داوری بررويداد هفتم ثور ۱۳۵۷ و هشتم ثور ۱۳۷۱ را

هدايت حبيب

داوری بررويداد هفتم ثور ۱۳۵۷ و هشتم ثور ۱۳۷۱ را

بايد بدون تعصب در آئينه دستاوردهای مادی و معنوی آن نمود

(بخش دوم)

خواننده های گرامی!

جناب فقير محمد ودان در گفت و گوی شان با تلويزيون افغانستان انترنشنال گفتند:

« من هم هفت ثور و هم هشت ثور، هردو را نقد می کنم... »

اما از صحبتهای بعدی ايشان که مطالبی را به گونه جسته و گريخته بيان نمودند؛ هم پرسشگر تلويزيون وهم شنونده ها، هيچ گونه مفهومی را، مبنی بر حقايق چگونگی بروز رويداد هفتم ثور؛ علت ها و عوامل درونی و بيرونی آن از گفتار آقای ودان بدست آورده نتوانستند.

به باورمن يا آقای ودان معنی واژه ی "نقد" را که در فرهنگ فارسی: سره کردن، جدا کردن خوب از بد؛ جدا ساختن عيوب يا محاسن کلام... تعريف شده و در ادبيات به ترازوی طلايی هم گفته شده؛ يعنی در نقد يک اثر ادبی ويا عملکردهای يک دوره ی تاريخی، آنقدر دقت به خرج داده شود، که مغازه دارهای فروش زيورات؛ در ترازوی طلايی، يکی از زيورات طلايی گران بها را وزن می کنند.

اما همين که آقای ودان بخاطر به حقيقت نشاندن اين ادعای بزرگش که گفت: "هفت ثور و هشت ثورا نقد می کنم" بايست علت های درونی و بيرونی اين رويداد تاريخی را بررسی می کرد، پس از آن حکم خويش را پيرامون محسنات و معايب آن صادر می نمود. زيرا هيچ معلول بدون علت وجود ندارد.

مثلاً وقتی درمورد سقوط نهضت مشروطيت دوم بحث می کنيم؛ بايد علت درونی آن را در وجود عملکرد های کمرشکن شاه امان الله که هم مشروطه خواهان را از درون حکومت برون راند و هم عوض سازماندهی و انجام برنامه های زيربنايی، درجهت تغيير زندگی اقتصادی و اجتماعی توده های مردم؛ برعکس عملکردهای روبنايی هوسانه و کارهای تقليدی ... را درپيش گرفت.

از جمله اشتباهات متعدد شاه يکی ديگر هم اين است، که  شاه برنامۀ علماً تنظيم شده ای را درزمينه ی پياده کردن اهداف ترقيخواهانه ی نهضت مشروطيت دوم؛ برمبنای شرايط مسلط آن وقت وقدرت و توانمندی امکانات تطبيق آن درجامعه توسط متحدينش، توأم با تشخيص دقيق دشمنان داخلی ومبارزه ی قاطع عليه آنان را دراختيار نداشت.

طوری که گفته شد، شاه به عوض رويدست گرفتن برنامه های زيربنايی، که موجب تغيير و بهبود در وضع زندگی فلاکتبارمردم می گرديد؛ بعد از بازگشت ازسفر اروپا، انجام کارهای جنجال برانگيز ذوقی و سليقه يی مانند تعيين رنگ و لباس زنان و مردان، تغيير روز رخصتی هفته ازجمعه به پنجشنبه و پروگرام پيش ازوقت رفع حجاب زنان و امثالهم را درپيش گرفت که سرانجام راه اندازی اين حرکت های تقليدی بی ثمر ضد سنن و عنعنات ديرينۀ مردم، نه تنها دولت را ازانجام وظايف اصلی، يعنی تحقق تحولات بنيادی بازداشت؛ بلکه برای دشمنان داخلی و خارجی وطن و مردم زمينۀ تبليغات تخريبی و فعاليتهای ضد دولتی را مساعد نمود.

همين گونه سقوط سلطنت مشروطه و دموکراسی تاج دار را در عملکردهای محمد ظاهر شاه سابق، پيرامون جلوگيری وی از انفاذ قانون احزاب سياسی و عدم توجه به فعاليت قانونمند احزاب و تشکيل حکومت های پنج گانه ی بدون پشتيبانه حزبی و مداخله ی بی حد و حصر خانواده ی سلطنت؛ بويژه سردار عبدالولی درتمام امور کشور و برنامه ی تحريک آميز وی در حمايت مشهود از ارتجاع سياه؛ بويژه فعاليت های مشهود حضرات شوربازار و قلعه جواد و جوانان مسلمان(!) برضد نيروهای مترقی و کشورهای صلحدوست و مخالفت های درون خانواده ی سلطنت، که دوام عمر اين نظام را به پرتگاه سقوط سوق داد و منجر به کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲؛ استقرارنظام جمهوريت و بقدرت رسيدن سردار محمد داوود، صدراعظم پيشين افغانستان گرديد؛ نقد و ارزيابی نمود.

به همين منوال، علت سقوط جمهوری داوود خان، پشت زدن وی به تعهدات بزرگی که وی تحت عنوان "خطاب به مردم افغانستان"، در زمينۀ بهبود شرايط کار و زنده گی زحمتکشان، طرح وتطبيق برنامه های اقتصادی، جلب کمکها وهمکاريهای کشورهای دوست، بخاطر رشد و توسعۀ اقتصادی واجتماعی افغانستان به مردم وعده داده بود، که اين وعده های رژيم، درصورت تحققق آن در جهت بهبود سطح زنده گی مردم، رشد وترقی جامعه را ببار می آورد، مسلماً که مورد حمايت صادقانۀ مردم افغانستان قرار می گرفت؛ اما بعد ها طوريکه معلوم گرديد، محمد داوود به مثابۀ انسان نهايت خود خواه و جاه طلب می خواست تا درزمينۀ پياده کردن سياستهای تبعيضی، محافظه کارانه وارتجاعی خويش، با تمثيل مانور های ملی گرايانه؛ با عوام فريبی از حمايت و پشتيبانی نيروهای ملی و دموکراتيک؛ بويژه ح. د. خ. ا بسود تحکيم پايه های رژيم استبدادی و خود کامۀ ضد مردمی ومنفعت جويانه ی شخص خود، بهره برداری نمايد.

محمد داوود با تصويب قانون اساسی جديد درماه جنوری ۱۹۷۷، سيستم يک حزبی را در کشور اعلام و حزب خودش را به نام"حزب انقلاب ملی" به مثابۀ يگانه حزب رسمی وحاکم برسرنوشت مردم افغانستان پيشکش ساخت، که با اين عمل در حقيقت امر، استبداد رسمی را آغاز و برخلاف تعهداتش دربيانيۀ "خطاب بمردم افغانستان عمل کرد و خود را دربرابر تمام نيروهای ملی و ترقيخواه قرارداد؛ همه احزاب وسازمانهای سياسی و اجتماعی را ازفعاليت سياسی وسهمگيری درسرنوشت مملکت واعمار جامعۀ مرفه و مترقی در افغانستان، بازداشت.

سپس داوود بعد از تصويب قانون جزای افغانستان، در حالی که حمايت توده های مردم را از دست داده بود؛ زندگی اقتصادی ـ اجتماعی مردم روزتا روز بدتر شده می رفت؛ نارضايتی از نظام به اوج خود رسيده بود؛ جوانان پس از تحصيل از دبيرستانها و دانشگاهها به کار جذب شده نتوانسته راه کاريابی مشقتبار را در کشورهای ايران ـ امارات متحده ـ و ساير کشورهای عربی درپيش می گرفتند؛ اما رژيم بعوض علاج مشکلات حاد جامعه؛ با برداشتهای طفلانه و بدور از عقل سليم، نارضايتی مردم را ناشئ از تبليغات نيروهای ملی و دموکراتيک پنداشته راه سرکوب آنان را درپيش گرفته شمار زيادی از اعضای ح. د. خ. ا و ساير سازمانهای ملی و ترقيخواه را درپيش گرفت.

دشمنان داخلی و خارجی، بويژه ايالات متحده ی امريکا از اين وضع بخاطر تطبيق اهدافی که بعدها روی آن صحبت خواهد شد، استفاده ی بموقع ابزاری نموده؛ برنامه ی تسليمی کامل دولت داوود را به جانب خويش از طريق سرتسليم و تعظيم آوردن او به تهران و اسلام آباد و کشاندن وی را در زمينه سرکوب قطعی ح. د. خ. ا و ساير نيروهای ملی و دموکراتيک توسط کارمندان استخباراتی تعبيه شده اش در درون نظام و درميان احزاب سياسی، روی دست گرفت.

سازمان " سيا" توسط عمال معلوم الحالش درگام نخست، ترور ببرک کارمل را درپيش گرفتند، که به عوض وی انعام الحق پيلوت آريانا به قتل رسيد. به تعقيب آن ترور علی احمد خرم وزير پلان را بخاطر تحريک هرچه بيشتر داوود خان توسط شخصی به نام مرجان، به گفته اکادميسين دستگير پنجشيری مربوط گروپ حزبی حفيظ الله امين، در منصه تطبيق قراردادند.

سرانجام با ترور استاد ميراکبرخيبر، يکتن از دوستان نزديک و صميمی داوود خان، آتش استخوانسوز را در سرتاپای اين حزب و شخص سردار محمد داوود، مشتعل و با راه اندازی تبليغات زهراگين، "سيا" برنامه را به جانب دلخواه خويش سمت و سو بخشيد، که محتوای آن در يک نگارش تاريخی، تحت عنوان" مروری به رويدادهای خونبار سه سده ی اخير..." چنين بازتاب يافته است:

فرجام اين بخش از سناريوی"سيا"  بتاريخ ۱۷ اپريل ۱۹۷۸ همزمان با ترور استاد ميراکبر خيبرعضو اصلی کميته مرکزی ح. د. خ. ا، بود. اين قتل سياسی نه تنها ح. د. خ. ا، بلکه همه نيروهای ملی و دموکراتيک و درمجموع دستگاه دولت و سراسر جامعه را تکان شديد داده، انفجار نيرومندی را داير برشعله ور شدن خشم وانزجارعميق مردم درمقابل هيأت حاکمه بوجود آورد؛ ولی رژيم داوود، عوض اينکه وضع را بدقت تشخيص و قاتلين اصلی را دردرون و بيرون حکومت، بازداشت و به پنجۀ قانون و عدالت بسپارد و مانند تصميم عاقلانۀ شاه سابق درسال ۱۳۴۴ (اعزام و شرکت ميوندوال درمراسم فاتحۀ شهدای سوم عقرب ۱۳۴۴ دردانشگاه کابل)، مرحمی برقلبهای مجروح بگذارد؛ برعکس با يورش ديوانه وار و جاهلانۀ دور از منطق، راه زندانی کردن رهبران ح. د. خ. ا وتصميم اعدام آنان، اعلان دستگيری وسرکوب خونين تمامی اعضای حزب و متحدين آن را در سراسر کشور، در۱۶ اپريل ۱۹۷۸ درپيش گرفت. بدين ترتيب او عملآ ح. د . خ. ا را در معرض دوراهی انتخاب: مرگ دسته جمعی و يا" دفاع مشروع"، قرار داد.

سرانجام، افسران و سربازان معتقد به ح. د. خ. ا و هواخواه آرمانهای انسانی آن، با گزينش راه دوم، يعنی دفاع مشروع از حق ادامۀ زندگی خويش و آغاز قيام مسلحانۀ پيروزمند، بساط حاکيت آخرين فرد خانوادۀ جنرال محمد نادرخان را در افغانستان برای هميش برچيدند وبدين ترتيب پس ازسپری شدن پنج سال، برای باردوم برگی ازصفحات تاريخ افغانستان دراين خطۀ باستانی، ورق زده شد و قدرت سياسی به فرزندان نامدار نهضت مشروطيت سوم و شخصيتهای سياسی پيشتاز جنبش عدالتخواه دهه ی ۴۰ و ۵۰ خورشيدی انتقال نمود.

هرگاه مسأله گرفتن انتقام شکست اتازونی درويتنام مطرح نمی گرديد، صفحۀ نوينی برای سعادت و خوشبختی وطن و مردم ما باز شده بود؛ ولی صد افسوس که انتقام ديگران ازما گرفته شد.

اکنون جادارد که نه تنها از آقای ودان؛ بلکه از تمام خوانندگان گرامی بپرسيم، که شما بنا بر حکم وجدان، خود قضاوت کنيد که اگرهريک شما ها در جايگاه ح. د. خ. ا می بوديد و باوجود این که حمايت صادقانه از اهداف ترقی خواهانۀ نخستين اين رژيم و تحمل برکناری ها و به زندان انداختن حدود يکصد تن از فعالان حزب به بهانه های غير موجه و خلاف قانون؛ سرانجام تصميم به قتل عام و محو فزيکی تمام اعضای اين حزب اتخاذ گرديد؛ چی می کرديد؟ ايا واقعاً سر تسليم را فرود آورده، از سربه نيست کردن محمد ولی خان دروازی ـ غلام نبی خان چرخی، امير حبيب الله کلکانی و يارانش، عبدالخالق هزاره و هجده تن اعضای خانواده اش؛ سرکوب نهضت مشروطيت سوم و فرسوده شدن اعضای آن در زندانها ... درس عبرت نگرفته، بدون هيچ گونه مقاومت ويا "دفاع مشروع" داوطلبانه بزير پای جلادان آل يحی گوسفندوار می خوابيديد ويا با استفاده از امکانات دست داشته از خود و حق مشروع زندگی خويش دفاع می نموديد.

آقای ودان! آيا شما اين علتهای مشهودی که از سرکوب نهضت مشروطيت دوم تا ايندم روی آن در سطور بالا صحبت بعمل آمد و سرانجام قتل ميراکبر خيبر، به مثابه انگيزه ی شد برای اتفاق افتادن  تحول هفتم ثور ۱۳۵۷ در صحبت تان؛ به مثابه ی " نقاد دو رويداد سياسی" کشور(!) روی آن مکث نموديد؟ نه خير!

برای آنکه نخست سراپای شما را عقده ی شکست مصالحه ی ملی طرح شده ی ميخائيل گورباچف، که داکتر نجيب الله وظيفه انتقال آن را داشتند و شما مبلغ آن بوديد؛ نه تنها "برادران آزرده خاطر تان" آن را نه پذيرفتند؛ بلکه محمد ظاهر شاه سابق هم نه شما را تحويل گرفت و نه به اين مشی مصالحه ی تان کوچکترين ارزش قايل شد و سرانجام، در اين ديگ بی سرپوش تان نی تنها هيچ غذای پخته نشد؛ بلکه ديگ انفلاق کرد و خانه و کاشانه را سوختاند و سراپای جامعه را به ماتمسرا تبديل نمود.

دوم اين که شما اکنون در فضای ديگری: در اوضاع و احوال گلوباليزم ـ اقتصاد بازار آزاد" آزادکشمير" ، "دهکده ی جهانی" انتظار کمک از دوستان بين المللی، که طی بيست سال حامد کرزی و اشرف غنی احمدزی و حزب افغان ملت؛ احزاب دموکرات افغانی(!) را مساعدت های مالی و مشوره های سياسی نمودند؛ با انتظاراتی که فرزندان قبايل و تماميت خواهان پيرو خط عبدالرحمان خان ـ محمد نادرخان ـ محمد هاشم خان ـ داوود خان ... از شما دارند؛ آنان امان الله خان و محمد ظاهرخان را گسيل ايتاليا نمودند؛ محمد داوود خان ـ نورمحمد تره کی ـ و دکتر نجيب الله را به جانب مرگ و چوبه ی دار فرستادند؛ قرارگرفته ايد و دراين بستر، بخاطر آرامش روان ناقرار طالبان نکتايی پوش مقيم اروپا و امريکا و ريشخين های آی. اس. ای(!) که افغانستان را به جهنم روی زمين تبديل کرده اند؛ آرميده ايد.

من باورندارم که شما اگر صلاحيت علمی و پژوهشی "نقد يک برهه زمان" را هم داشته باشيد؛ اصلاً صلاحيت گفتن حقيقت؛ تفکيک کردن حق از باطل؛ ارتقاء از ارتجاع؛ سپيد از سياه؛ ترقی و پيشرفت از توقف و پس رفت... را بدون اجازه ی اوليای امور(!) داشته باشيد.

همان گونه که در تلويزيون افغانستان انترنشنال فرستاده شديد تا ح. د. خ. ا را دشنام دهيد؛ به همان منوال هفتم ثور را هم، بدون بيان علت های که اين رويداد را قهراً و جبراً بر ح. د. خ. ا تحميل کرد؛ فحش و ناسزا گوييد؛ عقده گشايی کنيد و ملالت خاطر امپراتور جهان سرمايه و تماميت خواهان قبيله گرای پيرو خط خونين آدولف هيتلر را، خوشتر و خوشتر سازيد.

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

...

قیام هفتم ثور ۱۳۵۷ بمثابه ی چرخش بزرگی درتاریخ فراز و نشيب کشور مان وبازتاب دهنده ی اراده مردم شریف... ادامه

...

حزب دموکراتیک خلق افغانستان بخاطر زدودن رنجهای بیکران خلق ستمدیده افغانستان از میان توده های کشور بر... ادامه

...

از تاريخ نشر اين مبحث چی در دوراول آن و چی درزمان حاضر،  انتظار کشيده شد تا اگر دانشمندی، شخصيت سياس... ادامه

...

نگارنده مدت ها قبل در يک نگارش تاريخی پيرامون علل و عواملی که رويدادهای هفتم ثور ۱۳۵۷ و ششم جدی ۱۳۵۸... ادامه

...

اما از صحبتهای بعدی ايشان که مطالبی را به گونه جسته و گريخته بيان نمودند؛ هم پرسشگر تلويزيون وهم شنو... ادامه

...

درطی دو دهه ی اخير و بويژه يک سال سپری شده به آن حدی اخبار تلخی از گوشه و کنار کشور، از کشتن مردم بی... ادامه

...

تشکيل دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان پس از پيروزی قيام هفتم ثور ادامه

...

سر کرده گان به اصطلاح جهاد و مقاومت در هشتم ثور سال جاری بمنظور تجلیل از پیروزی شان گلو پاره کردند و... ادامه

...

ساعت یازده ونیم روز پنج شنبه هفتم ثور سال 1357 را که چهل سال از آن می گذرد خوب بخاطر دارم. ادامه

...

چهلمین سال روز پیروزی انقلاب ثور را حضور موسسین، اعضای کمیته مرکزی و اعضای شورای انقلابی و اعضای حزب... ادامه