ای بهار عاشقان! آيا ميدانی؟

 غفارعريف

 

    ای بهار عاشقان!

     آيا ميدانی؟

 

    در آن دقايقی که شاهدان چمن، دراستقبال ازروز نشاط و طرب و بازگشت لحظه  های طلايی آمادگی ميگرفتند؛ باغ ها ازخوشی زنده شدن و شگفتن دوبارۀ سوسن و سنبل مست و بيقرار بودند؛ياران پيمان عهد و وفا به عشق را تجديد و تازه ميکردند... من نيز بی صبرانه و با اشتياق تمام، دريچۀ قلبم را با اين اميد به رويت گشودم تا مگربازوان نيرومندت، اين خسته دل بينوا را به سويت بکشاند، تا بتوانم اندکی ازتازگی و طراوت زندگی لذت ببرم!

 

سرمست زکاشانه بگلزار برآمد

غلغل زگل و لاله بيک بار برآمد

مرغان چمن نعره زنان ديدم و گويان

زين غنچه که ازطرف چمنزار برآمد

آب ازگل رخسارۀ او عکس پذيرفت

وآتش بسر غنچۀ گلنار برآمد

" سعدی "

       ای بهار طرب خيز!

       آيا ميدانی ؟

      درآن لحظه های شيرين انتظار، ازخوشی آمدنت، درنهان خانۀ دلم، برگ های ازعشق و اميدسبزشد و شگوفه های شادمانی جوانه زد که ازفرط شادی حتی ارائه پاسخ به يک ياوه نامه را با اين پندار: « بتاريکی دهد مژده هميشه روشنايی ها » به تعويق انداختم تا  با دلگرمی و باخاطر آرام همراه با روشنايی و هرآن چيزديگری که برايم مقدس است؛ به استقبال صبح سپيد و پذيرايی عروس خوش لقای بهار بروم!

\

صبا باز با گل چه بازار دارد

که هموارش ازخواب بيداردارد

... بنالد همی پيش گل زاربلبل

که اززاغ آزار بسيار دارد

زره پوش گشتند مردان بستان

مگرباغ با زاغ پيکار دارد

( ناصرخسرو بلخی)

 

      ای بهار، ای سالار خوبی ها و زيبايی ها!

     آيا ميدانی؟

    درويران سرای دلم، فقط و فقط گوهر عشق به خوبی ها . زيبايی ها جای دارد و بس!

    درآن هنگام که جفت چشمانم به مانند دوموج سرگردان، دربحر بيکران زندگی شناوربودند؛ بلبل  عاشق پيشه و خوش الحان  با آهنگ دلنواز، ترانۀ عشق را می سرود و ازبی تفاوتی گل می ناليد و شوريده حال فرياد ميکشيد که چرا درمقابل حسن نمايی و دلربايی زيبا رويان ديگر خموش است؟

وقتی دل سودايی می رفت ببستانها

بی خويشتنم کردی بوی گل و ريحان ها

گه نعره زدی بلبل گه جامه دريدی گل

با ياد تو افتادم از ياد برفت آنها...

هرتير که درکيش است گر بردل ريش آيد

ما نيز يکی باشيم از جملۀ قربان ها...

( سعدی )

 

        ای بهار دلنواز!

        آيا ميدانی؟

       ازاتفاق نيک، درشبی که گذشت، آسمان آبی رنگ و پرستاره بود و فردای آفتابی را بشارت ميداد؛ نزديک به فرارسيدن بامداد بود؛ گنجشک عاشق را ديدم که بالای شاخۀ لخت درخت، روبروی پنجرۀ اتاقم نشسته، با آواز رسا،  اين  سخن شيرين را، تا بلندهای بلند به گوش آسمان آبی رنگ ميرسانيد و حالی ميساخت که جهان تشنۀ ديدار روشنايی بهاران است و خلايق انتظار تابش نورطلايی خورشيد را ميکشند!

 

مرغ خوش خوان را بشارت باد کاندر راه عشق

دوست را با نالۀ شب های بيداران خوش است

( حافظ )

     راستی:

     درآن وقتی که تمامی تار و پود وجودم با نيرومندی، شاهد خوشی های روز را صدا ميزد، باد ملايم بامداد به درمان درد عاشقان شب زنده دار کمربسته بود و آرام آرام ميوزيد و مشک می پاشيد؛ خُشنود ازآن گرديدم که باد صبا رخسارباغ ها و راغ ها ، چمنزارها و جنگلزارها، دشت ها و دمن ها را دوباره تازه و چشم شگوفه ها را آهسته آهسته باز و بينا ميسازد و ازپی آن ، فروغ چهرۀ نرگس نورسته، چراغ کلبۀ خلوت گزيدگان کوی عشق را می افروزد؛ شورمستی، سرورشادی همه جا را فرا ميگيرد...

 

ازميغ دربار زمين چون سما شداست

وزلالۀ سبزه همچو سما پرضيا شداست...

اين پيرکوژ پشت کهن گشته شاخ و گل

بازازصبا بصنعت باد صبا شداست

نوروز توبه بود جهان را کزو چنين

هربد که کرده بود زمستان هبا شداست

گرباغ تازه روی و جوان گشت و خند خند

چون ابر نال نال و چنين با بکاشد است

چون دوزخی گرابرسياه و پرآتش است

زو بوستان چرا که بهشتی لقا شداست

زين پيشتر کلاه و دواج سپيد داشت

اکنون و شی کلاه و بهائی قبا شداست

تا بينوا جهان بنواگشت عندليب

برشادی ازنوای جهان درنوا شداست

( ناصرخسرو بلخی )

 

    و کنون که بهاران با زيب و زينت آمده و انواع  خوبی ها و نيکی ها را با خود آورده، با خوانش غزل دلنشين خداوندگار بلخ، بدرقۀ راهش ميشويم:

 

گل را نگر زلطف سوی خار آمده

دل ناز و باز کرده و دلدار آمده

مه را نگر برآمده مهتاب شب شده

دامن کشان زعالم انوار آمده

آن دلبری که دل زهمه دلبران ربود

اندر وثاق اين دل بيمار آمده

همچون بهار، سوی درختان خشک ما

آن نو بهار حسن به ايثار آمده

پنهان بود بهار ولی دراثرنگر

زو باغ زنده گشته و درکار آمده

گرعشق را نبينی، درعاشقان نگر

منصوروارشاد سوی دار آمده

درعين مرگ چشمۀ آب حيات ديد

آن چشمه ای که مايۀ ديدار آمده...

 

                                         2015 / 3 / 21

مقالات مرتبط

...

فصل نوین بهاری ونسیم جانفزای سحری، طبیعت را ازیخبندان زمستانی رهانید وخفتگان را از خواب زمستانی تجدی... ادامه

...

 سال نو خورشيدی، جشن نوروز، بهار دلنشين، روز دهقان، ايام رويش دوباره ی سبزه ها  و گلبرگ ها را به شما... ادامه

...

        فصل خوبان در رسیده، دلباختگان بهار دل انگیز باخنده ی نوروزی نو عروس چمن توبه می شکنند و با ن... ادامه

...

هم ميهنان گران ارج؛ همزبانان وفرهنگ دوستان حوزه تمدنی مان؛ نوروزتان مبارک! ادامه

...

نوروز خوش آیین؛ بهار دل انگیز؛ جشن دهقان؛ سال نو و روز نو، بر همه ی تان شاد و خرم باد! ادامه

...

 پرستو های خوشگو از خوشی آمدن بهار، ترانه شادی بر لب دارند و با آوای دلکش، دلباختگان به فرهنگ زندگی... ادامه

...

 حرف را از این جا آغاز می کنیم که سال 1398 هجری شمسی سال خوک نامیده شده است. متولدین این سال ادامه

...

    در آن دقايقی که شاهدان چمن، دراستقبال ازروز نشاط و طرب و بازگشت لحظه  های ط... ادامه

...

نخست نوروز را به همگان بایدست تبریک گفت ادامه

...

این نهضت  60 سال پیش، درصبح اول وسپیده دم اول نوروز 1329  خورشیدی با الهام از مبارزات&nbsp... ادامه