صلح دوست گردیده و انجامِ نهایت خطرناک درقبال خواهد داشت.  باید گفت که هنوز طوفان اصلی در انتظارمردم و کشورما است.

جنگ و مداخلات بی شرمانهٔ امپریالیسم که ازسال ۱۹۷۹ میلادی علیهٔ کشورما آغاز ودرسال۱۹۸۰  به جنگ اعلام ناشدهٔ تمام عیار مبدل گردید، هدف پلان شدهً امپریالیسم درسرنگونی دولت قانونی افغانستان بود و به همین منظور گروه های مسلحِ هفت گانه و هشت گانه، توسط کشورهای امریکا، انگلستان و عربستآن سعودی تشکیل و تمویل شده و با همکاری فعال کشورهای پاکستان و ایران بسیج گردیدند.

این امر نه تنها افغانستان را با یک جنگ اعلام ناشده مواجه ساخت؛ بلکه مانع رشد اجتماعی ـ اقتصادی کشور نیز گردیده و نا امنی را درمنطقه گسترش داد.

ازآنجائیکه امپریالیسم  با پیروزی رژیم ملی و مترقی درافغانستان منافع اش را درخطر میدید، به مداخلات بی شرمانه علیهٔ  دولت ملی و دموکراتیک اقدام ورزید وباعثِ متوقف ساختن اصلاحات و تحولات اجتماعی ـ اقتصادی درکشورما گردید.

 پس از وقوع حملهٔ تروریستی القاعده به برجهای تجارت جهانی در نیویورک، امریکا در نوامبر ۲۰۰۱ به بهانهٔ مبارزه علیه تروریسم، حمله نظامی به افغانستان نموده و فرصت تازهٔ کمایی کرد تا بار دیگر حضورش را درمنطقه گسترش دهد.

امریکا و متحدین وی گرچه توانستند، طالبان را از قدرت برکنار نمایند، ولی طی۲۰سال اشغالگری، آنها هیچ موفقیتی در زمینه مبارزه با تروریسم نداشتند، چنانچه همه شاهد بودیم گروه طالبان روزتاروز نیرومندتر و منسجم تر می شدند. جنگ ۲۰ ساله در افغانستان ثابت کرد که زور راه حلِ مشکلات نیست، بلکه این شیوه صرف  به ثبات منطقه ای و حقوق انسانی مردم آسیب شدید میرساند. اشغال رسمی افغانستان از سال ۲۰۰۱ الی ۲۰۲۱ میلادی مصارف تقریبآ ۲۰۰۰ میلیارد  دالر، ده ها هزار کشته و صدها هزار تن مهاجر درقبال داشت.

توافقنامهٔ صلح بین امریکا (دولت دونالد ترامپ) و گروه طالبان به تاریخ ۲۹ فبروری۲۰۲۰ میلادی در شهر دوحهٔ قطربه امضأ رسید. گروه طالبان از این توافقنامه منحیث پیروزی خود بعد از ۱۹ سال جنگ یاد نمودند.

جنگ امریکا و متحدانش در افغانستان بعد از بیست سال به پایان رسید و آخرین طیارهٔ حامل نیروهای امریکایی و تعدادی از شهروندان افغان بتاریخ  ۳۱ اگست ۲۰۲۱ فرودگاه کابل را ترک نمود.

طی مدت کوتاه درمورد خروج امریکا ازافغانستان موضعگیریها و دیدگاه های مختلف توسط پژوهشگران و تحلیلگران سیاسی درسایر نقاط جهان ارائه گردیده است. عدهٔ با اقدامات دولت آقای بایدن موافق و تعدادی هم آن را مورد انتقاد شدید قرار دادهاند. یک عده از تحلیلگران معتقد اند که امریکا با خروج خود از افغانستان، زمینه را برای تسلط چین، روسیه و ایران و پاکستان بر افغانستان فراهم نموده است.آقای بایدن در مصاحبهٔ خبریاش بعد ازخروج امریکا از افغانستان اعلام داشت که: «هدف ما ملتسازی نیست؛ بلکه مقابله با تروریسم است واین که طالبان به خاک امریکا و متحدان آن تعرض نکنند».

 آقای بایدن در ادامهٔ صحبتهای خود بیان نمود که ما باید میان «خروج» و یا «جنگ با طالبان»یکی را انتخاب میکردیم؛ «ما خروج را انتخاب کردیم زیرا نمیتوان برای همیشه، بی انتها و نامحدود به یک جنگی که خودِ افغانها نیز حاضر به حضور و هزینه دادن برای آن نیستند، و برای ما معنایِ ندارد، حضور داشته  باشیم». در ادامه آقای بایدن بیان داشت که هدف امریکا ازین به بعد «تمرکز بر روی ماموریت ضدتروریستی» در افغانستان و سایر نقاط جهان خواهد بود.

با درنظر داشت شرایط حساس موجود درافغانستان، اقدام دولت امریکا برای خروج نیروهایش، نامناسب بود و امریکا میتوانست با موجودیت تعداد محدودی از نیروهای نظامی خود در افغانستان، از قدرتگیری طالبان و سقوط دولتِ کابل جلوگیری به عمل آورد. حضور حداقلِ نیروهای نظامی امریکا میتوانست دموکراسی نیم بند و امنیت را تضمین نماید. گرچه «استقرار صلح و دموکراسی و مبارزه با تروریسم»، هدفِ حملهٔ امریکا در  افغانستان بود، ولی درعقب این ادعا استراتیژی بزرگِ نقشهٔ شرقِ میانهٔ بزرگ وجود داشت که اشغالِ افغانستان یکی از حلقات این استراتیژی بزرگ بوده است. اینکه چرا امریکا به حضور حداقل نیروهای خود در افغانستان موافقه نکرد، بیانگر آنست که در سیاست قبلی امریکا تغییر بوجود آمده است که جو بایدن صرف به بخشی از آن اشاره کرد:

 «هدف ما در افغانستان ملتسازی نبوده است، بلکه هدف، مبارزه با تروریسم است».

طالبان به سادگی، درزمان کوتاه و بدون مقاومت جدی ازجانب نیروهای مسلح افغانستان، توانستند تقریباً تمام کشور را تصرف کنند.  چنانچه ولایات قندهار و هرات «دو شهر بزرگ افغانستان» درمدت نزدیک به ۲۴ ساعت سقوط کردند. این طرز مسلط شدن طالبان و تسلیمی دولت مستقر، شک و تردید به توافقات پشت پرده را بوجود میآورد و واضح میسازد که امریکا از پروسه تغییر شرایط در افغانستان کاملاً آگاهی داشته و این پروسه را به نفعِ استراتیژی خود طرح ریزی نموده است.

جمهوری اسلامی ایران در مقابله با پلانِ شرق میانهٔ بزرگِ کشور آمریکا، استراتیژی اخراجِ نیروهای امریکایی از منطقه را در پیش گرفته و به همین منظور، با طالبان وارد مذاکره شدند. طوریکه به نظر میرسد جمهوری اسلامی ایران بر پیروزی خود و شکستِ امریکا و اخراج آنها از منطقه با افتخار یاد نموده و معتقد اند که طالبان در رسیدن به این هدف اقدامات مناسبی را انجام دادند.

به نظر دولت جمهوری اسلامی ایران، وضع منطقه و جهان و خروجِ امریکا از افغانستان، نشانهٔ زوال قدرتِ امریکا محسوب گردیده و فرار امریکا از افغانستان، آغاز اخراج آنها از غرب آسیا خواهد بود.

طی دو سه دههٔ اخیر پرابلم اساسی درجامعهٔ افغانستان، مسئلهٔ دولت بود. بعد ازتجاوز نظامی امریکا درسالِ ۲۰۰۱ میلادی به افغانستان، دولتِ دستنشاندهٔ امریکا درکشورما رویکار آمد، ولی ازآن زمان تا حال مسئلهٔ دولت حل نگردید. به اساس ادعای  امریکا، ۸۰ میلیارد دالر غرض آموزش و تجهیزِ ۳۰۰ هزار نیروی نظامی در افغانستان به مصرف رسیده است. هرگاه دولتِ دست نشانده از کوچکترین استقلالیت برخوردار می بود، با بسیجِ نیروها میتوانست مقاومتنموده و مانع سقوط دولت گردد؛

اما این نیروهای نظامی  بدون کمترین مقاومت و به سادگی مناطق را یکی پیِ دیگر به طالبان تسلیم نمودند.

 طرح امریکا برای ایجاد یک دولت ملی لیبرال درکشور، با ادامهٔ جنگ در افغانستان به نتیجه نرسید و سرانجام دولت ترامپ با آغاز مذاکرات با طالبان این طرح را کاملأ کنار گذاشت. دولت امریکا بعد از آنکه مُلتفت شد، نمیتواند یک دولت لیبرالِ طرفدارِغرب را درافغانستان مستقر نماید، سیاستدوگانهٔ همکاری با دولت غنی و همزمان مذاکرات صلح با طالبان و همکاری با طالبان را تعقیب نمود که این امر خود باعث تضعیف دولتِ کابل گردید.

فسادگسترده و ضعف دولتهای دستنشاندهٔ حامدکرزی، اشرف غنی و عبدالله عبدالله هم یکی ازعوامل بقدرت رسیدن دوبارهٔ طالبان میباشد.  زیرا اکثریت مردمِ عادی در افغانستان، از فساد اقتصادی و سیاسی این دولتها به ستوه آمده بودند. به نظر آنها طالبان ظالم، بی رحم و دارای افکار افراطی هستند، اما حداقل امنیت را برای مردم برقرار خواهند ساخت، گرچه که برقراری امنیت توسط  آنها هم درشک است. با آنکه طالبان تاحال تلاش ورزیده اند تا مدنیت و آداب دیپلماتیک را حداقل مراعات نمایند، زیرا هدف اصلی آنها این است تا سایر دولتها، طالبان را به رسمیت بشناسند.عدم شناسایی شان ازجانب کشورهای دیگر، یکی ازتشویشهای عمدهٔ آنها محسوب میگردد، بنأ آنها سعی میدارند تا با تبلیغات رسانهای افکارعامه را درمورد شان تغییر دهند. باید گفت  که در دورهٔ اول قدرتطالبان صرف کشورهای پاکستان، عربستان و امارات متحدهٔ عربی، آنها را به رسمیت شناختند.

با رویکارآمدن طالبان بازهم مسئلهٔ اساسی، دولت است، که آیا طالبان خواهند توانست یک دولتِ مقتدر و مرکزی را در افغانستان ایجاد نمایند و از شرایط موجود گذار کنند. گرچه درشرایط فعلی امپریالیسم امریکا خواهان ایجاد یک دولت متمرکزِ متحدِ امریکا به رهبری طالبان در افغانستان میباشد، ولی امریکا احتمالأ هدفِ واقعیِ مهم دیگری را نیز دنبال میکند که درعمق این هدف، ممکن بیثباتساختن افغانستان و ایجادِ شبهدولتهای چندگانهقرار داشته باشد که این امر به نفعِ تطبیق اهداف امپریالیستی امریکا درشرق میانه، آسیای مرکزی و درنزدیکی چین خواهد بود. ایجاد بی ثباتی درافغانستان میتواند منحیث عامل فشار و تحمیلِ مصارفِ هنگفت به کشورهای مثل ایران، روسیه و چین عمل نماید.

گرچه طالبان متحدِ دولت  پاکستان شمرده میشوند، ولی آنها درحقیقت، توسط امریکا جهت تطبیق پلانهای شان درشرق میانه و آسیای مرکزی ایجاد گردیده است.

دولتِ امریکا تاکنون استراتیژی خودرا درمورد افغانستان ارائه نکرده است، ولی با توجه به اینکه ایجاد یک دولت مرکزیِ باثبات و طرفدار امریکا به رهبری طالبان کمتر شانس موفقیت دارد، میتوان حدس زد که امریکا ممکن در افغانستان هم از طالبان و هم از بعضی نیروهای مخالفِ طالبان حمایت نماید. سیاستِ دوگانهٔ امریکا هدفِ جز تقویت اختلافاتِ فرقه ای، قومی و مذهبی چیزِ دیگری نیست، این اختلافات بهترین عامل در امرتطبیق استراتیژی امریکا درمنطقهخواهد بود.

 به همین شکل دولت امریکا بار دیگر تلاش میورزد که افغانستان و مردمِ آن را بیرحمانهو بی شرمانه قربانی کند تا پلان شوم خودرا درکنترول و تضعیف دولتهای خارج از مدارِ خود دنبال نماید.

دوکتور نظیفه "توخی"

مقالات مرتبط

...

خدا که می دهد نمی پرسد بچه کیستی؟! "اما آی اس آی"و ده ها مماثل ... وسیله می شوند. ادامه

...

طوری که شما آگاهی کامل داريد؛ اشغالگران امريکايی پس از بيست سال جنگ و خونريزی؛ غارت و سيه روزی مردم... ادامه

...

سه سال پوره، از حاکمیت گروه وحشت و دهشت تالبانی در کشور من و تو میگذرد. این سومین سالگرد سیاه و خشن... ادامه

...

مارگارت کیمبرلی می‌نویسد، تلاش برای ترور رئیس‌جمهور سابق آمریکا در مقایسه با رفتارهایی که واشنگتن در... ادامه

...

سیاستمدار ناشناخته و جوان، بر اساس استانداردهای کنونی حکومت سالخوردگان، سیاستمدار آمریکایی جی دی ونس... ادامه

...

لشکرکشی طالبان در برابر مردم و فراخوان قیام عمومی مردم افغانستان علیه آنان! از خیزش مردم بدخشان ده ر... ادامه

...

آتشی را که رژیمهای مزدور پاکستان ودیگرکشورها به نیابت ازقدرتهای آمپریالیستی، از نیم قرن قبل تا بدینس... ادامه

...

از مدتی است که اتاق فکری امریکا (کانون نظم نوین جهانی) با تجارب بدست آمده از حمایت بیدریغ مالی و تسل... ادامه

...

تصور نگارنده بر این است که آنچه که میان طالبان و ارتش پاکستان رخ میدهد یک بازی استخباراتی، یک تاکتیک... ادامه

...

اجلاس دو روزه دوحه درباره بحران افغانستان به سرپرستی سازمان ملل با شرکت ۲۵ کشور و چندین نهاد منطقه‌ا... ادامه

...

شکست در سیاست خارجی: ایالات متحده در حال کار بر روی یک طرح تسلیم است. ادامه

...

هنری کیسینجر سیاست‌مدار، نظریه پرداز مشهور سیاست خارجی آمریکایی، وزیر امور خارجه پیشین این کشور و مش... ادامه