رُخ دگری دیدار به پرونده اتهامی سیاسنگ صاحب!

محمد عثمان نجيب

رُخ دگری دیدار به پرونده اتهامی سیاسنگ صاحب!

شاگردان اندیشه‌ی ("بتنام" نظریه پرداز سرشناس انگلیس"، میانه‌ی قرون ۱۷ و ۱۸) با پیروی از مکتب استاد شان به اشتراک استاد شان توانستد با طرح دیدگاه‌های موسوم به سومند‌‌گرایی، اصلاحات‌گران اجتماعی انگلیس شناخته شوند. تا آن‌جا که دولت ها به اساس پیش‌نهادات "بتنام" و طرفدارانش تغییراتِ گسترده ‌ای را در باب قوانین رفتار با حیوانات، دارایی‌ها، مالیات، فقر، حق رای و بسیاری قوانین دیگر کردند. بسیاری از این پیش‌نهادها در لایحه‌ی اصلاحات سال ۱۸۳۲ به قانون تبدیل شده و کاملاً پیداست که با این کار، زنده‌گی افراد زیادی بهتر از قبل شده‌ است. چون ایشان باور داشتند که طبیعت، انسان را تحت سلطه دو ارباب قرار داده‌است؛ درد و لذت. ولی این شامل کسانی است که به آنان امر به انجام کاری داده می‌شود… 

اگر این فرضیه را در سیاست افغانستان دهه‌ی سی تا ۷۰ قرن اخیر مدنظر بگیریم، شادروان ببرک کارمل یک "بتنام" دگر در قرن بیست برای کشور ما بودند.

بی بی سی فارسی در یکی از برنامه‌های پژوهشی خود برای شناختاندن ایشان مقدمه‌یی را این گونه می‌‌نویسد:

«…نخستین فعالیت های سیاسی اش را از دانشگاه و با فعالیت های دانشجویی آغاز کرد و بزودی رهبر تشکل چپگرای دانشجویی موسوم به "جوانان بیدار" شد.

کارمل در ۱۳۳۴ خورشیدی به دلیل فعالیت های چپگرایانه و ضد دولتی به زندان افتاد، اما یک سال بعد [حدود چهار سال بعد ـ سپيده دم] که از زندان آزاد شد، به استخدام وزارت پلان/برنامه ریزی دولت ظاهر شاه درآمد.

او ده سال پس از آن (جدی ۱۳۴۳) با گروهی از همفکران خود، در جلسه ای در خانه شخصی نور محمد تره کی دست به تاسیس حزب دموکراتیک خلق افغانستان زد. هر چند در این جلسه تره کی به عنوان رهبر حزب برگزیده شد، اما کارمل به عنوان مهمترین نظریه پرداز آن شناخته می شد…»

حالا از همه زنده هایی که در اتهام‌نامه‌ی آقای صبورالله سیاسنگ از خود ببر های کاغذی ساخته اند، به شمول لایق پسر، به مردم بگویند، کدام برنامه های علمی فلسفی منجر به تغییر را به رویت کدام اسناد به رژیم های آن‌زمان یا در هیئت یک دیدگاه منتشر شده ارایه کرده و در کجا، کدام نبوغ فکری را داشته اند که رهبر مانع آنان شده باشد؟

جراید پرچم همه مشحون است از مقالات علمی و نظریه پردازی ببرک کارمل فقید.پس از لایق تا بارق و از خیبر تا اظهر از زیارمل و نور احمد نور تا سلطان علی کشت‌مند و از همه‌ی محترمانی که دنباله رو رهبر بودند، چه نوع تئوری های عادی و پذیرفته شده به شرایط کشوری از خود به رهبر و از آن راه به دولت ها پیش‌نهاد کردند؟ اگر نه کردند، پس در حزب چی می‌کردند؟ اگر کردند و رهبر قبول نه کرد، آنان نظریات خود را در کجا به سمع کدام مقام رسانیده و یا حالا نزد شان است که به مردم نشان دهند؟

چند مصراع شعر نویسی، چند گفتارِ و اتهام خود ساخته و غرض آلود که مبارزه نیست. همه از کارمل فقید به دلیل نارسایی به خود شان شاکی اند. یکی نه گفته که آنان خود چه‌گونه راه شان را به ورد حزب باز کردند؟ کی ها جذب شان کردند؟ پسا پیوستن به حزب چه کردند؟ در شرایط مبارزات عمومی مخفی و علنی چه ها کرده اند؟ در شناساندن شخصیت رهبر غیر از تخریب چه کرده اند؟ کدام شان بالاتر از رهبر، توانایی شان را در راه مبارزه‌ی عدالت خواهی به خرچ دادند؟ زندانی شدن یا پنهان شدن ایشان بر اساس کدام فعالیت شان به نفع مردم و مبارزه برای مردم بوده است؟  

بی بی سی فارسی در یادکرد نکو از کارمل فقید می‌نویسد:

 «…ببرک کارمل سومین رئیس جمهوری دولت به رهبری حزب دموکراتیک خلق افغانستان است که اصلاحات گسترده ای را در برنامه های حزبی و نهادهای دولتی وارد کرد.

کارمل سیاست های تند حزب و دولت تحت رهبری حزب دموکراتیک خلق را تا حد زیادی ملایم کرد و برای نخستین بار مشارکت ملی در نهادهای دولتی را مطرح کرد و تا حدود زیادی آن را به اجرا گذاشت.

او همچنین زمین های تقسیم شده میان کشاورزان و افراد بی زمین را پس گرفت به صاحبان آنها واگذار کرد و دیدگاه حزب را در باره مذهب، جامعه و سیاست هم تغییر داد. کارمل همچنین هزاران زندانی سیاسی را از بند آزاد کرد.

سیاست های تند حزب دموکراتیک خلق در زمان نور محمد تره کی و حفیظ الله امین با واکنش های منفی مردم تا مرز شورش عمومی مواجه شد، هرچند حمایت غرب و کشورهای اسلامی هم از این شورش موثر بوده است.

در پیش گرفتن سیاست میانه روتر توسط ببرک کارمل تا حدودی نتیجه فهم و آگاهی او از پیامدهای سیاست تند حزب در گذشته دانسته می شود.

کارمل از جمله افرادی در حزب بود که در سخنرانی مهارت داشتند و در راهپیمایی ها و تظاهرات های اعتراضی علیه دولت شاهی شرکت و سخنرانی می کرد.

اما مهمترین محل سخنرانی های کارمل مجلس نمایندگان کشور بود که در سالهای چهل خورشیدی، که به دهه دموکراسی معروف شده است، و دولت در این سالها تا حد زیادی نظریات دگراندیشانه را تحمل می کرد….»

مگر شرم نیست بر زنده ها و مُرده هایی که بی‌خلطه فیر کردند و بیش‌تر از همه خود را رسوا ساختند.

اگر ببرک کارمل از دیدِ بچه های فیلمی به سناریوی نوشته شده‌ی سیاسنگ صاحب، ملامت بودند. پس این گروه چرا به دکتر نجیب شهید، خیانت کردند؟ من سال پار به بخشی از نامه‌های دست‌نویس شهید نجیب الله دست یافته و در همان زمان نقدی بر آن ها نوشتم. یکی از آن نامه ها مربوط به شکوه‌ی دکتر نجیب از سلیمان لایق بود که این‌جا بازرسانی می‌کنم.

 لایق پدر در سفر و بی هنر ‌و لایق پسر در حضر و بی‌خبر:

 لازمه‌ی عقلانیت آن ‌است تا آدم به کارهایی اشتباه بوده اند معترف باشد. چون جهان آن قدر هم بزرگ نیست که روزی کسی کرده‌ های انکار کرده‌‌ی خود را ببیند و بخواند یا در نبودش، بدی هایش را حکایت کند....

درادعا هایی که تا کنون درباب مرگ میراکبرخیبر منتشر شده است، قتل میراکبرخیبر، کارسازمان اطلاعاتی شوروی به دستیاری ببرک کارمل قلمداد شده است. گروهی هم حفیظ الله امین را عامل قتل خیبرمعرفی می کنند. از نظرمن این یک فرضیۀ مقرون به قیاس شخصی ورقابتی است وبیشتر به کش وگیرهای جناحی خلق وپرچم رابطه دارد.

سوال این است که ببرک کارمل چرا باید درپس قتل میراکبرخیبرقرارداشته باشد؟ به این سوال هیچ کس پاسخ عقل پذیرارائه نداده است....

باورغالب این است که قتل میراکبرخیبر، برای انفجاریک بهانه به هدف قیام مسلحانه علیه دولت داوود، سازماندهی وعملی شد. حتی می توان این حادثه را کارشبکه های اطلاعاتی غربی تلقی کرد. درسال های آخرداوود، شبکه های اطلاعاتی ایران ومصر وسعودی نیزفعال شده بودند تا داوود خان را که ازاشباح درون حکومتی «قدرت شوروی» به شدت ترسیده بود، حمایت کنند. درواقع اشباح با هم درگیر بودند؛ بی آن که حکومت داوود، به تحرکات استخباراتی چندین ملیتی اشرافی داشته باشد. وضع به گونه یی حساس بود که به یک انبارباروت خشک شباهت داشت وپرتاب شعلۀ آتش( ترورخیبر) همه چیز را به آتش کشید که تا کنون نخوابیده است.

 من با توجه به بازی های اطلاعاتی فوق العاده مغلق وگیج کنندۀ شوروی وپاکستان- امریکا و درفاز بعدی، کشورهای عربی وایران، دراوج «جنگ سرد» درحوزۀ افغانستان، می توانم باور کنم که قتل میراکبرخیبردقیقاً ازروی یک سنجش حساس اطلاعاتی از سوی شبکه های باهم دشمن صورت گرفت.

بازی، زمانی ساختوارۀ نا مشخص وبه هم ریخته اختیارکرد که  سردارداوود، با رهبری شوروی در تصادمی ویرانگرقرارگرفت. شاخ شکنی سیاسی درکرملین، اززبان سردارنعیم ودیگریاران داوود، به کانال های ایران وسعودی درزکرد. شاه ایران سرکیسه بازگذاشت وداوود را با پیشنهاد کمک چند میلیارد دالری به وسوسه انداخت. التهاب اوج می گرفت وقرعۀ فال احتمالاً ازسوی همین کشورها، به نام میراکبرخیبرزده شد تا شرارۀ پیش هنگام وزودشکن میان کابل ومسکو شعله آفرین شود.

دربرخی تماس ها با آقای لایق خصوصاً درسفر مشترک به مسکو درسال 1388موفق نشدم توضیحاتی درین باره اززیر زبان ایشان بیرون بکشم. روح لایق درسال های پس از سقوط حاکمیت حزب دموکراتیک خلق، به لانۀ ترس وفرار از حوادث گذشته مبدل شده  است. برای اثبات این برداشت خود، حکایتی را می نویسم.

درسفرمسکو، اتفاق جالبی روی داد. یک گروه از کارشناسان اوکرائین دریک ارتباط ویدیویی، با جمعی از اعضای هیأت کارشناسان که ازکابل دعوت شده بودند، دریک مناظرۀ سیاسی شرکت کردند. ازترکیب هیأت کابل، آقای لایق هم برگزیده شده بود. ما همه از طریق صفحۀ بزرگ، جریان مباحثه را تماشا می کردیم.

آقای لایق طوری به صحبت شروع کرد که گویی درحوادث افغانستان یک فرد بی صلاحیت وکم پایه بوده ودرطراحی ومدیریت حوادث سهمی بسیاراندک داشته است. درست مثل یک فرد عادی که درافغانستان زندگی کرده وازهیچ چیزی هم آگاهی ندارد. این یک موضع گیری خنثی بود که تعجب مخاطبان اوکرایینی خویش را نیز برانگیخت.

یک پیرمرد از نظامیان ارشد اوکرایین درجریان صحبت از شناخت وخاطرات خود با لایق روایاتی برزبان آورد که قدرت وصلاحیت لایق را درسال های نیمۀ دوم دهه شصت دردستگاه دولت وقت نشان می داد. وی ازحضور فعال درنظارت ازجبهات جنگ سخن گفت ویک قطعه عکس سیاه وسفید از لایق را مقابل دوربین گرفت. درعکس سلیمان لایق کمربسته وفعال درجبهه جنگ، با کلاه واونیفورم نظامی درحلقه یی از مشاوران روسی وجنرالان ارتش افغان به چشم می خورد. این صحنه همه را به نوعی پوزخند واداشت.

با همه این اوصاف، برداشت من این است که دادن سرنخ ازقاتلان خیبر، نه این که ازحوزۀ اشراف لایق فراتراست، حتی هیچ یک ازشبکه های اطلاعاتی پس ازسی سال نیز چیزی از سوراخ سنبه های خویش درین باره بیرون نداده اند. از حراج وقاچاق ده ها تن از مواد نهفتۀ کا، جی، بی نیز ورق پاره یی درین خصوص دم دست پژوهشگران نلغزانیده است….

(ادامه دارد)

مقالات مرتبط

...

در بخش پنجم اين پرونده، با استنتاج از متن گفته ها و نبشته های 17 تن از" خاطره نگاران کژانديش و نيک ب... ادامه

...

طوری که در بخش سوم اين پرونده تذکار يافت: «شوربختانه، نظريات و فعاليتهای گروه سوم،(استاد خيبر و پيرو... ادامه

...

درکتاب "پرونده ی ناپديد مير اکبر خيبر" از برگه 21 الی 198؛ باستثنای دروغ های شاخدار، توأم با رجز خوا... ادامه

...

آقای صبورالله سياه سنگ پس از عقده گشايی هايش در پيشگفتار کتاب " پرونده ی ناپديد مير اکبر خيبر" ادامه

...

درحاشیه ی" به بهانهء بازتاب برخی عقده گشایی ها در"پروندهء ناپدید"، نوشته ی نسیم سحر"پرونده ی نا پدید... ادامه

...

کتاب "پروندهء ناپدید" تالیف جناب داکتر صبورالله سیاسنگ، پژوهشگر سرشناس کشور را با شوق زیاد سفارش داد... ادامه

...

در زمينه ی تعرض سبکسرانه ی آقای صبور الله سياه سنگ به ح. د. خ. ا و رهبران آن، که خواسته است؛ هم دستو... ادامه

...

آن‌چه مربوط می‌شود بر اندازهای من درآوردی اشخاص، بر عکسِ پیش‌‌آگهی دادنِ آقای سیاسنگ، در پرونده‌ی نا... ادامه

...

آقای دکترصبورالله سیاه سنگ از تبارنویسندگان خرد ورز و یکی از پژوهشگران جامعه فرهنگی ما است که، مستدا... ادامه

...

شاگردان اندیشه‌ی ("بتنام" نظریه پرداز سرشناس انگلیس"، میانه‌ی قرون ۱۷ و ۱۸) با پیروی از مکتب استاد ش... ادامه

...

دراين اواخر رسانه های همگانی خبری را مبنی براين که کتابی تحت عنوان"پرونده ی ناپديد" ميراکبر خيبر از... ادامه

...

همه ما باکارهای پژوهشی جناب صبورالله سیاه سنگ آشنا هستیم. سیاه سنگ، دراین سالهادرعرصه ادامه