داوری بررويداد هفتم ثور۱۳۵۷وهشتم ثور۱۳۷۱ را بايد بخش چهارم.

هدايت حبيب

 

داوری بررويداد هفتم ثور۱۳۵۷وهشتم ثور۱۳۷۱ را بايد

بدون تعصب در آئينه دستاوردهای مادی و معنوی آن نمود 

بخش چهارم.

خوانندگان گرامی، هم ميهنان عزيز!

از تاريخ نشر اين مبحث چی در دوراول آن و چی درزمان حاضر،  انتظار کشيده شد تا اگر دانشمندی، شخصيت سياسی آگاهی ويا پژوهشگری به آن دو پرسش، جواب معقول ـ علمی ـ حقوقی ـ قانونی ـ سياسی و منطقی که مورد قناعت آگاهان سياسی و اعضای ح. د. خ. ا و هواخواهان آن قرارگيرد، ارائه بدارند؛ وليک جوابی را درنيافتيم. پس در اين صورت راهی را که ح.د.خ.ا در رويداد اول در امر دفاع مشروع از زندگی خود و مجموع نهضت دموکراتيک و عدالتخواه افغانستان و راه دومی را در زمنۀ سرکوب رژيم خون آشام حفيظ الله امين به کُمک و حمايت از حضور نظامی اتحاد شوروی، به منظور جلوگيری از قتل عام همه زندانيان سياسی و سربه نيست کردن "دو ثلث مردم افغانستان" توسط باند جنايت پيشۀ امين که در بيانيۀ تلويزيونی اش رسماً اعلان کرده بود؛ يگانه راه درست و گزينش اجتناب ناپذير بوده است.

واما دراين ميان، بنابر تبليغات رسانه های داخلی و خارجی مربوط به تنظيمهای بنيادگرای جهادی؛ طالبان پاکستانی و حاميان منطقه يی و بين المللی آنان، ذهن شماری از مردم جست و جو گرمان را پرسشهای زيرين مشغول نگهداشته که بايست در رابطه به آنها نيز نظر و ديدگاه خويش را با خوانندگان عزيز شريک سازيم:

۱ـ رابطۀ دوستی افغانستان با اتحاد شوروی و مطالبۀ کمک از آن کشور، صرف منحصر به حزب دموکراتيک خلق افغانستان و رهبران حزبی ـ دولتی رويداد هفتم ثور ۱۳۵۷ بوده است ويا تاريخ کهن و دستاوردهای مشهود و قابل لمس ديگری نيز دارد؟

۲ـ چی تفاوتی ميان حضور نظامی و کُمک های سياسی ـ اقتصادی و اجتماعی اتحاد شوروی وقت با امريکای ديروز، امروز و متحدين وی دارد؟

۳ـ آيا آغاز جنگ و اعلان جهاد (!) مجاهدين ساخت پاکستان و ايران و اشغال افغانستان توسط ايالات متحده ی امريکا و پيمان تجاوزگر ناتو و ارتش  پاکستان با پيش کشيدن طالبان خون آشام در کشورمان، منحصر به آمدن قوای نظامی اتحاد شوروی در ششم جدی ۱۳۵۸ بوده ويا سالها قبل ازاين رويداد، جهاد فی سبيل الدالر و الکلدار (!) توأم با جنگهای جبهه يی از سرحدات جنوبی ،شرقی و غرب کشور شروع شده بود؟

۴ـ آيا همانگونه که رهبران جهادی در صحبتهای شان عودت سربازان شوروی را از افغانستان، نتيجۀ جنگ و جهاد خود تبليغ می کنند و جناب حامد کرزی ـ اشرف غنی احمد زی و طالبان پاکستانی و نکتايی پوش، وساير شکست خورده های ميدان مبارزات قانونمند در شماری از تلويزيون ها در صحبتهای شان می گويند :

«ــ روس ها را ما از کشور کشیدیم یا ما ابر قدرت را به زانو در آوردیم و منفعت آن را کشور هایی دیگر گرفتند!

ــ از برکت جهاد ما  امریکا یکه تاز جهان شد !

ــ ازبرکت جهاد مجاهدین ما پاکستان مالک بمب اتمی واستخبارات و صاحب اداره و نظم شد!

ــ ایران آباد شد وآن هم  از برکت جهاد ما بود!

ــ ما اسلام واقعی(!) (اسلام سياسی سيد قطب و محمد قطب و وهابي و ديوبندی)(!) را درافغانستان بوجود آورديم ...! »

آيا واقعاً قوای نظامی اتحاد شوروی وقت را مجاهدين از افغانستان کشيدند؟ ويا آنها مطابق معاهدۀ مورخ  ۱۴اپريل ۱۹۸۸ خود شان خاک افغانستان را ترک گفتند؟

۵ـ با کشيدن ويا رفتن آنها مجاهدين قدرت را گرفتند ؟ نتايج اين جنگ و جهاد فی سبيل الله (!)  چی ارمغانی را در بهبود زندگی سياسی ـ اقتصادی و اجتماعی مردم افغانستان، ببار آورد؟

۶ـ اسلام واقعی همين است که نيمی از بيکر جامعه فلج و درزندان منزل محکوم گردد؟ اقتصاد کشور به جانب نابودی سوق گردد؛ مردم درزير فقر قرار گيرند و بامرگ دست و پنجه نرم کنند؛ مکاتب و دانشگاهها مسدود گردد و جای کتاب خوانی را کتاب سوزی بگيرد و افغانستان به جهنم تبديل گردد....!

در فرجام، ح. د. خ. ا، در طی ۱۲ سال حاکميت چی ساخت و سازی را درعرصه های سياسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی و نظامی، انجام و تحويل جامعه نمود و درمقابل، تنظيمهای ۱۵ گانۀ جهادی و طالبان پاکستانی در همين مدت و دولت آقای کرزی و غنی با حضور نظامی ۴۰ کشور و کمک های اقتصادی صدها مليارد دالر بيش از يک صد کشور جهان، چی دستاوردی دارد؟ مگر همين گرفتن مدال و تثبيت مقام اول را در کشت، توليد و صدور مواد مخدر؟ جايگاه نخست را در فساد اداری؟ کمايی کردن نام نيک بنيادگرايی اسلامی؟ انفجار و انتحار؟  سنگسار کردن، بريدن اعضای بدن، سوزاندن و زنده به گور کردن زنان و دختران، از افتخارات جهاد و دستاورد های دولت دموکرات آقای کرزی ـ غنی ـ طالبان و جامعۀ جهانی(!) شمرده می شود؟

اکنون بايست کمی به عقب برگشت و به پرسشهای بالا پاسخ داد تا حق از باطل تفريق گردد:

۱ـ درمورد رابطۀ دوستی ميان افغانستان و اتحاد شوروی بايد گفت که سنگ بنای اين دوستی بعد از حصول استقلال افغانستان در سال ۱۹۱۹، بوسيلۀ شاه امان الله و لنين رهبر حزب و حکومت اتحاد شوروی گذاشته شد و «دولت شوروی اولين کشوری بود که در ۲۷ مارچ توسط اعلاميه ای استقلال افغانستان را به رسماً شناخت و شاه امان الله در ۱۷ اپريل کتباً پيشنهاد دوستی افغانستان را با دولت شوروی به عنوان رهبر بزرگ دولت انقلابی شوروی فرستاد. متعاقباً در۲۰ اپريل با نامۀ ديگری به عنوان لنين از قصد افغانستان راجع به اعزام هيأت سفارت فوق العادۀ افغانستان در شوروی سخن زد.  لنين توسط نامۀ مورخ ۲۷ می خود، به هردو پيشنهاد شاه امان الله جواب مثبت داد. در ۱۰ اکتوبرمحمد ولی خان [ریيس هيأت دولت افغانستان] وارد مسکو شد و در۱۴ اکتوبر با شخص رهبر شوروی "لنين" ملاقات و مذاکره را آغاز نمود.... در ۲۸ فبروری ۱۹۲۱ منجر به امضای معاهدۀ دوستی و مودت دولتين گرديد و از آن پس این مناسبات دوستانه منکشف تر گرديد.(افغانستان درمسير تاريخ ـ ج ۱، صص ۷۸۶ ـ ۷۸۵)

همچنان روسيۀ شوروی اولين دولتی بود که در آن دورۀ حساس تاريخی«مبلغ يک مليون روبل طلا، چند بال طياره؛ پنج هزار ميل تفنگ همراه با تعداد لازم مرمی، به طور بلاعوض به افغانستان کمک نمود.

برای تاسيس مکتب پرورش ديپلوماتها، کارخانه مخصوص توليدات باروت، فرستادن تجهيزات لين تلگراف کشک ـ هرات ، کندهار ـ کابل و ارسال متخصصين تخنيکی و ديگر کارشناسان، جهت اجرای کار در افغانستان توافق صورت گرفت....» (تاريخ  معاصرافغانستان، از استرداد استقلال تا انقلاب ثور ـ ص ۲۱)

واما، درمورد مطالبۀ کمک های نظامی اتحاد شوروی به افغانستان :

اولین شخصیت سیاسی که می خواست تغییرات سیاسی را به کمک قوای روسیه در افغانستان بیاورد    سید جمال الدین افغان بود که از حکومت روسیه تقاضای کمک نظامی بخاطر دفع تجاوز اجنبی ها بر خاک افغانستان نموده بودند.

 در رابطه به مرحله ی بعدی آمدن قوای نظامی شوروی به افغانستان ترجمه های اسناد معتبر  بچاپ رسانیده شده است که قسمتی آن را دراین جا می آوریم:

ـ اتحاد شوروی، مسکو: وزیرخارجه افغانستان غلام صدیق خان و سفیر افغانستان در اتحاد شوروی   غلام نبی خان چرخی ملاقات خیلی محرمانه یی با سرمنشی عمومی کمیته مرکزی حزب کمونیست سراسری روسیه (بالشویک) ای. استالین انجام دادند. جزییات گفتگو روشن نیست، اما بدون تردید   صحبت روی اوضاع سیاسی افغانستان بود. ( اپریل۱۹۲۹)

ـ اتحاد شوروی: تشکیل دسته "افغان" به فرماندهی "ترک قفقاز رقیب بای" (و.پریماکوف) با داشتن دوهزار شمشیر، چهار اسلحه ثقیل کوهی، دوازده ماشیندار پایه یی و دوازده ماشنیدار دستی و دستگاه مخابره تکمیل گردید. افراد دسته ملبس با یونیفورم ارتش افغانستان بوده و ظاهرآ تحت امر جنرال افغان غلام نبی خان چرخی سفیر امان الله خان در اتحاد شوروی قرار داشتند. رییس ارکان این دسته یا گروه افسر کادری افغان غلام حیدر خان تعیین شد. ۱۹۲۹.۰۵.۰۵ (

با عبور از مرز، دومین قوای ارتش سرخ ملبس با یونیفورم افغانی شامل چهار صد نفر، شش توپ، هشت ماشیندار تحت فرماندهی "سلیم خان" ـ ای پطروف ازخاک شوروی وارد افغانستان شد. )۱۹۲۹.۰۵.۱۲(

ـ قطعه شوروی پریماکوف ـ رقیب بای بلخ را تصرف کرد.۱۳.۰۵. ۱۹۲۹

ـ قطعه ی  و. پریماکوف شهر مستحکم تاشقرغان را تصرف کرد. می ۱۹۲۹

ـ در گیرودار حمله به کابل، امان الله خان ناگهانی بازی را ترک کرد. ۲۸.۰۵.۱۹۲۹

چریپانف رادیوگرامی از ریاست ارکان حوزه نظامی ترکستان مبنی بر برگشت به شوروی دریافت کرد. در جریان چند روز این هدایت تطبیق شد. (در این عملیات جزوتام های غند ۸۱ سواره نظام، یک غند کوهی، هفت فرقه توپخانه سواره کوهی شرکت داشتند.)

(مقالۀ پژوهشی ژورناليست ورزيده ـ امان معاشر، تحت عنوان «جهاد و جنگ در افغانستان قبل ازآمدن قطعات شوری به حمایت پاکستان و رهبری امریکا آغاز شد» منتشرۀ سايت وزین "سپيده دم  ")

سومين شخصيت سياسی کشورمان که از اتحاد شوروی وقت کمک نظامی خواست، سردار محمد داوود خان صدراعظم مقتدر افغانستان بود:

  «محمد داوود خان جهت بدست آوردن کمک در مرحلۀ نخست به امريکا روی آورد ... و از امريکا تقاضا کرد تا برای افغانستان نيز امداد نظامی بدهد. اما حکومت امريکا که به دوستی پاکستان اهميت بيشتر قايل بود، به دادن چنين کمک به افغانستان مادامی که اختلاف آن با پاکستان در سر مسألۀ سرحد دوام داشته باشد، راضی نشد....

به دنبال حل مسأله  بيرق، حکومت لويه جرگه را درکابل منعقد ساخت... جرگه (از ۲۰ تا ۲۵ ماه نوامبر۱۹۵۵) درکابل اجلاس نمود و پيشنهاد های حکومت را دربارۀ دنبال نمودن مسأله پشتونستان با وسايل ممکن و به دست آوردن سلاح و مهمات حربی از هر کشوری که ميسر شود تصويب کرد....

اندکی پس از انعقاد لويه جرگه خروشچف رهبر حزب شوروی به اتفاق بولگانين ریيس آن دولت به دعوت حکومت افغانستان به کابل آمد و درپايان مذاکرات مفصل با زمامداران افغانستان از ۱۶ تا ۱۸دسمبر ۱۹۵۵ کمک های همه جانبه کشورش را وعده داد.

بخش اول اين کمک ها که ماهيت اقتصادی داشت به شکل اعتبار يک صد مليون دالر برای کارهای انکشافی درهمان وقت اعلان شد. اما کمک نظامی آن دولت که در سالهای بعدی بيش از همه برسرنوشت افغانستان تأثير انداخت پس از مدتی اعلان گرديد و بدون آنکه حد و مقدار آن معلوم باشد برمبنای يک برنامۀ سری که حتا اعضای حکومت های افغانستان از آن بی خبر بودند، تطبيق گريد.»(افغانستان در پنج قرن اخيرـ مؤلف ميرمحمد صديق فرهنگ ج دوم صص ۷۱۵ ـ۷۱۲)

درمورد دستاوردهای اين دوستی و کمک های اقتصادی ـ اجتماعی ـ فرهنگی و نظمی اتحاد شوروی، بدون ذکر اسم پروژه های آن که در چهار دهه (۳۰ـ ۴۰ ـ ۵۰ ـ۶۰) خورشيدی صورت گرفته است، برای همگان اظهر من الشمس است؛ هرگاه برای يک لحظه اين پروژه های اقتصادی ـ فرهنگی و اجتماعی  را در مرکز، شرق، غرب و شمال کشور، از نظر دورسازيم؛ تصويری از افغانستان زمان شيرعلی خان را مشاهده خواهيم کرد.

۲ ـ تفاوت ميان کمک های نظمی و اقتصادی اتحاد شوروی و ايالات متحدۀ امريکا، آنگونه که دربالا ذکرشد کاملاً روشن است. زيرا امريکا بحيث دوست و هم پيمان پاکستان تقاضای کمک های نظامی و اقتصادی دولت افغانستان را رد کرد. در سالهای بعدی نيز بجز پروژۀ وادی هلمند ـ اسفالت سرک کابل ـ کندهار و دانشگاه کابل، ديگر کمکی قبل از اشغال افغانستان در چهار دهه ی ذکر شدۀ سدۀ بيستم انجام نداده است. درحالی کمک های اتحاد شوروی حدود بيش از هفتاد درصد کل کمک های کشورهای جهان را در چهار دهۀ ذکر شدۀ سدۀ بيستم تشکيل می داد.

هر جلسۀ بزرگی بشمول لويه جرگه ها که در تالار بزرگ پلتخنيک تشکيل می شود، هر مسافری که درسمت شمال از تونل سالنگ گذشته به کود وبرق مزار شريف و از آنجا به تفحصات شبرغان می رود ويا در شرق از کنار نغلو و کانال ننگرهار و در غرب از کندهار به هرات تا سرحد اسلام قله و قره تپه   ( تورغندی) عبور می کند و ... وجدان بيدارش حکم می نمايد که بدوستی و کمک های بلا عوض اتحاد شوروی احترام بگذارد.

واما، حضور نظامی اتحاد شوروی درکشورمان، برمبنای مناسبات دوستی ديرينه ای که سنگ بنای آن توسط شاه امان الله گذاشته شد و سردار محمد داوود خان و حکومت های بعدی آن را توسعه بخشيدند و بعد از رويداد هفتم ثور ۱۳۵۷، قرارداد دوستی ميان رهبران دولتی هر دو کشور عقد و امضا شده و سپس ۱۴ مرتبه تقاضای کمک نظامی از آن کشور بوسيلۀ نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين صورت گرفت و حين آمدن نظاميان شوروی به افغانستان، جنرال بابجان ریيس ستاد ارتش (لوی درستيز) به استقبال شان به مرز شمالی کشور رفته بودند؛ بنای محکم حقوقی ـ سياسی و تاريخی دارد؛ وليک دولت های افغانستان چنين مناسبات دوستی و چنين قراردادهای نظامی ـ سياسی ـ اقتصادی و حسن همجواری را با ايالات متحدۀ امريکا که آنطرف اقيانوسها موقعيت دارد، هيچ گاهی نداشته و منعقد نه نموده اند؛ بلکه امريکا همواره نسبت دوستی محکمی که با پاکستان داشته، افغانستان را هميشه بحيث دشمن خود دانسته و جنگ چهل ساله را نيز بخاطر گرفتن انتقام شکستش در ويتنام و دست رسی به منابع طبيعی آسيای مرکزی و نفت بحيرۀ کسپین؛ بر مردم ما تحميل نمود.

فرق اين و آن زماهی تا مه است  ـ  داند ان کس ، کز حقيقت آگه است

۳ـ درمورد اين ادعا که گويا، علت آغاز جنگ و جهاد (!) مجاهدين ساخت پاکستان و ايران، همانا آمدن قوای نظامی شوروی در ششم جدی ۱۳۵۸ و اخراج آنان از افغنستان بوده است؛ بايست با صراحت گفت که اين پندار واهی برويت اسناد و شواهد تاريخی بکلی نادرست، دور از حقيقت و گمراه کننده است.

تنظيم های جهادی پيرو خط اخوان المسلمين مصر؛ وهابيت سعودی، قم ايرانی و ديوبندی های پاکستانی، در نيمۀ دهه ی چهل خورشيدی فعاليتهای تخريبکارانه و تروريستی را برضد نهضت دموکراتيک و عدالتخواه افغانستان و سازمانهای فعال اين جنبش، مطابق به دساتير و هدايات سازمانهای استخباراتی کشورهای منطقه و غرب آغاز و بعد از کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ سردار محمد داوود دست به حملات چريکی جنگی در کنرها، پکتيا، لغمان، لوگر، بدخشان و پنجشير بين سالهای ۱۹۷۳ ـ ۱۹۷۸ زدند.  چناچه سليک هريسن محقق پر آوازۀ امريکايی دراين مورد چنين می نويسد:

«ساواک و "سی . آی. ای" باهم همکاری می نمودند. اين دو سازمان بعضی اوقات فعاليتهای خود را با دستياری گروپهای مخفی مسلمانان بنيادگرا به پيش می بردند. گروپهای مسلمانان بنيادگرا در مخالفت خويش با اتحاد شوروی، با "سی . آی. ای" و ساواک شريک بودند. اما از خود اهداف عليحده داشتند. گروپهای بنيادگرايان به نوبۀ خويش با اخوان المسلمين مصر و رابطۀ عالم اسلامی عربستان سعودی که يک شاخۀ از فعاليتهای وهابيت را تمثيل می نمايد، نيز ارتباط داشتند. زمانی که عايدات کشورهای عربی از مدرک فروش تيل زياد گرديد، عمال کشورهای نوبه ثروت رسيدۀ عرب نيز با پول هنگفت به کابل سرازيرشدند. اينها نيز مانند ساواک جواسيسی را استخدام می نمودند تا طرفداران کمونيستها را در حکومت و قوای مسلح افغانستان تشخيص و به ايشان معرفی نمايند. تهران از يک طرف از طريق کمک های خويش بر داوود فشار می آورد که آنها را از کار حکومت برکنار سازند که گمان می شد با کمونيستها ارتباط دارند. از طرف ديگر ساواک اسلحه، وسايل مخابراتی و ساير کمک های شبه نظامی را به جمعيت های ضد داوود می رسانيد. برخی از اين کمک ها توسط ايران مستقيماً به نا راضيان قبايلی که در غرب افغانستان فعاليت داشتند توزيع می گرديد؛ قسمتی از آن ذريعۀ پاکستان به دسته های بنياد گرايان که فعاليتهای زيرزمينی داشتند ميرسيد. سلسلۀ اذيت و آزار داوود ذريعۀ مقامات پاکستانی وقتی به نقطۀ اوج خود رسيد که تحت سرپرستی اسلام آباد بر يک تعداد اهداف در داخل افغانستان [ازجمله بتاريخ ۲۳ جولای ۱۹۷۵ برمرکزپنجشير بالای دفاتر حکومتی] حملات صورت گرفت. ساواک، سی . آی. ای  و عمال پاکستان در کودتا های ناکام بروج سپتمبر و دسمبر ۱۹۷۳ و جون ۱۹۷۴ بنياد گرايان برعليه داوود دست داشتند.»

(حقايق پشت پردۀ تهاجم اتحاد شوروی بر افغانستان ص ۱۳ ـ مؤلفين دياگوکوردوويز و سليک هريسن ـ مترجم عبدالجبار ثابت)

بعد از رويدادهفتم ثور ۱۳۵۷ فعاليتهای جنگی و اعمال تروريستی بنيادگراهای اسلامی در داخل کشور و از خاک پاکستان برضد حاکميت جديد با استفاده از حمايت عام وتام "آی. اس. آی" پاکستان، ايالات متحدۀ امريکا، چين، ايران و کشورهای عربی، بنابر عملکردهای رژيم حاکم، به مقياس گسترده تری آغاز گرديد ؛ آن گونه که در اسناد تبليغاتی ای که حفيظ الله امين عليه نورمحمد تره کی پخش نموده بود و بعد از ششم جدی ۱۳۵۸ از دفاتر حزبی بدست آمد چنين ادعا شده بود که جنگهای چريکی و جبهه يی تنظمهای شورشی در زمان تره کی در۵۲ جبهه جريان داشت؛ ولی درزمان حاکميت امين به ۲۸ جبهه تقليل یافته است. اين فعاليتهای جنگی در مطبوعات نيز اين گونه بازتاب يافته است:

«اوضاع افغانستان پس از غصب کامل قدرت بوسيلۀ حفيظ الله امين بتاريخ ۱۶ سپتمبر ۱۹۷۹ به پيمانۀ زيادی آشفته تر از گذشته ها شده بود. جنگ داخلی درنتيجۀ سياستهای ضد مردمی و "اصلاحات از بالا" بشکل مقاومت مسلحانه از نخستين ماههای ۱۹۷۸ آغاز گرديده و درسال ۱۹۷۸ شدت يافته بود. مداخلات آشکار پاکستان و سازماندهی "مقاومت" و "جهاد" (!) ازجانب استخبارات نظامی آن کشور مجاهدين را به نيروی کمی و کيفی قابل ملاحظه ای مبدل کرده و اوضاع سياسی را در افغانستان خيلی ها پيچيده ساخته بود.

درماه جنوری سال ۱۹۷۹ (مطابق جدی۱۳۵۷) کنفرانس سرکردگان تنظيمهای بنيادگرا درپاکستان تشکيل گرديد و کميتۀ مبارزه بوسيلۀ آن ايجاد شد. دراين کنفرانس زمان حملات مسلحانه تعيين گرديد و مسأله مناسبات با دولتهای دوست مورد بررسی قرارگرفت. همين کميته مبارزه شورش وسيعی را درماه مارچ ۱۹۷۹ در هرات سازماندهی کرد. همچنان يک تن از سران تنظيمها در يک سطح بلند در وزارت امور خارجه ايالات متحده امريکا در واشنگتن پذيرفته شد و يک هيأت نظامی چين درهمين سال از سرحد پاکستان با افغانستان در خيبر بازديد بعمل آورد.

راجا انور ژورناليست پاکستانی دراثر خويش بنام " تراژيدی افغانستان" مينويسد:

"تا سال ۱۹۷۸ در پاکستان ۸ اردوگاه تربيت ايجاد شده بود که درآنها اداره استخبارات نظامی آن کشور مهاجرين ساده افغانی را به جنگجويان چريکی برمی گردانيدند. برطبق منابع غربی ازجمله افراد تربيت شده دراين اردوگاهها و مسلح با اسلحه چينايی متشکل از ۵۰۰۰ تن جنگجو درتحت رهبری حزب اسلامی به ولايت کنرها وارد شدند وبه اسعد آباد مرکز آن ولايت حمله بردند و سپس لوای کوهی اسمار را به تصرف خويش درآوردند....

درسال ۱۹۷۸ شمار زياد ناراضی ها از سياستهای رژيم به پاکستان فرار کردند و درآن جا ازجانب حکومت نظامی و در مرکز کار، اداره استخبازات نظامی آن کشور، به آغوش باز استقبال گرديدند. اين امر بهانه و وسيله مهمی برای گروه نظاميان و در رأس ضياءالحق بود که مواضع خويش را در داخل پاکستان، تحکيم بخشند. باوصف دشواریها، حکومت پاکستان برای مهاجرين کمک پولی تعيين می کرد و اين کمک های "سخاوتمندانه" برای آن صورت می گرفت تا هرچه بيشتر فراری های افغانی جلب شوند. درسال ۱۹۷۸ بر طبق ارقام رسمی پاکستان، هشتادهزار مهاجر افغانی به پاکستان سرازيرشدند".

درحالی که کمکها بجز از شوروی، برروی رژيم قطع گرديده بود، درعوض ازجانب ايالات متحده امريکا، جمهوری مردم چين، عربستان سعودی، پاکستان، جمهوری اسلامی ايران و کشورها و سازمانهای متعدد غربی و طرفداران منطقه ای آنها کمکهای بی حساب بسوی مخالفين مسلح سرازير    می گرديد وآنان هرچه فزاينده تر و گسترده تر در نبرد عليه آن تشويق و تشجيع می شدند. درواقع رژيم درتنگنا قرارگرفته و در گرداب دشواری های سياسی و مالی افتاده بود. وضع چنان مینمود که تندبادی پيرامون رژيم برپا گرديده و به زودی به توفان همه گير برای آن مبدل گردد.»(يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی س. ع . کشتمند. صص ۵۷۴ـ۵۷۶)

بنابرآنچه که گفته آمد، جنگ و جهاد باند گروپهای بنيادگرای اسلامی در دهه ی دموکراسی سلطنتی با فعاليتهای تروريستی (ترور سيدال دانشجوی دانشگاه کابل ـ عبدالرحمان در لغمان و عبدالقادر درهرات و تيزاب پاشی به بدن زنان و دختران درکابل) آغاز شد؛ در دوران جمهوری محمد داوود به جنگهای جبهه يی (در پنجشيرـ بدخشان ـ لغمان ـ لوگر و پکتيا...) تبديل گرديد و دردوران حاکميت نورمحمد تره کی و حفيظ الله امين و قبل از ورود قوتهای نظامی اتحادشوروی به کشورمان؛ در ۲۸ الی ۵۲ ولسوالی شامل بخشهای بيشتری از ولايات افغانستان گسترش داده شد. لذا ارتباط اين جنگ ها و اعلان جهاد امريکايی و پاکستانی به حضور قوای شوروی درافغانستان، بجز يک تبليغات دشمنانه، ديگر هيچ منطق حقوقی و پايۀ تاريخی ندارد.

۴ ـ درمورد عودت قوای نظامی اتحاد شوروی وقت به ميهن شان، آن گونه که شماری از رهبران و فرماندهان تنظيم های رنگ باختۀ افغانستان، درصحبتهای خويش بخاطر پوشانيدن جنايات غيرقابل عفو شان، آدعا می کنند که گويا آنها اين سربازان را بزور از افغانستان کشيدند و جناب حامد کرزی نيز درآخرين روزهای قدرت خود اظهار می دارد: «روس ها را ما از کشور کشیدیم یا ما ابر قدرت را به زانو در آوردیم ....» بکلی يک دروغ محض و تبليغات گمراه کننده بخاطر پنهان کردن پَل پای دزدان غارتگر و جلوگيری از افشای جنايات مشهود دشمنان مردم افغانستان، بويژه قاتلان ۷۰ هزار مردم شهرکابل می باشد. زيرا همه مردم افغانستان ميدانند که قوتهای نظامی اتحاد شوروی مطابق موافقتنامه ژنيو مورخ ۱۴ اپريل ۱۹۸۸ که متن و سنگبنای آن در طرحها و اعلاميۀ مورخ ۲۴ اگست ۱۹۸۱ دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان مبنی بر چهار اصل: قطع مداخله از خارج، خروج قوای شوروی، تضمينات بين المللی درمورد قطع و عدم مداخله مسلحانه از خارج و عودت مهاجرين به کشورشان، تنظيم شده بود، از افغانستان به ميهن آبايی خويش برگشتند و پس از عودت نظاميان شوروی از ميهن مان، دولت جمهوری افغانستان، مانند شکست امريکا در ويتنام سقوط نکرد؛ بلکه سه سال ديگر نيز وظايف خود را بمثابۀ دولت انجام داد و درجنگ تاريخی "جلال آباد" به تهاجم اردوی پاکستان که درلباس مليشه داخل نبرد شده بودند، جواب دندان شکن تاريخی داد؛ سپس در اثر طولانی شدن جنگ، تقاضای سازمان ملل متحد و بروز اختلافات درونی، قدرت سياسی را رسماً بحضورداشت نمايندۀ سازمان ملل متحد به نمايندۀ تنظيمها حضرت صبغت الله مجددی تسليم نمود.

واما افتخار (!) تجزيۀ اتحاد جماهير شوروی سابق و متلاشی شدن پکت وارسا و به اصطلاح "شکست ديوار برلين" (!) متعلق به رونالد ريگن، ميخائيل گورباچف و ادوارد شواردنادزه می باشد. چناچه امتياز اين خدمت بزرگ (!) را گورباچف با گرفتن مدال درلندن دريافت کرد ودر انتخابات دودوره قبل جمهوری فدراتيف روسيه سلی های محکمی از طرف جوانان آن کشور را نيز نصيب شد ونامش درتاريخ آن کشور بحيث عضو سازمان "سي . آی . ای" در اثر پژوهشی تحت عنوان "خيانت به سوسياليسم" ثبت و ضبط گرديد.

۵ـ طوری که در پاسخ چهارم تذکاربعمل آمد ، با عودت قوای نظامی اتحاد شوروی به ميهن شان، قدرت دولتی ح. د. خ. ا مثل متلاشی شدن حکومت در ويتنام جنوبی بعد از شکست امريکا درنبرد با ويتنام شمالی ، سقوط نکرد؛ بلکه سه سال ديگر نيز در قدرت باقی ماند و در جنگ جلال آباد يکبار ديگر درتاريخ افغانستان حماسه آفريد و دولت پاکستان را آن گونه که جهانيان مشاهده کردند شکست داد؛ وليک بعد از تسليمی قدرت دولتی به تنظيم های جهادی، آن گونه که رهبران ح. د. خ. ا پيشبينی کرده بودند و پيوسته به مردم می گفتند که تنظيمهای جهادی دراصل و متن برنامۀ غرب برای حکومت کردن ساخته نشده اند. بلکه آنها به مثابۀ چوب سوخت برای گرم کردن تنور جنگ و تحقق اهداف درازمدت کشورهای غارتگر بين المللی و دولت های نوکرصفت منطقه يی آنان  خلق شده و استفاده می گردند.

طوری که درعمل ديده شد، پيشگويی های رهبران حزب ما درست بود؛ رهبران مجاهدين با تسليم گيری قدرت چنان برسرتقسيم لاشه  متعفن جنگيدند؛ افغانستان و شهرکابل را به دهها و صدها پارچه تقسيم و تجزيه نمودند که غارتگران غربی و منطقه يی بخاطر رسيدن به اهدافی که چهل سال کامل روی آن سرمايه گذاری نموده بودند؛ مجبور شدند تا بمنظور خلع سلاح مجاهدين تاريخ زده و رنگ باخته و يکدست شدن قدرت، طالبان را در فابريکات بنيادگرايی پاکستان توليد و به افغانستان گسيل نمايد.

ولی همين که ايالات متحدۀ امريکا ازاين پروژه هم آن چنان حاصلی که از آن انتظار وبه آن نياز مبرم داشت بدست آورده نتوانست، با معمای حادثۀ ۱۱ سپتمبر ۲۰۰۱ خود بدون دعوت دولتی ويا گروهی و مردمی، بحيث مهمان ناخواسته(!) بجانب افغانستان با چهار چرخ بال (هليکوبتر) بسته های دالر و قشون نظامی لشکرکشی نمود و باريختن بمهای آخرين مودل و پرتاب راکتهای پرشنگ ۲ و بمبارد هواپيما های B ۵۲ افغانستان را اشغال کرد.

سپس جای يک اتحاد شوروی را که مجاهدين ساخت پاکستان و ايران عليه آن جهاد را فرض می دانستند؛ ۴۲ کشور غربی و شرقی متحد امريکا بشمول اعضای پيمان تجاوزگر ناتو گرفتند؛ افغانستان را بين خود تقسيم کردند؛ کنفرانس بن را تحت نظر مستقيم سازمان "سيا" تشکيل و حکومت دلخواه خود را برگرده های مردم افغانستان سوار نمودند.

همين که از برکت تقسيم همان دالرهای چرخ بال های پائيز ۲۰۰۱ همه رهبران و فرماندهان جهادی به حق خود رسيده اند؛ نی فرياد جهاد عليه کفر بلند شد و نی اشغال کشور.

ايالات متحدۀ امريکا، که نه کشور اسلامی است و نه اسيايی وهمسايۀ افغانستان؛ مگر از برکت دالر، حق دارد به افغانستان لشکر کشی کند؛ حق دارد زندانها در داخل کشور ديگری داشته باشد؛ حق دارد قرآنکريم را در تشنابها اندازد و حق دارد مراسم عروسی و خوشی مردم را از طريق بمبارد هوايی و قتل عام ۱۶۰ نفر بشمول عروس و داماد به جوی خون تبديل کند و درعين حال حق دارد خود را مدافع حقوق بشر قلمداد نمايد. بخاطری که جهاد پيروز شده و رهبران و فرماندهان جهادی صاحب صدها مليون دالر گرديده و حتا زمينهای شاه سابق و عبدالمجيد ذابلی را هم صاحب شده و حتا کوهها را که ملکيت دولت است غصب کرده بالای مردم فروخته اند حالا نوبت فروش معادن کشور توسط طالبان به پاکستان است.

واه، واه ! زنده باد جهاد فی سبيل الريگن و البوش؛ فی سبيل الچوُر و الچپاوُل !

۶ ـ درمورد ذکر دستاورد های ح. د. خ. ا در دهه ی هشتاد ميلادی با شرح و بسط کامل آن که در کتاب "يادداشتهای سياسی و رويدادهای تاريخی جناب سلطانعلی کشتمند نخست وزير آن دوره (از فصل چهارم الی دهم)  بازتاب روشن يافته است، از حوصلۀ اين نبشته بدور است.  وليک ازمجموع دستاورد های اين دوره و از جملۀ (۲۵۰پروژه تکميل شدۀ اقتصای ـ اجتماعی) صرف ميتوان عناوين چند مورد آتی را بگونۀ نمونه برشمرد:

«۱ـ اصول اساسی ج. د. ا به مثابۀ قانون اساسی مؤقت کشور در ۶۸ ماده تصويب و نافذ شد که برمبنای آن اساسات حقوقی نظام سياسی و اقتصادی مملکت تثبيت، حقوق- وجايب و آزادی های شهروندان اعلام گرديد و افغانستان را درعرصۀ بين المللی، يک دولت صلحدوست، پيروسياست عدم انسلاک و پشتيبان راستين همزيستی مسالمت آميز به جهانيان معرفی نمود. بتأسی از احکام مندرج دراصول اساسی ج. د. ا، گامهای استواری در راه تسريع رشد اقتصادی، ارتقاء سطح زندگی و رفاه مادی و معنوی مردم، تحکيم قانونيت دموکراتيک، تضمين ملکيتهای عامه و شهروندان، توسعۀ خدمات اجتماعی، رشد علم، هنر وفرهنگ و دفاع از حقوق و آزادی های مردم برداشته شد.

۲- با وجود تداوم جنگ اعلام ناشده برضد وطن و مردم ما و گسترش دامنۀ مداخلۀ بيگانگان در امور داخلی افغانستان، کارهای سود مندی درعرصه های زيرين صورت پذيرفت:

- تحقق پلانهای رشد اقتصادی در مناطق تحت امن؛

- رونق بازرگانی و مناسبات تجارتی؛

- اصلاح و بهبود سيستم مالياتی و خدمات بانکی؛

- اعمار ساختمانهای رهايشی و مدنی؛

- بهبود کشاورزی و سيستم های آبياری؛

- سرمايه گذاری دربخشهای صنايع، معادن و انرژی؛

-اصلاح و نوسازی سيستم مخابرات و مواصلات (اعمار دستگاه مرکزی مخابرات و بکارگيری سامان آلات تخنيکی مدرن و احداث شاهراههای جديد و ترميم راهها و سرک های سابق و ايجاد موسسات ترانسپورت هوايی و زمينی)؛

- انجام خدمات اجتماعی:

  • تهيۀ کالاهای مورد نياز اوليه؛
  • تدارک اقلام مواد کوپونی به قيمت های ثابت و خيلی ها نازل برای کارمندان و کارکنان دولت و سرانجام توزيع رايگان آنها؛
  • تأسيس پرورشگاه وطن؛
  • گسترش شبکۀ شيرخوارگاهها و کودکستانها در محلات کار دولتی و درشماری از محلات زيست؛
  • ارتقاء سطح آموزش و پرورش و فراهم ساختن زمينۀ تحصيلات عالی  درداخل و خارج کشور؛ (سالانه ۱۵ هزار محصل غرض آموزشهای عالی و مسلکی متوسط به خارج فرستاده می شدند)
  • اعمار بيمارستان ها و کلنيک های صحی، دواخانه ها و بهبود عرصۀ خدمات صحی؛
  • ارتقاء کيفيت و کميت نشرات راديو تلويزين و ساير خدمات علمی، هنری و فرهنگی به شمول طبع و توريد کتب....

۳- درپرتو احکام اصول اساسی ج. د. ا سازمانهای اجتماعی آتی الذکر، يکی پی ديگرايجاد و درکنار سازمانهای زنان ـ جوانان و اتحاديه های صنفی که قبلاً در دهه ی ۶۰ و ۷۰ ميلادی از طرف ح. د. خ. ا ايجاد شده بودند،  فعال گرديدند:

-   کوپراتيف های دهقانی ـ اتحاديۀ معلمان ـ اتحاديۀ پزشکان و کارمندان طبی ـ شورای عالی علماء و روحانيون ـ شورای مشورتی اقتصادی- اتحاديۀ ژورناليستان ـ اتحاديۀ هنرمندان ـ اتحاديۀ نويسندگان؛

- اتحاديه های صنفی ـ سازمان صلح، همبستگی و دوستی.

۴- تأسيس جبهۀ ملی پدروطن با شرکت و عضويت سازمانهای اجتماعی ذکرشده وشموليت ح.د.خ.ا، سازمان دموکراتيک زنان و جوانان افغانستان درآن....»

(برگرفته شده از رخدادهای خونبار سه سدۀ اخير... منتشرۀ سايت سپيده دم)

اما دستاوردهای تنظيمهای جهادی و طالبان طی ۱۲ سال حاکميت خونين آنان بعد ازگرفتن قدرت هماگونه که مبارزه را با راه اندازی جنگ وترور آغاز کرده بودند، با خونريزی وغارت و ويرانی کشور، ازجمله شهرکابل آن را پايان بخشيدند و طالبان در دوره دوم، يعنی هم اکنون آن را ادامه می دهند؛ درتاريخ ايگونه ثبت شده است:

«درنتيجۀ شعله ورشدن جنگ های داخلی ورويا رويی نظامی تنظيم های هفتگانه ونه گانۀ پشاوری وتهرانی و مداخلۀ آشکار دول همسايه وارتجاع جهانی؛ آزادی، استقلال و حاکميت ملی، تماميت ارضی و وحدت ملی کشور ما زير ضربات خرُد کنندۀ دشمنان داخلی و خارجی قرارگرفت. وطن آبايی مان به شدت به سوی نيستی وبربادی سوق داده شد. زيربناها وساختارهای عامه و دولتی، نهادهای سياسی، تاسيسات اقتصادی، بنيادهای اجتماعی و فرهنگی جامعه پس ازغارت وچپاول منهدم گرديدند.

کشتارشهروندان بی دفاع وبی گناه ملکی، اعدامهای خود سر وبدون محاکمه، بيجا سازیها و آواره ساختن های عمدی، شکنجه وآزار واذيت مردم (زن ومرد، پير وجوان، پسر و دختر، اطفال خرد سال و نوجوانان)، بريدن گوش وبينی، شکستن وقطع دست وپای هموطنان عذابديده، سنگسار زنان، تجاوزجنسی بالای خانمها، دختران وجوانان، به زندان کشيدن کتگوری های مختلف مردم برمبنای وابستگی های قومی، زبانی، مذهبی، سمتی، حزبی وتنظيمی، اختطاف وبه اسارت درآوردن اعضای فاميل ها، دستبرد به دارايی های مردم، تخريب وبه آتش کشيدن هستی مادی ومعنوی کشور اعم ازملکيت های عامه وشخصی، دزدی آثار تاريخی وفرهنگی و موزيم ها، ضديت با مدنيت ودستاوردهای علمی- تخنيکی وفرهنگی، نقض حقوق وآزادی های فردی و اجتماعی وطنداران... اجراآت عادی وروزمرۀ نيروهای جنگ افروز را تشکيل می داد که فاقد صلاحيت علمی ودانش مسلکی درعرصۀ دولتداری بودند.»

 دستاوردهای بيست ساله ی زمامداری آقايان کرزی ـ غنی و طالبان بسيار زياد (!) و چشمگير(!) است؛ اما عمده ترين اين دستاوردهای ماندگار که هيچ کس نمی تواند از آن انکار نمايدعبارتند از:

ـ کشت ترياک و پروسس و صدورمواد مخدر که جايگاه افغانستان را درميان کل کشورهای جهان در صدر جدول قرارداده است؛

ـ فساد اداری در سراپای دولت از ریيس جمهور تقلبی و معاونان و کابينۀ آن گرفته تا قوۀ قضائيه و مقننه، بشمول هرسه ارگان قوای مسلح تا سطح ولايات و ولسوالی ها، به يک اخلاق عمومی تبديل شده، درهيچ اداره ای، هيچ کاری بدون پول و دادن  رشوت اجراء نمی گردد. از اين سبب افغانستان دراين عرصۀ زندگی نيز بحيث فاسد ترين کشور جهان جايگاه اول را از آن خود کرده است؛

ـ در مورد اشتغال و جذب جوانان و نيروی کار، جاده های مراکزشهرها، ازجمله شهرکابل از وجود بيکاران که پول خريد نان خشک فاميل ندارند؛ بهترين شاهد و تلويزيونها زنده ترين گواه معتبر اند.

علی رغم اين که روزانه و ماهوار، صدها و هزاران جوان مستعد به کار و نيروی انسانی ميهن مان از بيکاری و فقر جانکاه به کشورهای ايران و پاکستان ميروند ودرآن جاهها يا به استعمال و فروش مواد مخدر گرفتار و روانه زندانها و پايه های دار می گردند ويا در مدارس پاکستان جذب و به آموزش درس انتحاری و انفجار کشانده می شوند و اکنون در جنگهای خانمانسوز داخل کشور به گونه اجباری سوق می شوند؛ تعدادی هم يا درآبهای آستراليا ويا در راه رسيدن به يونان غرق و لقمۀ چرب نهنگ ها می گردند.

ـ وحدت ملی به پيمانه يی پيشرفت نموده است که حدود چهار سال تنها قانون تحصيلات عالی نسبت اختلاف نظر روی واژۀ "دانشگاه" و "پوهنتون" حل نگرديد و حالا طالبان با پاک کردن واژه های زبان فارسی از تمام لوحه ها ، حتا ادارات دولتی " فاشيزم دين سالاری را با فاشيزم قبيله و زبان سالاری" يک جا کرده جايگاه " سوپرفاشيزم " را از آن خود نموده وحدت عام و تام(1) را مطابق هدايات آدولف هيتلر در افغانستان بوجود آورده اند.  

ـ ازدياد جرم، جنايت، قتل، سرقتهای مسلحانه، آدم ربايی، انواع جنايت عليه زنان و دختران، خود سوزی ها و تجاوز به جان، مال و ناموس شهروندان، بی امنيتی در سراسر کشور، رهايی  دوازده هزار طالب خون آشام، به گونه سوال برانگيز از زندانها بوده وهم اکنون نسل کشی مردم بيگناه در ولايات پروان ـ کاپيسا ـ بپنجشيرـ بغلان ـ تخار ـ بدخشان ـ زون شمال ـ هزاره جات ـ غرب بشمول کندهار توسط اين مزدوران آی. اس آی. پاکستان بشدت جريان دارد؛ جمع  صدها موارد ديگری از کارنامه های آقایان کرزی ـ اشرف غنی و طالبان پاکستانی جلو چشم هر شهروند ما قرار دارد.

ـ چور و چپاول مامورين عاليرتبۀ دولت از پول های باد آوردۀ "جامعۀ جهانی (!)؛ غصب زمينهای دولتی و شخصی توسط فرماندهان جهادی و برادران کرزی در شرق ـ غرب ـ شمال و جنوب کشور و مليونر شدن صدها و هزاران فرمانده جهادی و طالبی که از پدر يک رأس مرکب هم نداشتند و اکنون قصرهای آنان در داخل کشور و حتا در دوبی چشم هر بيننده را خيره می کند؛ بشمول بکس های پراز دالر را که اشرف غنی ـ حمد الله محب ... حين سقوط و تسليمی قدرت به طالبان، با خود بردند؛ همه و همه از دستاورد های قابل افتخار(!) اين زمامداران قبيله پرست تماميت خواه و دين فروشان اسلام نما(!)؛ بشمار می رود.

اکنون شما خوانندگان گرامی، روی ديروز و امروز با احساس مسؤوليت در برابر وطنی که آن را ويران کردند و مردمی که آن را درفقر گرسنگی نگهداشتند، بحکم وجدان بيدار قضاوت فرماييد که " کيها در سنگر عدالتخواه کاوۀ آهنگر بودند و هستند؛ و کيها در خط خونخواری ضحاک ستمگر افغانستان ويران کرده به جهنم روی زمين تبديل نمودند زنان را در زندان کنج منزل محکوم به مرگ تدريجی نمودند و فاميل ها را به کوچ اجباری مجبور ونسل کشی را دردوثلث مناطق مرکزی ـ شمالی ـ شمال شرق؛ شمال؛ شمال غرب وجنوب غرب کشوربدستور باداران پاکستانی وفاشيست های قبيله گرابشدت ادامه میدهند"!

آيا من علل وعوامل هردو رويداد هفتم ثور 1357 و ششم جدی 1358 را برمبنای فاکت های ذکر شده ی  بالا، برشمردم ويا آقای فقيرمحمد ودان!

ادامه دارد

مقالات مرتبط

...

قیام هفتم ثور ۱۳۵۷ بمثابه ی چرخش بزرگی درتاریخ فراز و نشيب کشور مان وبازتاب دهنده ی اراده مردم شریف... ادامه

...

حزب دموکراتیک خلق افغانستان بخاطر زدودن رنجهای بیکران خلق ستمدیده افغانستان از میان توده های کشور بر... ادامه

...

از تاريخ نشر اين مبحث چی در دوراول آن و چی درزمان حاضر،  انتظار کشيده شد تا اگر دانشمندی، شخصيت سياس... ادامه

...

نگارنده مدت ها قبل در يک نگارش تاريخی پيرامون علل و عواملی که رويدادهای هفتم ثور ۱۳۵۷ و ششم جدی ۱۳۵۸... ادامه

...

اما از صحبتهای بعدی ايشان که مطالبی را به گونه جسته و گريخته بيان نمودند؛ هم پرسشگر تلويزيون وهم شنو... ادامه

...

درطی دو دهه ی اخير و بويژه يک سال سپری شده به آن حدی اخبار تلخی از گوشه و کنار کشور، از کشتن مردم بی... ادامه

...

تشکيل دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان پس از پيروزی قيام هفتم ثور ادامه

...

سر کرده گان به اصطلاح جهاد و مقاومت در هشتم ثور سال جاری بمنظور تجلیل از پیروزی شان گلو پاره کردند و... ادامه

...

ساعت یازده ونیم روز پنج شنبه هفتم ثور سال 1357 را که چهل سال از آن می گذرد خوب بخاطر دارم. ادامه

...

چهلمین سال روز پیروزی انقلاب ثور را حضور موسسین، اعضای کمیته مرکزی و اعضای شورای انقلابی و اعضای حزب... ادامه