مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز (1709 ـ 2018)
عبد الواحد فيضی
مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز
از برچيدن بساط اشغالگران کهن تا افتيدن به دام غارتگران نوين!
(1709 ـ 2018)
(بخش بيست وچهارم)
قسمت چهارم
موضعگيری و عملکرد شخصيتهای سياسی و اجتماعی افغانستان و منطقه درمورد ماهيت
طالبان و نجات کشور از شرارت جنگهای زندگی برانداز تنظيم های جهادی و طالبی.
طوری که در سه نگارش پيشين روی خاستگاه و منظور تشکيل و گسيل طالبان به افغانستان، بمثابه پيشمرگ های کشيدن خط لوله ی نفت و گاز آسيای مرکزی به پاکستان و انتقال نفت به کشورهای اروپا و امريکا با سرمايه گذاری شرکتهای يونيکال ايالات متحده امريکا و دلتای عربستان سعودی؛ توأم با جنگ های ويرانگر 30 ساله آن، که تاهم اکنون با شدت و حدت تمام ادامه دارد و اين سرزمين را به کشتارگاه انسان و انسانيت مبدل نموده است؛ ديدگاههای گهنامه نگاران ودانش پژوهان افغانستان ـ منطقه و جهان برويت اسناد تاريخی و چشم ديدهای برخی از آنان، جهت معلومات بيشتر هم ميهنان گرامی و خواننده های عزيز به نگارش گرفته شد.
اکنون بهتر خواهد بود تا پيرامون برخورد شخصيت های ملی و سياسی کشور و منطقه درمورد ماهيت و عمکرد طالبان و نجات مردم نگون بخت افغانستان از شر اسلام سياسی سيد قطب و محمد قطب مصری و تيکه داران مدارس اسلامی مولاناهای انگليسی مأب پاکستانی، برويت اسناد تاريخی مروری صورت گيرد.
الف ـ محمد ظاهر شاه سابق افغانستان با شماری از وزرای پيشين دهه چهل خورشيدی که در روم و ساير کشورهای اروپايی و امريکا بسر برده و در جريان جنگهای چهل ساله ی افغانستان نشست و برخاستها يی بين هم و در کشورهای منطقه
داشته و دربرابر برخی رخدادها، بويژه با اشغال کابل توسط مليشای پاکستان (تنظيم طالبان) واکنشهای را ابراز داشته ديدگاه شان را درمورد طالبان بيان نموده اند.
همچنان شاه سابق وهوادارانش طرح های به سبک دوره های پيشين مانند " تدوير لويه جرگه" را نيز درمورد ختم جنگ و چگونگی انتقال قدرت از تصرف طالبان،بدين شرح متبارز نموده اند، که از جذابيت چندانی برخوردار نبوده است:
1 ـ به تاريخ 18 ثور 1373ـ 8 می 1994 دکتر محمد يوسف صدراعظم سابق افغانستان با عده ای از شخصيتهای سياسی کشور، در شهر"بن" آلمان جلسه ای را بخاطر حل معضلۀ افغانستان تشکيل دادند. پروگرام مذکور به تاريخ 16 ثور آغاز گرديده بود. اما نتايج تصاميم اين جلسه اعلان نشد(!)
2 ـ به تاريخ 21 جوزای 1374ـ 11جون 1995 سيد شمس الدين مجروح درمورد گروه طالبان گفت: طالبان آلۀ دست بيگانگان اند و آنها هرچه بخواهند بر طالبان عملی می کنند.
3 ـ به تاريخ 8 سرطان 74 سردار عبدالولی داماد و نماينده محمد ظاهر شاه سابق وارد اسلام آباد پاکستان گرديد. درميدان هوايی اسلام آباد علاوه بر صدها افغان! پير سيد احمد گيلانی و حاجی منگل حسين نماينده ی حزب اسلامی نيز حضور داشتند. افغانهای! موجود در فرودگاه شعارهای زنده باد ظاهرشاه و زنده باد افغانستان را سرداده بودند.
4 ـ به تاريخ 11 سرطان 74مطابق 2 جولای 1995 دولت کابل، درمورد ورود سردار عبدالولی به پاکستان، اعتراضيۀ خويش را به شازدافير سفارت پاکستان مقيم کابل داده و آمدن اورا بدون مشوره با دولت کابل يک نوع مداخله درامور داخلی افغانستان خواند.
به عقيدۀ آنها با آمدن محمد ظاهر مشکل افغانستان مشکلتر خواهد شد.
يکی از نمايندگان ربانی گفت: اکنون که مؤسسۀ ملل متحد کار خويش را دوباره آغاز نموده ونيز هيأت کنفرانس اسلامی مصروف پيدا نمودن راه حل برای قضيۀ افغانستان است؛ آمدن نمايندۀ محمد ظاهر همه فعاليتها را تحت تأثير قرار خواهد داد.
5 ـ اما، افراسياب ختک دراين مورد گفت: اکنون در پاکستان ديکتاتوران زمان ضياء وجود ندارند؛ رهبران کنونی پاکستان بعد از اين که احساس کردند، افغانستان در حال تجزيه است، که طبعاً پاکستان نيز ازآن مصون نخواهد ماند؛ بنابرآن زمينۀ برگشت شاه سابق را مساعد ساختند.
رهبران فعلی افغانستان نتوانستند افغانستان را از بحران کنونی نجات دهند. بهترين سمبول وحدت در زمينه شاه سابق است؛ همه احزاب ملی پاکستان ازاين اقدام حمايت می کنند.
6 ـ به تاريخ 14 سرطان سيد محمد گلابزوی وزيرداخلۀ سابق که فعلاً درمسکو بسر می برد، نقش محمد ظاهر را در حل قضيۀ افغانستان مؤثر دانسته و اورا به نمايندگی مبارزين صلح شخص مطرح در جامعۀ افغانستان خواند.
7 ـ به تاريخ 27 سرطان 1374 سردار عبدالولی از اسلام آباد وارد کويته مرکز ايالت بلوچستان گرديد و از طرف افغانان! مقيم آن جا بدرقه گرديد. وی قبل ازاين به پشاور آمده و با اهالی مناطق مختلف افغانستان ملاقات های داشته بود.
8 ـ به تاريخ 23 سنبله 1375ـ 13 سپتامبر 1996 محمد ظاهر شاه سابق طی صدور اعلاميه ای آمادگی خود را برای بازگشت عنقريب به کشور ابراز داشت. نامبرده افزود؛ خواهان برگشت از راه تفاهم بين الافغانی است تا بحيث يک افغان! به مردم خود خدمت کند.
اين اعلاميۀ شاه سابق زمانی صادرگرديد، که دو روزقبل آن طالبان ولايات ننگرهار ولغمان را تصرف کرده شهرکابل نيز در شرف سقوط قرارداشت والمتوکل علی الله نيز مطابق طرح پنج ماده ای امريکا با طالبان که درنگارش قسمت سوم ذکرشد؛ در مادۀ چهارم آن ذکر شده بود:
« طالبان راه را برای بازگشت شاه سابق هموار خواهند نمود.» اعلاميه ذکرشده را برمبنای تفاهم "بين الافغانی" نه بلکه " تفاهم بين الامريکايی و طالبانی" صادر نمود و انتظار داشت تا طالبان به عهد خود وفا خواهند کرد؛ اما نمی دانست، که جلو اختيار طالبان بدست " آی. اس. آی" است. درعين زمان بنابر يکی از آموزه های فراموش ناشدنی زنده ياد ببرک کارمل، رئيس جمهور پيشين افغانستان، که در نشستی با قضات افغانستان گفته بود:
«هرگاه حرص قدرت و شهوات نفسانی بر آدم غلبه کند و حاکم گردد، اانسان را حيوان و فرشته را شيطان می سازد»؛ همان حرص قدرت به آنان اجازه نداد تا ذات ملوکانه! دوباره بحيث زعيم ملی درآن زمان حساس به افغانستان برگردد و درخدمت مردمش کما فی السابق! قرارگيرد.
به طواف کعبه رفتم، به حرم رهم ندادند ــ تو برون در چی کردی که درون خانه آيی
(عراقی )
9 ـ به تاريخ 9 ثور 1378مطابق 29 اپريل 1999 محمد ظاهر شاه سابق افغانستان، طی اعلاميه ای آغاز تطبيق عمليۀ صلح خويش را از راه داير کردن لويه جرگه ی اضطراری اعلان نمود.
10 ـ به تاريخ 31 جوزای 78 يک هيأت از جانب محمد ظاهر شاه سابق عازم کشور ايران گرديد. در ترکيب اين هيأت عبدالستار سيرت، داکتر عبدالرحمان، عزيزالله واصفی و حامد صديق شامل بودند. اين هيأت با مقامات رسمی ايرانی و افغانهای [ افغانستانی های] مقيم آن کشور مذاکره نمود.
11 ـ به تاريخ 4 سرطان 78 يک تعداد شخصيت های افغانستان به رياست محمد ظاهر شاه سابق بخاطر تشکيل ميکانيزم لويه جرگه اضطراری در روم جلسۀ مقدماتی را داير نمودند. دراين اجلاس نمايندگان طالبان و جبهه متحد اشتراک نداشتند.
12 ـ به تاريخ 12 اسد 78 محمد ظاهر شاه سابق طی صدور اعلاميه ای جنگ های اخير در صفحات شمال کشور را محکوم نمود. وی از وجود نيروهای اجنبی دراين جنگ ها ابراز نگرانی کرد.
13 ـ به تاريخ 4 ميزان 78 محمد ظاهر شاه سابق افغانستان طی صدور اعلاميه ی تدوير لويه جرگه اضطراری را اعلان نمود.
14 ـ به تاريخ اول قوس 78 جلسۀ تدوير لويه جرگه اضطراری تحت رياست محمد ظاهر شاه سابق در روم افتتاح گرديد. اين جلسه تا 4 قوس ادامه پيدا نمود.
15 ـ به تاريخ 10 جوزای 1379مطابق 31 می 2000 دفتر محمد ظاهر شاه سابق افغانستان بر سخنان 25 می پرويز مشرف در رابطه به افغانستان انتقاد نموده ضمن اعلاميه ای که به تاريخ 9 جوزا نشر شده نوشت: اين سخنان به مفهوم ايجاد بی اتفاقی درميان افغانان [مردم افغانستان] تعبير می شود. ملت افغان [مردم افغانستان] از اقوام پشتون، تاجيک، ازبيک، ترکمن وغيره تشکيل شده، که ملت غير قابل تجزيه هستند....
دفتر محمد ظاهرخان اظهارات جنرال پرويزمشرف را مداخله درامور داخلی افغانستان تعبير نمود.
16 ـ به تاريخ 5 سرطان 79 سيد شمس الدين مجروح طی مصاحبه با صدای امريکا گفت:
طالبان نه پشتون هستند و نه طالب؛ بلکه مليشه های پاکستانی اند. طالبان نه تنها زنان؛ بلکه حقوق مردان را نيز پايمال نموده اند. وی افزود در افغانستان همه اقوام به مثل برادر زندگی نموده اند.
17 ـ به تاريخ 11حوت 1379 محمد ظاهر پادشاه سابق افغانستان درحالی که تخريب مجسمه های معروف و مشهور باميان را توسط طالبان، عمل ضد ملی و اسلامی و مغاير معيارها و ارزشهای مدنيت و فرهنگ خواند و شديداً تقبيح نمود گفت: اقدام به چنين جنايت غير قابل جبران را که قصد امحاء و نابودی هويت ملی و تاريخی کشور باستانی ما را دارد، جداً محکوم می نمايم.
18 ـ سيد شمس الدين مجروح طی مصاحبه ای با صدای امريکا گفت: تخريب نمودن مجسمه ها يک کار جاهلانه می باشد. زيرا بشريت درطول تاريخ پرستش آفتاب، چشمه، و بت را نموده است. ولی اکنون بشر از نگاه عقل به تکامل رسيده و پرستش آن اشيا را نمی نمايد. آيا بشر تمام آن ظواهر را ازبين ببرند که در گذشته ها پرستش نموده اند؟
19 ـ به تاريخ 8 ميزان 1380مطابق 25 سپتامبر 2001 محمد ظاهر شاه سابق برای خبرنگاران گفت:
بايد افغانستان از وجود طالبان پاک گردد.
20 ـ به تاريخ 9 ميزان 1380 جبهه متحد و محمد ظاهر شاه سابق درمورد تشکيل حکومت آينده به توافق رسيدند.
21 ـ پس از آن که حامد کرزی به تاريخ 14 قوس 1380مطابق 5 دسامبر 2001 در جلسه "بن" برای شش ماه بحيث رئيس اداره مؤقت تعيين گرديد؛ موصوف به تاريخ 27 قوس 1380مطابق 18 دسامبر2001 وارد روم گرديد تا درجريان ديدار با محمد ظاهر شاه سابق از او بخواهد تا لويه جرگه آيندۀ افغانستان را افتتاح نمايد.(51)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ب ـ احمد رشيد ژورناليست مشهور و مؤلف کتاب " ظهور آسيای مرکزی: اسلام يا ناسيوناليسم؛
در يک نگارش پژوهشی تحت عنوان " پاکستان و طالبان بدين باور است:
« طالبان درست چند ساعت پس ازآن که شهر قندهار را در 4 نوامبر 1994 گرفتند، به عنوان صرفاً دست نشاندۀ سازمان امنيت پاکستان(آی. اس. آی) محکوم گرديدند.
ساير فرماندهان نظامی افغان، کشورهای منطقه، خبر نگاران غربی و مطبوعات پاکستان قوياً اظهار داشتند که طالبان برای اين توسط پاکستان به وجود آمده و مسلح شده اند که اهداف دولت پاکستان را برای بازکردن راههای تجارت با آسيای مرکزی از طريق افغانستان تحقق بخشند....
درحالی که همۀ طالبان به زبان مادری خود، يعنی پشتو صحبت می کنند، زبان دوم آنها فارسی(زبان مشترک افغانها) نيست؛[بلکه] زبان اردوی پاکستان است.
بسياری از طالبان تذکرۀ پاکستانی دارند؛ چون سالها در اردوگاههای پناهندگان در پاکستان زندگی کرده اند و هزاران نفر از آنها درانتخابات سال 1997 در بلوچستان، به حزب پاکستانی مورد علاقۀ خود، يعنی جمعيت علمای اسلام رأی دادند....
طی دهۀ 1980، جمعيت علمای اسلام به آرامی يک پايگاه حمايتی درميان پشتونهای درانی، که در بلوچستان و ولايت مرزی شمال غرب زندگی می کردند، ايجاد کرده بود؛ مدارسی تأسيس نموده و در اردوگاههای پناهندگان به کارهای کمک رسانی می پرداخت. اما جماعت اسلامی برعکس نفوذ چندانی در بلوچستان نداشت. پشتونهای متعلق به جمعيت علمای اسلام مشترکات زيادی با طالبان دارند.
هردو قبايل درانی هستند که در مرز بين افغانستان و بلوچستان در تردد می باشند.
فعالين جمعيت علمای اسلام، ديوبندی ها هستند، که پيرو يک گروه اصلاح طلب بنيادگرا می باشند و اسلام و بويژه اوامر و نواهی آن درمورد زنان را به طرزی افراطی تفسير می کنند....
به علاوه ديوبندی ها ضديت عميقی با مسلمانان شيعه دارند و آنها را کافر می شمارند و در نتيجه ضد ايران نيز به شمار می آيند. طالبان با ارتباط محدودی که با جهان داشتند به مدرسه های جمعيت علمای اسلام وارد شدند، فقط از دانش ملا های تنگ نظر روستايی برخوردار شدند و بزودی به ديوبندی های سرسخت و متعصب مبدل گشتند.
لذا، تفسير طالبان از اسلام با حال و هوای پشتونوالی، که رمز قبيله ای پشتونهاست؛ تفسيری به طور افراطی بدوی بود. درحالیکه [ازاينکه] جمعيت علمای اسلام هرگونه نقش سياسی زنان را منع می کرد، طالبان آموزش و کار را نيز برای آنها ممنوع ساختند ودرحالی که [ازآن جايیکه] جمعيت علمای اسلام، ايران و شيعه ها را لفظاً مورد حمله قرارمی دادند، طالبان عبدالعلی مزاری، رهبر اصلی شيعيان افغانستان را به قتل رسانيدند و در ماه جون 1997 سفارت ايران را، در کابل بستند....
مولانا فضل الرحمان[رهبر جمعيت علمای اسلام زمانی که] به رياست کميته دائمی مجلس ملی برای امور خارجه منصوب گرديد... پس ازسال 1994 از واشنگتن و پايتختهای اروپايی ديدن کرد تا برای طالبان جذب حمايت نمايد. مهمتر آن که وی غالباً به عربستان سعودی و کشورهای حوزۀ خليج فارس می رفت تا از آنها برای طالبان کمک مالی و نظامی بگيرد، که اين امر درآينده تحقق يافت.
پس از ديدار شاهزاده "ترکی فيصل سعود"رئيس سازمان امنيت عربستان از پاکستان درجولای 1996 عربستان به مهمترين حامی مالی طالبان تبديل شد.
فضل الرحمان در ماههای جنوری و فبروری 1995 اولين سفرهای شکار "باز"(نوعی مرغ وحشی) به قندهار را برای شاه زاده های عرب کشورهای حوزۀ خليج فارس تدارک ديد و به اين وسيله اولين تماسهای بين طالبان و حکام عرب را ترتيب داد.
دستجات شکارچيان عرب با هواپيماهای حمل و نقل بزرگ به قندهار پرواز کردند و دهها جيپ مجلل با خود شان آوردند که بعد از برگشت، بسياری از آنها را برای ميزبانان طالب خود برجای گذاشتند....
يک نفوذ عمدۀ ديگر پاکستان بر طالبان عبارت بود از مافيای قاچاق حمل و نقل مستقر در کويته و چمن در بلوچستان. اين مافيا که عمدتاً پاکستانی هستند؛ اما تعدادی پشتون افغانستانی از همان قبايل متعلق به رهبری طالبان نيز از طريق علايق اقتصادی و پيوندهای ازدواج با آنها درهم تنيده اند....
مافيای کويته ـ چمن کمک مالی زيادی به طالبان کرد. ابتدا اين مافيا مبلغی ماهانه به طالبان پرداخت می نمود؛ اما پيشروی طالبان به سمت غرب، آنها مقادير بيشتری دريافت نمودند.
طبق اظهار شاهدان، طالبان دريک روز درماه مارچ 1995، شش مليون روپیه (150000دالر امريکا) از اين مافيا در چمن دريافت کردند و روز بعد، هنگامی که برای حمله به هرات آماده می شدند، دوبرابر اين مبلغ را در کويته گرفتند. درعين حال عوارض گمرکی ای که طالبان از موترهای که از پاکستان به افغانستان وارد می شدند، دريافت می کردند، مهمترين منبع درآمد رسمی طالبان گرديد.
از زمان اشغال [ کمک نظامی به] افغانستان توسط شوروی، متحدان طبيعی پاکستان درداخل افغانستان بيشتر پشتونها بودند، که 40 درصد جمعيت آين کشور را تشکيل می دهند تا اقليتهای غير پشتون؛ [ازاين که درافغانستان تا اکنون آمارگيری علمی شهروندان در سراسر کشور صورت نگرفته است؛ بنابرآن کاربرد واژه ی " اکثريت و اقليت" برخاسته از انديشه های شئونيستی قبيله سالارهای خط خونين آدولف هيلر، بوده، که زمان کاربردآن در سده ی بيست ويک و عصر تسخير کيهان سپری شده است].
اين امر بيشتر به دليل رابطۀ قومی آنها با پشتونهای خود شان بود و نيز به دليل نفوذ پشتونها در سطوح بالای ارتش و دستگاه اداری پاکستان و اعتماد راسخ" ژنرال ضياء الحق" به اين که جماعت اسلامی تقاضا برای يک "پشتونستان بزرگ" را، که مورد حمايت ملی گرايان سنتی پشتون ازقبيل
ولی خان بود، از بين ببرَدَ.
اما پس از فروپاشی اتحاد شوروی در سال 1991، دولتهای بعدی پاکستان علاقۀ شديدی داشتند، که روابط زمينی مستقيمی برای تجارت و فعاليت اقتصادی با پنج جمهوری آسيای مرکزی، يعنی قزاقستان، ازبکستان، قرقيزستان، ترکمنستان و تاجيکستان برقرارسازند. تنها مانع اين امر، ادامۀ جنگ داخلی در افغانستان بود. سياست گذاران پاکستان با يک معضل استراتژيک مواجه بودند. پاکستان دوراه داشت:
يا بايد يکی از جناح های پشتون افغانستان را مورد حمايت قرار می داد تا استراتژی قبلی خود؛ يعنی به قدرت رساندن يک گروه پشتون طرفدار پاکستان درکابل را تحقق بخشد ويا سياستهای قبلی خود را اساساً تغيير داده و درپی ايجاد يک توافق تقسيم قدرت بين تمام گروههای افغانی[ افغانستانی] می بود؛ به هر قيمتی که برای پشتونها تمام شود. بايد طوری ثبات نسبی برقرار می گرديد که گشايش راه زمينی شمالی به تاشکند از طريق پيشاور ـ کابل و مزارشريف امکان پذير گردد.
اين استرتژی ساده و روشن؛ يعنی فداکردن يک دولت پشتون خالص درکابل به نفع يک دولت فراگير که يک تجارت گسترده را با آسيای مرکزی امکان پذير سازد، به حد کافی در سال 1992 مورد دلخواه ارتش پاکستان نبود. ارتش پاکستان ابتدا از حمله به کابل به قصد تصرف اين شهر و سپس از طالبان پشتيبانی کرد.
مدتها قبل از ظهور طالبان،عناصرپشتون در دولت بوتو و ارتش پاکستان، ايدۀ تأمين يک راه تجاری جنوبی به آسيای مرکزی از طريق کويته ـ قندهار و هرات را با عنوان يک شق جاگزين ديگر مطرح کردند.
بعداً طالبان تضمين کنندۀ اين راه شدند که پاکستان در نظرداشت در طول آن خط لولۀ نفت و گاز، يک خط آهن به آسيای مرکزی احداث کند.
دراکتوبر 1994، يک ماه قبل ازآن که طالبان قندهار را بگيرند؛ وزير داخلۀ دولت بوتو، نصير الله بابر، شش سفيرکشورهای غربی را به قندهار وهرات برد.[تفصيل آن درنگارش پيشين گفته شد]....
طالبان و " آی. اس. آی"
طی سال 1995، "آی. اس. آی" به بحث برسر مسألۀ حمايت بيشتر از طالبان ادامه داد. محور اين بحث را افسرانی تشکيل می دادند که بيشترآنها پشتون بودند و آشکارا در عمليات محلی دخالت داشتند و خواستار کمک بيشتر به طالبان بودند. افسران ديگری که در درازمدت درگير گردآوری اطلاعات و برنامه ريزی استراتژيک بودند، می خواستند کمک پاکستان را درحد اقل نگه دارند تا تنش با آسيای مرکزی و ايران وخيم تر نشود.
شبکۀ پشتون درفرماندهی عالی ارتش، نهايتاً نقش عمده ای را درتصميم گيری ارتش و "آی. اس.آی" برای دادن کمک بيشتر به طالبان، ايفا کرد.
فرمانده کُل ارتش، ژنرال " عبدالوحيد" و رئيس اطلاعات ارتش، ژنرال" عليقلی خان" و تمام افسران "آی. اس. آی" که مستقيماً در عمليات درگير بودند، همگی پشتون بودند.
به نظر می رسد ارتش پاکستان تا تابستان 1995 به اين نتيجه رسيده بود که طالبان تنها آلترناتيو ممکن برای منافع استراتژيک پاکستان درافغانستان هستند؛ بويژه اين که رئيس جمهور ربانی بيش از حد به رقبای پاکستان، يعنی روسيه ـ ايران و هند نزديک می باشد.
عامل عمدۀ ديگربرای اين تصميم گيری آن بود که "آی. اس. آی" اعتماد چندانی به فرمانده ربانی، احمد شاه مسعود، که از دهۀ 1980 پيوسته با " آی. اس. آی" در نبرد بود، نداشت.
هنگامی که طالبان اقدام به دومين حملۀ خود به هرات کردند، " آی. اس. آی" کمک نظامی محدودی به آنها رساند. اين کمک مشتمل بود بر مهمات برای مسلسل های سنگين و گلوله های توپ که طالبان با کمبود آن مواجه بودند و کمک به نيروی هوايی بی تجربۀ آنها که پس از تسخيرهرات حجم آن دوبرابر شد....
همچنين "آی. اس. آی" با قراردادن صدها افسر و تکنيسين افغانی الاصل ارتش که از سال 1992 به پاکستان پناه آورده بودند دراختيار طالبان کمک مؤثری به آنها نمود. بسياری ازاين افسران وابسته به ژنرال "شهنواز تنی" فرمانده دوم نيروهای مسلح رئيس جمهور نجيب الله بودند؛ همان کسی که يک کودتای نافرجام را عليه نجيب الله در مارچ 1990 رهبری کرد.
کودتای "تنی" مورد پشتيبانی گلبدين حکمتيار و " آی. اس. آی" بود؛[ازطرف آنها حمايت می گرديد] اما پس از شکست آن،" تنی" و افرادش مجبورشدند به پاکستان فرارکنند، که درآن جا به آنها پناهندگی داده شد.
" تنی" متعلق به جناح خلق حزب دموکراتيک خلق افغانستان بود. خلق تحت سلطۀ پشتونها بود و بسياری از افسران آن ناسيوناليستهای متعصب پشتون بودند. اين افسران طالبان را به عنوان يک وسيلۀ مناسب برای حاکميت مجدد پشتونها می ديدند و لذا مايل بودند به آنها بپيوندند.
هنگامی که طالبان کابل را گرفتند، کل نيروی هوايی و بخش اعظم نيروی زرهی و توپخانۀ سنگين آنها توسط خلقيهای سابق راه اندازی می شد. دراين هنگام حکمتيار با " تنی" درافتاده بود و ضمن محکوم سازی شديد متحد سابق خود، ادعا کرد که بيش از 1600 خلقی برای طالبان کار می کنند....
پس از تصرف هرات توسط طالبان، ايران، روسيه و جمهوری های آسيای ميانه، خصومت آشکاری را نسبت به پاکستان درپيش گرفتند و پس ازاين که کابل درسال 1996 بدست طالبان افتاد،همۀ کشورهای منطقه دوباره مخالفت آشکار خود را عليه اهداف توسعه طلبانۀ طالبان ابراز داشتند.
آی. اس. آی، درکمک به طالبان برای تصرف جلال آباد و کابل نقش مؤثری داشت؛ به اين ترتيب که ابتدا قدرت شورای جلال آباد را ازبين برد و سپس درپاکستان به اعضای آن شورا مأمن داد. آنگاه به طالبان اجازه داد که با جلب نيروهای تازه از اردوگاههای پناهندگان افغان به داخل افغانستان، نيروی خود را برای حمله به کابل تقويت کنند. ديپلمات های پاکستان و مقامات " آی. اس. آی" به کابل آمدند و وعدۀ هرگونه کمک به طالبان دادند و جمعيت علمای اسلام هيأتی را برای کمک به طالبان برای نوشتن يک قانون اساسی جديد به کابل فرستاد.
درماه می 1997، هنگامی که طالبان اقدام به حملۀ بی ثمر به مزارشريف می کرد، ارتش و "آی. اس. آی" حساب کرده بودند که داشتن رابطه با يک دولت به رسميت شناخته شدۀ طالبان که کنترول تمام کشور را دراختيار داشته باشد، بسيار آسانتر از سروکارداشتن با جنبش طالبان است.
به علاوه "آی. اس. آی" پيش بينی کرده بود که درآن صورت تمام کشورهای منطقه مجبورخواهند بود با واقعيت طالبان کناربيايند وبرای کنترول طالبان و بهبود روابط شان با آنها، ناچار به اسلام آباد رو بياورند.
اين قماری بود که با عقب رانده شدن طالبان پس از تحمل هزاران تن تلفات، به باخت انجاميد.(52)
ج ـ طرح پيشنهادی برنامه ی صلح و تشکيل دولت فراگيرملی در افغانستان
از نگارنده ی اين گاهنامه، در ديار غربت از شهر تهران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
طرح پيشنهادی برنامه ی صلح
و تشکيل دولت فراگير ملی در افغانستان
مورخ 24 حمل 1377 خورشيدی مطابق 1998 ـ 4 ـ 14 ميلادی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اهداء به آنانی که:
ـ چشم های شان، کشور ويران شده ای افغانستان را می بيند؛
ـ گوش های شان، ناله و فرياد پدران قد خميده؛ مادران داغ ديده؛ خواهران عذاب کشيده و يتيمان پا کفيده را می شنود؛
ـ قلب های شان، به حال مردمی، که در طوفان حوادث غرق شده اند؛ می تپد؛
ـ خِرد و شهامت شان؛ سرنوشت يک ملت به خون نشسته را تعيين و صفحه می زند؛
ـ ابتکار و جسارت شان؛ درامر تأمين صلح و اعمار مجدد کشور ويران شده ی افغانستان ثبت اوراق زرين تاريخ می گردد؛
ـ و سرانجام، اهداء به همه رادمردان مبارزی، که کليه نيروی مادی و معنوی خويش را، وقف آزادی و سعادت انسان، در جهت نيل به قله های شامخ انسانيت می نمايند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پيشناد کننده ی طرح : عبدالواحد " فيضی "
يکی از استادان جبهه ی فرهنگ افغانستان
فعلاً، آواره در جمهوری اسلامی ايران
شهر تهران
سخنی چند بجای مقدمه:
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جامعه شناسی علمی، واژه های جنگ و صلح را از جمله ی مقوله های سياسی ـ تاريخی دانسته، برآنست، که هرکدام آنها در يکی از مراحل تاريخی، بنابر علل و عواملی عرض وجود کرده و در مرحله ی ديگری با ازميان رفتن عوامل مؤثر برآن و بروز حالات و شرايط ديگری، پايان می يابند.
در کشور ما افغانستان، مدت بيست سال می شود، که آتش جنگ و برادر کُشی، برخلاف اراده ی مردم ما مشتعل گرديده، شعله های آن نه تنها مليون ها انسان جامعه ی مارا شهيد و معلول نمود ومليونهای ديگر را از خانه و کاشانه ی شان، بی جا و به ساير کشورها آواره و مهاجر نمود؛ بلکه همه نهاد های فرهنگی و اقتصادی ميهن مان را نيز بکام خود بلعيد.
نقد بر سريال اين فاجعه ای تاريخی، مبنی بر اين که، اين جنگ و مصيبت زندگی برانداز، چگونه و روی کدام عواملی بر مردم ما تحميل گرديده، علت اصلی آن در کجا بوده و کيها روی اين آتش هستی سوز، بنزين ريختند و می ريزند؛ در شرايط و حالت خاص کنونی، ما را به جاده ی صلح نمی رساند؛ بهتر آنست تا قضاوت بر اين موضوع را به عنصر زمان و داور تاريخ بگذاريم.
اما، يک مسأله برای همگان اظهرمن الشمس است، که فرمان اشتعال جنگ و کشتار مردم ما تحت عناوين و بهانه های مختلفی از بيرون مرزهای کشورما صادر شده و ادامه دارد؛ پس ناگزير دستور توقف جنگ و گرايش به جانب صلح را نيز در برون مرزهای افغانستان جستجو نموده، عوامل بيرونی رويدادهای کشور را نسبت به عامل درونی آن، بصورت استثنايی تعيين کننده پنداريم.
بدينصورت صلاح کار، منافع عليای کشور، توأم با ضرورت بقای زندگی کسانی که تا کنون از امتحان قدرت سلاح های استراتژيک ساديستهای قرن بيستم، جان به سلامت برده اند، حکم می نمايد تا به سراغ مقام ها و مراجع ذيصلاحی برويم، که می توانند، موضوع بود و نبود يک ملت و يک سرزمين را دراين کره خاکی در مقياس و طيف وسيعی مطرح بحث و بررسی قرار دهند و از مراجعی که هر روز در کوره ی آتش اين جنگ باروت و مرمی می ريزند، تقاضای رسمی و جمعی نمايند؛ تا همين مجازات بيست ساله ی مردم به خون نشسته ی افغانستان و قربانی شدن نيمی از نفوس کشور را بحال اين عاصيان سرکش و مغرور؛ ولی درعين زمان مظلوم و محکوم به فنا، بسنده و کافی پنداشته، منافع تقسيم ناشده ی خويش را از وجود اين کشور، در راستای زمان بعد، با رعايت منافع متقابل و شيگرد تاريخ جستجو نمايند.
بلی! اين مرجع دادخواهی آرزوهای ملت های مظلوم و ازپا افتاده، در شرايط و اوضاع کنونی، همانا سازمان ملل متحد بوده و اين مرجع، صلاحيت آن را دارد تا در زمينه ی قطع جنگ، تأمين امر صلح و تشکيل دولت فراگير ملی در افغانستان و جلوگيری از مداخلات کشورهای جنگ افروز و شرارت پيشۀ جهان، سهم حقوقی و اخلاقی خويش را ايفاء نمايد.
روی همين ملحوظ و مشاهده ی تحرکات تازه ای در مقياس جهانی و بويژه اقدامات سرنوشتساز سازمان ملل متحد در مورد اعاده ی صلح در کشورهای نيکاراگوا، بوسنيا، صربستان، کويت، تاجيکستان، چچين، سيراليئون وغيره، مارا وامی دارد تا برانديشه ها و طرز تفکر پيشين،
که می پنداشتيم:
تا برافتد روش رزم دراين بزم کهن ـ درد مندان جهان، طرح نوی ريخته اند
من از اين بيش ندانم، که کفن دزدی چند ـ بهر تقسيم قبور، انجمی ساخته اند
تجديد نظر نموده و با برداشت از روحيه و تصاميم کنفرانس کشورهای اسلامی در تهران، بر خود واجب دانستم تا با برداشتن قلم و کاغذ، روی سخن را بجانب آقای محترم کوفی عنان، سرمنشی سازمان ملل متحد قرارداده، از جناب عالی شان آرزو نمايم تا مسألۀ سرنوشت مردم مظلوم افغانستان را، که نظير آن پرابلم داغتری در مقياس جهان وجود نداشته و ميتوان آن را بزرگترين تراژيدی قرن ناميد، در صدر آجندای جلسات آن سازمان قرارداده، نگذارند تا آخرين فرد ساکن در افغانستان، درآتش اين جنگ بسوزد و سرزمين افغانستان، که روزی آن را پاريس آسيا می گفتند، به قبرستان تاريخ و ديار فراموشان ( شهر غلغله ی باميان) مبدل گردد.
ويا به گفته ی معلم توانای زبان و ادب پارسی ـ دری مان:
من طريق سعی می دارم بجا ــ ليس للانسان الا ما سعی (53)
دامن مقصود اگر آرم بکف ــ از غم و اندوه مانم برطرف
ور نشد از جهد کار من تمام
من در آن معذور باشم والسلام
او ضاع پرآشوب افغانستان و نقش سازمان ملل متحد در قبال آن ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
جلالتمآب محترم کوفی عنان سرمنشی سازمان ملل متحد!
طوری جناب عالی آگاهند، سرزمين افغانستان، اين مهد آريانای کبير، بمثابه ی قلب پرتپش آسيا، بنابر داشتن منابع سرشار طبيعی، آب و هوای گوارا، نيروهای توانمند و مستعد به کار انسانی، موقعيت جيوپوليتيک و ويژگی های استراتژيک آن، همواره بحيث مرکز جنبشهای آزادی خواهی ملت های آسيا و نقطه ی تلاقی مدنيت ها و فرهنگ های قاره های جهان واقع و بالنتيجه پيوسته مورد علاقه مندی سودجويانه و تهاجم خصمانه ی جهان گشايان و لشکر کشی های انحصارگران جهانی قرار گرفته؛ هرگونه تلاشهای شخصيتهای ملی و مبارز کشور در زمينه ی تشکيل دولتهای مستقل ملی، با سيلی از اتهامات ناروا و توطئه های استعماری مواجه و سرانجام با سرکوب های خونين پايان و نقش برآب گرديده است.
درحالی که جامعه ی بشری امروز، قرن بيستم را با دستاوردهای تکنولوژی اتوماتيزاسيون؛ عصر کمپيوتر و تسخير کيهان، پايان می بخشند؛ ولی با کمال تأسف، در کشور ما بيست سال است، که آتش جنگ و برادرکشی با بهانه ها و عناوين مختلفی مشتعل بوده و طی اين مدت تقريباً بيش از سه مليون انسان جامعه ی ما بهترين جوهر هستی، يعنی جانهای شيرين شان را از دست داده، مليونهای ديگر معيوب ، معلول شده اند.
دراين جريان درحدود بيش از شش مليون انسان مستعد به کار، که اکثريت آنان را جوانان و کادرهای ملی کشورتشکيل می دهد، نسبت شدت جنگ و ازبين رفتن تمام مؤسسات اقتصادی، اعم از معادن، صانايع, مخابرات ، کشاورزی و دام پروری و متلاشی شدن سيستم فرهنگی جامعه و بسته شدن روزنه ای زندگی بر روی شان، بنابرحکم اجبارکشور را ترک و در سرزمينهای سايرکشورها و قاره ها مهاجر و آواره شده، زندگی جانکاه و مصيبت بار را توأم با تحقير و توهين بی وطنی بسر می برند.
متباقی کسانی که در کشور ويران شده ی افغانستان گير مانده اند؛ يا به امراض گوناگون ناشئ از جنگ و کمبود مواد غذايی و محاصره ی اقتصادی شهرها و دهات، بوسيله ی نيروهای نظامی حاکم بر سرنوشت جامعه و مردم؛ توأم با سوء تغذی و فقدان دارو و درمان مبتلا بوده ويا بحيث بهترين مواد سوخت جنگ، برای تفنگسالاران حاکم برسرنوشت کشورما، آماده شده، وسيله ی خوبی برای ادامه ی اشتعال جنگ درافغانستان گرديده، هرکدام آنان آخرين لحظات زندگی را، دقيقه شماری می کنند.
جلالتمآب محترم!
درچنين اوضاع و احوال، ما فرهنگيان بجز اين که دست دعا را به بارگاه پروردگار عالميان بلند کرده و روی قلم و کاغذ را به جانب سازمان ملل متحد قرار دهيم و درد دل مردم افغانستان را از ديوان مرحوم اُستاد خليلی آغاز نماييم، کدام وسيله ی ديگری دراختيار نداريم:
از ما به جهان مردم بيچاره تری نيست ــ مظلوم تر از ملت افغان دگری نيست
صد شهر به خون تر شد، کس را خبری نيست ــ سوگند به نامت که چو ما دربدری نيست
نی دار بجا مانده درآن جا و نه ديار
من حامل فرياد شهيدان وفايم ــ من قاصد درد و الم و رنج و عنايم
من ناله ای زنجير اسيران جفايم ــ آواره و گم گشته ندانم به کجايم
ای ابر گهر! بر سر آواره دمی بار
جناب محترم!
گرچه طی اين مدت زمان سازمان ملل متحد، تلاشهای معينی را در زمينه ی قطع جنگ و تأمين صلح و آشتی ملی و تشکيل يک دولت فراگير انجام داده و در مراحلی هم به موفقيت های آغازين کار، دست يافته است؛ اما نسبت عوامل متعددی به تحقق اين مأمول مقدس، کامگار نشده است.
آنچه که نزد روشنفکران و فرهنگيان افغانستان مبرهن بوده، بيشتر از ساير عوامل، علت اصلی و بنيادی اين ناکامی عمدتاً درتداوم مداخلات کشورهای خارجی و درگام نخست درنتيجه ی بی مسؤوليتی و عدم توافق نظر اعضای دايمی شورای امنيت مؤسسه ملل متحد، بويژه کابرد سياست مزورانه و عملکرد مشی کينه توزانه ی کشورهای ايالات متحده ی امريکا، انگلستان و روسيه متبارز بوده، عامل بيرونی معضلات افغانستان برخلاف قانونمندی نظام درونی پديده ها و جامعه شناسی علمی نسبت به عامل درونی آن نقش تعيين کننده و مرکزی را کسب کرده است.
ولی از آن جايی که بعد از کنفرانس کشورهای اسلامی در تهران، تحرکات تازه ای در مقر سازمان ملل متحد و در موضعگيری بعضی ازکشورهای همسايه و جهان( باستثنای دولت پاکستان) درمورد افغانستان به مشاهده می رسد؛ بنابرآن روحيه ی خوش بينی نسبت به يأس و نا اميدی رجحان کسب نموده، اين حقير پرتقصير را واداشت تا طرح و نظرياتم را در زمينه ی حل و فصل معضلات افغانستان به پيشگاه اين موسسه ی با اعتبار جهانی تقديم داشته، آرزو نمايم تا بر نظريات و طرح پيشنهادی ام غور و بررسی لازم فرموده، هرگاه مورد قبول آن مقام قرارگيرد؛ البته در جهت تحقق آن مساعی جميله شان را مبذول و ملت بخون نشسته ی افغانستان را از آتش اين جنگ تحميلی و زندگی برانداز، که فرجام آن نيستی کشور ما را درقبال دارد، نجات خواهند بخشيد.
جلاتمآب محترم!
از آن جايی که مقامات ذيصلاح سازمان ملل متحد، بنابر تلاشهای خستگی ناپذير جناب عالی و ساير مسؤولان امور توفيق حاصل نمودند تا بزرگترين معضلات جهانی؛ از جمله جنگ و خونريزی را در کشورهای: نيکاراگوا ـ کويت ـ بوسنيا ـ چچين ـ تاجيکستان ـ سيرالئون وغيره پايان بخشيده، صلح و ثبات را درآن کشورها ببار آرند؛ هرگاه مقامات عاليه ی اين سازمان؛ بويژه شورای امنيت درزمينه ی قطع جنگ و خونريزی درکشور آفت زده ی ما، مثل کشور های ذکر شده، تصاميم مقتضی را اتخاذ و کار دلسوزانه را با احساس مسؤوليت آغاز و همين شکنجه ی روحی و جسمی ناله و فرياد بيست ساله مادران بی پسر؛ زنان بی شهر؛ خواهران بی برادر و يتيمان بی پدر را به حال ملت ياغی ، سرکش و متمرد افغانستان کافی و بسنده می پندارند؛ پيشنهادهايم به قرار آتی خدمت ذوات محترم تقديم ميدارم:
بخش اول ـ خطوط کلی و بنيادی پيشنهاد:
1 ـ قطع مداخلات کشورهای خارجی در اشتعال جنگ و قطع ارسال سلاح و مهمات نظامی و وجوه مالی و پولی به هردو طرف نيروهای متخاصم در افغانستان؛
2 ـ آتش بس دايمی ميان همه نيروهای درگير جنگ، در سراسر کشور؛
3 ـ تشکيل دولت فراگيرملی غير تنظيمی از ميان شخصيتهای ملی و دانشمندان برای مدت سه سال؛
4 ـ مبادلۀ اسرای جنگی و رهايی تمام زندانيان سياسی از همه طرف های متخاصم؛
5 ـ اعزام قوای نظامی سازمان ملل متحد، بمنظور تأمين صلح و امنيت و جمع آوری سلاح از تمام نيروهای نظامی و جنگی درکشور؛
6 ـ تسليمی تمام سلاح های ثقيل و خفيف قوت های نظامی و جنگی، به دولت جديد و قوای حافظ صلح ملل متحد و خلع سلاح عموم جنگسالاران؛
7 ـ جلب کمک های همه جانبه ی کشورهای جهان، بمنظور باز سازی مجدد افغانستان و بازگشت مهاجرين و شخصيتهای علمی ـ فرهنگی و تمام کادرهای ملی به آغوش مادروطن.
بخش دوم ـ محتوای تفصيلی و ميکانيزم تحقق برنامه ی صلح:
جناب سرمنشی سازمان ملل متحد؛ البته بعد از حصول و توافق اعضای دايمی شورای امنيت، تدوير جلسه ی آن شوری را با شرکت نمايندگان ذيصلاح کشورهای: ايران ـ پاکستان ـ هندوستان ـ عربستان سعودی ـ ترکيه ـ تاجيکستان ـ ازبکستان ـ ترکمنستان ـ آلمان ـ ژاپن و ايتاليا؛ توأم با رهبران ويا نمايندگان با اعتبار جبهه متحد شمال و تنظيم طالبان،برنامه ريزی و انسجام بخشيده، سپس طرح پيشنهادی ذکر شده را با ميکانيزم تطبيقی آتی آن، بمنظور غور، بررسی و تصويب نهايی ارائه خواهند فرمود:
1 ـ درگام نخست، بمنظور ايجاد فضای سالم کار و تطبيق برنامه صلح در کشور بايست آتش بس عمومی در سراسر افغانستان اعلان و ولايت کابل از وجود تمام نيروهای نظامی هردو طرف تخليه گرديده ، نيروهای جبهه متحد شمال از خط اول جبهه جنگ به مراکز ولايات پروان و کاپيسا؛ و نيرو های تحريک طالبان از داخل شهر و ولسوالی های ولايت کابل به مراکز ولايات وردک، لوگر و لغمان منتقل و مبادلۀ پنجاه فيصد اسرای جنگی طرفين، شامل اشخاص مريض، مسن و نوجوانان صورت گيرد؛
2 ـ برای تشکيل يک دولت فراگيرملی و انتقال آن به افغانستان، ضرور است تا قوای نظامی اقلاً (30) هزار سرباز و افسر سازمان ملل متحد از کشورهای امثال فرانسه ـ آلمان ـ ژاپن ـ اندونيزياـ ايتاليا ـ مصر ـ ترکيه ـ الجزاير وغيره که موجوديت آنان برای طرفهای درگير و مردم افغانستان مورد قبول باشد؛ بمنظور تأمين امنيت و جمع آوری سلاح از همه طرف های جنگی تجويز و مطابق برنامه منظم به افغانستان اعزام گردد؛
3 ـ همزمان با انتقال قوای حافظ صلح ملل متحد به مرکز کابل، بايست يک هيأت مسلکی و با صلاحيت سازمان ملل با ترکيب: نمايندگان نيروهای متخاصم و شخصيتهای مسلکی بيطرف و با نفوذ داخل و خارج کشور، بمنظور نظارت بر آتش بس؛ جلوگيری از تحرکات نظامی و سازماندهی پروگرام تعيين و انتخاب نمايندگان مردم برای تشکيل دولت فراگير ملی و کنترول برآن، تعيين و به کابل اعزام گردد.
4 ـ برای تشکيل يک دولت فراگيرملی در افغانستان، که هم تا حدودی بنياد مشروعيت داشته و هم مورد تاييد و قناعت نيروهای نظامی و جنگی حاکم بر کشور قرارگيرد، تعيين و انتخاب نمايندگان شورای (25) عضوی را با رعايت ترکيب ملی و منطقه يی از ميان خود مردم افغانستان به شرح آتی تجويز فرمايند:
الف ـ از حوزه های: کابل ـ ننگرهار ـ پکتيا ـ کندهار ـ نيمروز ـ فراه و هرات... جمعاً از چهار زون
(تحت اداره ی تحريک طالبان) به تعداد 6 نماينده از ميان خود مردم تعيين و انتخاب گردد؛
ب ـ از حوزه های پروان ـ کاپيسا ـ تخار و بدخشان( قلمرو جمعيت اسلامی) به تعداد 2 نماينده؛
ـ از حوزه های بلخ ـ جوزجان ـ فارياب ـ سرپل و سمنگان(ساحۀ جنبش ملی اسلامی) به تعداد 2 نماينده؛
ـ از حوزه های هزاره جات مرکزی (تحت نفوذ و اداره ی حزب وحدت و حرکت اسلامی) به تعداد 2 نماينده؛
ـ جمعاً از تمام ولايات شامل چهار زون مرکزی ـ شمال شرق ـ شمال و هزاره جات، تحت حاکميت جبهه متحد شمال به تعداد 6 نماينده از طرف خود مردم انتخاب گردد؛
ج ـ ازميان مهاجرين و افغانستانی های مقيم در پاکستان 3 نماينده با شرکت خود آنان انتخاب گردد؛
د ـ از ميان مهاجرين و افغانستانی های مقيم در کشور ايران به تعداد 3 نماينده با شرکت و رأی خود آنان انتخاب گردد؛
هه ـ ازميان مهاجرين افغانستانی های مقيم در کشورهای آسيای ميانه، کشور روسيه و کشورهای اروپای شرقی( قلمرو اتحاد شوروی سابق) جمعاً به کميت 3 نماينده از ميان خود آنها انتخاب گردد؛
و ـ از ميان مهاجرين و افغانستانی های مقيم در کشورهای اروپای غرب، امريکا و کانادا به تعداد 3 نماينده از طرف خود آنان انتخاب گردند؛
ز ـ از ميان مهاجرين و افغانستانی های مقيم در کشور هندوستان، که شامل مسلمانان و آواره گان اهل هنود و سيک های افغانستان می باشند، 1 يک نماينده با رأی خود شان برگزيده شود.
شايان ذکر است تا در پروسه تعيين و انتخاب نمايندگان مراتب آتی از جانب هيآت سازمان ملل متحد ، رعايت گردد:
نخست ـ بمنظور تحقق خواستها و نظريات مردم افغانستان، مبنی بر تشکيل يک دولت ملی خارج تنظيمی، سعی بعمل آيد تا در تعيين و انتخاب نمايندگان، رأی خود مردم رعايت شده؛ نماينده ها از شخصيتهای ملی بيطرف انتخاب گردد و از برگزيدن رهبران و شخصيتهای مشهور و کادرهای طالبان و تنظيمهای جهادی، خود داری گردد.
دوم ـ توجه صورت گيرد تا نمايندگان مطابق تقاضای مردم از ميان علماء و دانشمندان و شخصيتهای تحصيل کرده ی حد اقل دارای سند ليسانس انتخاب شده از ورود شخصيتهای نظامی و عناصر افراطی و متعصب، که عواقب ناگوار را در قبال خواهد داشت جلوگيری بعمل آيد.
5 ـ سازمان ملل متحد نمايندگان منتخب را بمثابۀ شورای عالی دولت افغانستان دعوت نمايد تا در ژنيو گردهم آمده دولت عبوری را برای مدت سه سال برگزينند.
6 ـ نمايندگان مذکور، تحت نظر هيأت ملل متحد، در اولين اجلاس، رئيس دولت، رئيس و اعضای حکومت و قاضی القضات را از ميان خود ويا از خارج شورای دولت برای مدت سه سال انتخاب و خطوط کلی برنامه و صلاحيتهای شان را تسجيل نمايند.
7 ـ دولت جديد با شرکت وزراء و همه اعضای شورای دولت از مقر تابستانی ملل متحد به کشور عربستان سعودی منتقل و مراسم تحليف را در مکۀ معظمه ، بداخل بيت الله شريف بجا آورده، سپس به کابل انتقال و به کار آغاز نمايند.
8 ـ رئيس دولت، طی نخستين بيانيه اش عنوانی مردم افغانستان، در ضمن ارائه خطوط کلی برنامه کاری سه ساله دولت، عفو عمومی تمام زندانيان سياسی و ساير افراد نظامی و سياسی مظنون را اعلان و از تمام مهاجرين و شخصيتهای علمی و اجتماعی، اعم از علماء و دانشمندان، استادان، نويسندگان، هنرمندان، تاجران و سرمايه داران ملی و ساير کادرهای ملی و مسلکی دعوت بعمل آورند تا با عودت و حضور شان به ميهن، مسؤوليت تاريخی شان را از طريق مشارکت و سهمگيری فعال در تمام ارگانهای دولت ايفاء و ندای مادروطن را لبيک گويند.
9 ـ دولت جديد مطابق پلان کاری اش، مقرره ی ويژه ای را در زمينۀ تشکيل اردوی ملی و ارگانهای تأمين نظم و حراست حقوق اتباع تنظيم و تصريح نمايد، که افسران اردو ـ پوليس ـ قضات محاکم و سارنوال ها، بايست عضويت هيچ يک از احزاب سياسی را نداشته، بجز در انتخابات رياست جمهوری و پارلمانی، بشمول شورای ولايتی و ولسوالی، صرف بحيث انتخاب کننده و انتخاب شونده شرکت نموده، در ساير احوال هيچ گونه فعاليت سياسی را انجام نداده، يگانه وظيفۀ تأمين امنيت، استقرار حاکميت قانون و عدالت اجتماعی را بعهده خواهند داشت.
10 ـ دولت جديد، برنامه ی کار سالانه اش را در همه عرصه های زندگی، اعم از سياسی ـ اقتصادی ـ فرهنگی و خدمات اجتماعی، بشمول جمع آوری سلاح ها از نيروهای نظامی داخل کشور و فعال نمودن واحدهای اداری در مرکز و ولايات، بازگشت مهاجرين و شخصيتهای علمی و کادرهای ملی ذکرشده به کشور و جذب آنان، بدون تبعيض و تعصب و تمايز درهمه ارگانهای دولت، تنظيم و بعد از تصويب آن از طريق شورای عالی دولت، در منصۀ تطبيق قرار خواهند داد.
11 ـ دولت جديد بمنظور تأمين نظم و آرامش درکشور و فعال نمودن ارگانهای محلی ولايات، پروگرام جمع آوری سلاح، خلع سلاح کشور را طی سه مرحله، حسب آتی تنظيم و در منصۀ تطبيق قراردهد:
مرحلۀ اول ـ الف: جمع آوری سلاح های ثقيل و خفيف از ولايات: پروان ـ کاپيسا ـ لوگر ـ وردک و در مجموع تسليم گيری چهل فيصد سلاح های ثقيل و خفيف از تنظيم طالبان و جبهه متحد شمال و فعال نمودن ارگانهای اداری و قضايی در ولايات ذکر شده طی سه ماه اول ويا کمتر از آن تحقق خواهد پذيرفت.
ب ـ مبادله ی (50) پنجاه فيصد اسرای جنگی باقی مانده هردو جانب و رهايی تمام زندانيان سياسی کشور و تخليۀ شاهراه عمومی از تورخم الی بندر حيرتان از نيروهای نظامی هردو طرف و تأمين امنيت شاهراه توسط پوليس ملی و امنيتی.
ج ـ تشکيل کامل اردوی ملی و پوليس مسلکی از افسران تحصيل کردۀ هردو بخش و توظيف آنان با قوای صلح ملل متحد در ولايات آزاد شده و ايجاد کمربندهای امنيتی در ولايات ذکر شده.
مرحلۀ دوم ـ تسليم گيری 30 فيصد سلاح های ثقيل و خفيف از طرفين درگير جنگ و تخليۀ ولايات:
ننگرهار ـ کنرها ـ لغمان ـ پکتيا ـ غزنی ـ بغلان ـ سمنگان ـ بلخ ـ از نيروهای متخاصم و فعال نمودن ولايات متذکره، توأم با جابجا شدن نيروهای نظامی و پوليس دولت جديد و ارتش حافظ صلح ملل متحد در مراکز ولايات و نقاط استراتژيک و توسعۀ کمربند های مناطق آزاد شده، طی سه ماه دوم، حتی کمتر از آن، صورت خواهد گرفت.
مرحلۀ سوم ـ تخليه ولايات: خوست ـ پکتيکا ـ زابل ـ کندهار ـ ارزگان ـ هلمند ـ نيمروز ـ فراه ـ هرات ـ غور ـ بادغيس ـ فارياب ـ سرپل ـ جوزجان ـ بدخشان ـ تخار ـ کندز ـ باميان و ساير مناطق هزاره جات مرکزی از وجود نيروهای مسلح و تسليم گيری تمام سلاح های باقی مانده از همه تنظيمها و تفنگداران محلی؛ انتقال نيروهای نظامی اردو و پوليس دولت؛ بشمول قوای حافظ صلح ملل متحد به ولايات و زونهای نظامی مناطق مذکور و فعال نمودن ارگانهای دولت در ولايات ذکر شده طی سه ماه سوم انجام خواهد شد.
البته ارتش صلح ملل متحد در مقر قول اردوهای هفت گانه کشور قرار داشته وظايف شان را درتأمين امنيت کامل و خلع سلاح عمومی، الی پايان سه ماه چهارم برنامۀ امنيتی انجام، سپس به کشورهای شان عودت خواهند نمود.
12 ـ دولت جديد تعهد خواهند داشت، تا از تأمين استقلال و حاکميت ملی و تماميت ارضی کشور دفاع و حمايت نموده؛ رعايت و تطبيق کامل اصول دين مبين اسلام؛ تأمين عدالت اجتماعی؛ تساوی حقوق افراد جامعه، شامل زن و مرد؛ اعم از مليت ها، اقوام و قبايل؛ پياده نمودن سياست عادلانۀ کادری، برمبنای اصل اهليت و شايستگی؛ وفاداری به اعلاميۀ جهانی حقوق بشر، منشور ملل متحد وساير ميثاقهای بين المللی؛ تعقيب سياست بيطرفی مثبت و فعال با داشتن قضاوت آزاد و مستقل، از طريق عضويت فعال در سازمان ملل متحد، کنفرانس کشورهای اسلامی و جنبش عدم انسلاک را در سرلوحۀ کارش قرارداده، از تحقق بلا انحراف آن در پيشگاه خداوند متعال؛ شورای عالی دولت و ملت افغانستان مسؤول خواهد بود.
13 ـ دولت جديد در مدت دورۀ کارش، طرح و تنظيم قوانين جديد؛ ازجمله قانون اساسی، قانون انتخابات ( رياست جمهوری ـ پارلمانی و شوراهای ولايتی و محلی)؛ قانون احزاب سياسی وغيره را انجام و در اوايل سال سوم کارش برنامۀ تدوير لويه جرگه( شورای عالی نمايندگان مردم) و انتخابات پارلمانی را تصويب و زمينه را برای تشکيل دولت وسيع البنياد منتخب مردم و حکومت پارلمانی مساعد و جامعه را بسوی نظام دموکراسی، پلوراليسم سياسی و حاکميت قانون سوق خواهند نمود.
14 ـ شورای عالی دولت در هر سه ماه يکبار تشکيل جلسه داده، نتايج کار و فعاليت حکومت را ارزيابی و آنها را درانجام وظايف بعدی رهنمايی و نظارت کرده، درصورت ارتکاب جرم، خيانت ملی، استعفاء ويا فوت رئيس دولت، رئيس و اعضای حکومت و قاضی القضات، صلاحيت گزينش شخص ديگری را به عوض هريک آنان داشته، درطول مدت کارش درپيشگاه مردم افغانستان مسؤول خواهد بود.
15 ـ ملل متحد، دولت نوبنياد افغانستان را در زمينۀ تمويل بودجۀ عادی سه ساله، بصورت بلا عوض و تمويل بودجۀ انکشافی آن در جهت باز سازی مجدد کشور، از طريق جلب کمک های کشورهای بزرگ و موسسات بين المللی بصورت قرضه های طويل المدت ـ کم ربح و انتقال مهاجرين وساير شخصيتهای ملی، علمی، هنری و اهل کسبه به ميهن آبايی شان؛ تسريع برنامۀ کار کشورهای کمک دهنده و ساير سازمانها و موسسات بين المللی در بخش مساعدتهای مادی برای فاميل های شهداء، معلولين و مردم بی بضاعت و نيز در زمينۀ پاک کاری ماين ها از تمام مناطق افغانستان؛ مساعدت مداوم فرموده، از تمام کشورهای جهان تقاضا بعمل آورند تا جنگ بيست سالۀ افغانستان را، که منتج به ضايعۀ نيمی از انسانهای مستعد به کار و ازبين رفتن تمام موسسات اقتصادی و متلاشی شدن همه نهاد های فرهنگی در شهرها و دهات کشور گرديده، بحيث فاجعۀ قرن بيستم ثبت اوراق تاريخ فرموده، هرکدام آنان در اعادۀ زندگی انسانی برای مردم نگون بخت افغانستان و باز سازی مجدد اين کشور ويران شده،آن طوری که حضرت سعدی فرموده اند:
بنی آدم اعضای يک ديگرند ـ که در آفرينش ز يک جوهرند
چو عضوی بدرد آورد روزگار ـ ديگر عضو ها را نماند قرار
تو کز محنت ديگران بی غمی ـ نشايد که نامت نهند آدمی
سهم شايسته و بايستۀ شان را ايفاء و وجيبۀ انسانی و بشری خويش را انجام دهند.
جلالتمآب محترم!
قدر مسلم است، که مصيبت اين جنگ فرسايندۀ بيست ساله را فرهنگيان کشور ما بيشتر از ساير گروهها و اقشار جامعه نصيب شده اند. زيرا از يکطرف دراين جريان عدۀ بيشتری از شايسته ترين فرزندان اين جبهه جام شهادت را نوشيدند و از جانبی تمام نهادهای فرهنگی ميهن مان، در اثر اشتعال جنگ يا ازبين رفته ويا نسبت برخوردهای تعصب آميز نيروهای بنياد گرای اسلامی و تنگ نظر، مسدود گرديده، که درنتيجۀ آن بيش از هشتاد فيصد فرهنگيان جامعۀ ما به ديار بيگانگان آواره و
بی خانمان شده؛ متباقی بداخل کشور اسير شرايط و نيروهای جنگی گرديده، تمام دارايی مادی و معنوی هرکدام آنان، امثال کتابخانه ها و ساير آثار علمی و هنری شان؛ بشمول موزيم ها و ارشيف ملی افغانستان دربازارهای داخل و خارج کشور در معرض فروش و ليلام قرار گرفته، رنج و عذاب اين فاجعۀ بزرگ تاريخی را زيادتر از ديگران می کشند.
بدينصورت، باور کامل دارم، که روشنفکران ايجادگر و فرهنگيان دانشور ميهن ما، در اوضاع و احوال کنونی، ديگر از مصاحبه های تکراری بی ثمر و موضعگيری های يک جانبۀ بی اثر از اين يا آن جهت و مخاصمت های بيهوده با اين يا آن گروه درگير جنگ، خسته شده اند. پس وقت آن رسيده تا بايست همۀ ما درهر کجا ای، که هستيم، بنا بر ضرورت زمان و منافع عليای کشور، دست بدست همديگر داده، صدای داعيۀ صلح و آزادی، اخوت و همدردی مردم درخون نشستۀ افغانستان را بلند کرده، از تمام هموطنان کشور و بويژه از قوماندانان و نيروهای نظامی درگير جنگ دعوت بعمل آوريم، تا جبهات جنگ و برادر کشی را به سنگرهای صلح و برادری تبديل و نگذاريم تا بيش ازاين فرزندان اين سرزمين، مطابق خواست دشمنان تاريخی ميهن ما به بهانۀ اين دين و آن مذهب، ويا به نام های پشتون و تاجيک ـ هزاره و ازبيک و ترکمن ـ بلوچ و پشه يی ـ نورستانی و اهل هنود و سيک... که همه آنها درختهای پرثمر و متنوع باغستان وطن محبوب مان افغانستان بوده و در پويۀ زمان چون تن واحد در يک سنگر عليه استعمار و متجاوزين خارجی رزميده اند؛ خون يکديگر را بريزانند؛ بلکه بايد همۀ ما مطابق به دستور خداوند متعال که می فرمايند: وَٱعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ ٱللَّهِ جَمِيعًا وَلَا تَفَرَّقُواْ (54) در يک جبهۀ وسيع صلح و سازندگی بسيج و متشکل گرديده، جنبش پرتوان و سراسری صلح و بازسازی مجدد افغانستان را تشکيل و در جهت تحقق برنامۀ صلح سازمان ملل متحد، با تمام قدرت و انرژی، خرد و تفکر، ياری و مساعدت همه جانبه نموده، دستور زمان را لبيک گفته، دين مادروطن را آداء نماييم و کشورمان را درسمت شاهراه تکامل جامعۀ بشری سوق و استقامت بخشيم.
بياييد تا دست نيايش را به بارگاه حضرت رب العزت بلند کرده چنين التجاه نماييم:
خدايا ! چنان کن، که انجام کار ـ تو خوشنود باشی و ما رستگار
با تقديم مراتب احترام
عبدالواحد فيضی
يادداشت:
از طرح پيشنهادی ذکر شده حاضرم، در هر مقامی که لازم دانند دفاع و توضيحات بيشتر و قابل قناعت ارائه بدارم.
تلفون منزل در تهران 6221430 ـ 0098
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(يک تذکر ضروری:
اين طرح پيشنهادی در سال 1377، زمانی که نگارنده در جمهوری اسلامی ايران ـ شهر تهران بحيث يک آواره ی جلاوطن، در ديار غربت حيات بسر می بردم، بادرنظر داشت زمان و مکان زيست،که به جز فرهنگ عميد و جلد اول افغانستان درمسير تاريخ، ديگر هيچ نوع اسناد ـ آثار ـ کتاب و مواد کمکی در زمينه ی طرح دراختيار نداشتم، نگاشته شده است و درنگارش مجدد آن دراين گهنامه، تجويز بعمل آمد تا هيچ گونه تغييری درآن صورت نگيرد، تا اين طرح ارزش همان زمان خود را حفظ و دارا باشد.
بنابرآن، آرزومندم تا کمی و کاستی در درونمايه و تنديس آن را ناشئ از زمان 23 سال قبل، آنهم در جمهوری اسلامی! ايران پنداشته، سبک نگارش و طرزتفکر آن روز را با زمان حال، سده ی بيست و يکم و عصر تسخير کيهان، به داوری نگرفته، بل با پذيرفتن عنصرزمان، کم اين کمترين همه را با کرم خويش پذيرا شده منت گذارند.)
اين طرح پيشنهادی، در سال 1377 خورشيدی طی نامه های ی شماره 1 ـ شماره 2 ، مورخ 17 ـ 6 ـ 1998 به دفتر سازمان ملل متحد، عنوانی آقاي کوفی عنان سرمنشی آن سازمان و آقای اخضر ابراهيمی نمايندۀ فوق العاده ی آن مقام در امور افغانستان و(30) کشور ذيدخل در رخدادهای خونبار افغانستان، بشمول پنج عضو دايمی شورای امنيت ـ کشورهای منطقه و دفاتر تنظيمهای جهادی، جنبش ملی اسلامی و مهاجرين افغانستان در تهران، تسليم و توزيع گرديد.
از مجموع اين مراجع، پس از مدتی تنها از دفتر سرمنشی آن وقت ملل متحد، بوسيله تلفون جواب امتنانيه مخابره و از جانب شخص آقای کوفی عنان اطمينان داده شد، که اين طرح در جلسه ی بحث روی سرنوشت افغانستان ارائه و از متن و محتوای آن در روند صلح و تشکيل دولت فراگير در افغانستان استفاده صورت خواهد گرفت و در صورت ضرورت، از شما نيز دعوت بعمل خواهد آمد.
اما ساير کشور درمورد تاييد ويا رد اين طرح پيشنهادی سکوت محض اختيار نمودند. زيرا در متن اين طرح و جهات تطبيقی آن منافع آزمندانه ی کشورهای حريصی که در اشتعال و دوام اين جنگ خانمانسوز در افغانستان نقش اساسی و مشهود داشتند و توقف جنگ، تأمين صلح و تشکيل دولت وسيع البنياد منتخب مردم در اين کشور، با برنامه های کلان و درازمدت آنها در قاره ی آسيا و افغانستان در تقابل و تصادم قرارداشت؛ نه تنها ازآن استفاده مثبت نکردند؛ بلکه از مطرح نمودن آن در جلسات پيرامون سرنوشت افغانستان وتطبيق آن نيز جلوگيری بعمل آوردند.
در جريان اين سکوت، اطلاع حاصل گرديد، که قرار است وزرای خارجۀ شش کشور همسايۀ افغانستان همراه با وزرای خارجۀ کشورهای فدراتيف روسيه و ايالات متحدۀ امريکا، جلسه ای را بخاطر يافتن راه حل قضيۀ افغانستان در تاشکند ويا نيويارک برگزار نمايند. نگارنده اين طرح را يک بار ديگر طی نامه های ی شماره 69 ـ 15 ـ 7 ـ 1999 و شماره 70 ـ 15 ـ 7 ـ 1999 به وزارت خارجه جمهوری فدراتيف روسيه و وزارت خارجه دولت ازبکستان؛ ارسال و در اخير نامه از هردو مقام اين گونه تقاضا بعمل آوردم:
« از اين که از يکطرف تا کنون کدام اطمينانی از وصول و غور بر طرح( ارسالی شماره 10 ـ 23 ـ 6 ـ 1998 و شماره 17 ـ 14 ـ 1 ـ 1999) به آدرس ما داده نشده است و از جانبی طبق اطلاع رسانه های گروهی، قراراست، جلسه ی کشورهای (6 جمع 2) دراين نزديکی ها در تاشکند داير گردد.
بنابرآن يک کاپی از طرح پيشنهادی ذکرشده را مجدداً خدمت جناب شما ارسال نموده، آرزومنديم تا از وصول و مطرح نمودن آن در جلسۀ مربوط به قضايای افغانستان اطمينان فرموده ما را منت گذارند.
البه جانب ما حاضر است، تا از طرح ارائه شده در اجلاس تاشکند و ساير جلساتی که در مقر سازمان ملل متحد ويا ساير کشورها برگزار می گردد، دفاع و به سوالات پاسخ بيشتری ارائه نمايد.
سپس تنها وزارت خارجه ی جمهوری فدراتيف روسيه جوابی را طی مکتوب شماره 976 ـ 12 ـ 8 اگست 1999 ارائه نمودند که محتوای آن به زبان روسی بدين شرح به نگارنده مواصلت ورزيد:
( ..................................)
ازاين که وزارت خارجۀ جمهوری فدراتيف روسيه درمتن نامۀ خويش از جواب صريح و قابل قناعت طرفه رفته و با عنوان کردن " نقش خود مردم در حل و فصل قضايای افغانستان گريز ديپلماتيک نموده وهمه مطالب را بعنوان مسائل داخلی مربوط به خود شهروندان و سياست گران اين کشور حواله نموده بودند؛ از آن رو طی نامه ی شماره 77 ـ 16 ـ 5 ـ 2000 اين گونه جواب خدمت شان ارائه و ارسال گرديد:
واقعاً در پرنسيب و کليت موضوع تعيين سرنوشت مردم، عامل اصلی و تعيين کننده در رقم زدن سرنوشت کشورها، خود مردم و نيروهای درونی دو طرف منازعه بوده؛ عامل بيرونی يا عملکرد کشورهای خارجی تأثير جناحی و دومی را دارا هستند؛ ولی در بعضی از مناطق و کشورها، نسبت بروز حوادث و رويدادها و موقعيت جيوپوليتيک سرزمين ها، به گونۀ استثنايی وضع بصورت معکوس آن تغيير نموده، عامل خارجی نقش تعيين کننده و سرنوشتساز را در حيات کشورها ايفاء می نمايد.
بگونۀ مثال: مقام های رهبری ايالات متحدۀ امريکا در سال 1981 با صراحت پاليسی آن کشور را در مورد افغانستان اين گونه بيان نموده گفتند:« مجاز است که برای برآورده ساختن منافع سياسی امريکا ... جنگ بايد تا آخرين فرد افغان دوام يابد».(1)
همين گونه دولت پاکستان با صراحت اظهار داشت، که هدف پاکستان از ابتدای جنگ اين است تا يک رژيم دست نشاندۀ پاکستان در افغانستان بوجود آيد و مسلمانان اتحاد شوروی را به خود جلب و جذب نمايد.(2)
طوری که جناب عالی ميدانند، که در افغانستان کدام فابريکه توليد اسلحه سازی و مهمات جنگی وجود نداشته؛ هم اکنون نه تنها تمام کالاها و احتياجات اين کشور بشمول نفت و ساير ضرورتهای جنگ از خارج تمويل، تکميل و بدسترس نيروهای جنگی قرارداده می شود؛ بلکه برنامه ی جنگ، توأم با رهبری نظامی ، سياسی و اطلاعاتی آن از خارج تنظيم، اداره و در سنگرهای نبرد تطبيق می گردد.
مردم افغانستان، باستثنای تنی چند از عناصر وابسته بخارج؛ متباقی همه تشنۀ صلح و خواهان قطع چنگ و خونريزی می باشند. نيروهای جنگی درون کشور بدون تمويل از خارج، بصورت مستقل قدرت ادامۀ يک ماهه جنگ و تمويل مالی ، اقتصادی و نظامی را درتوان خود ندارند؛ ولی جنگ ادامه دارد.
پس دراينصورت نيروهای صلحجوی افغانستان نيز ناگزيرند، تا پروسۀ تحقق امر صلح و قطع جنگ را در خارج از مرزهای کشور و در مراکز قدرت و مجامع بين المللی و کشورهای بزرگ و ذيربط جستجو نمايند.
ازاين رو، آرزومنديم تا دولت جوان و" دموکرات روسيه" روی برنامه های قبلی خويش تجديد نظر فرموده، برنامۀ جديدی را درجهت قطع جنگ، تحقق امر صلح و تشکيل دولت وسيع البنياد منتخب مردم، در تفاهم و تشريک مساعی با کادرهای ملی و روشنفکران رسالتمند افغانستان تنظيم و در جهت تطبيق آن ابتکار عمل و تحرک لازم را معمول فرمايند، تا حيثيت و اعتبار کشور باعظمت روسيۀ بزرگ بمثابۀ يک قدرت توانمند جهانی و دوست مردم افغانستان، درپيشگاه جهان متبلورگرديده؛ جلو تهديد و نفوذ و انتشار بنيادگرايی اسلامی از کشورهای آسيای مرکزی و جمهوری فدراتيف روسيه گرفته شود.
همين گونه پيرامون طرح ارائه شده و تعيين سرنوشت مردم نگون بخت افغانستان، طی نامه های 78 و 79 مورخ 16 ـ 5 ـ 2000 باری عنوانی آقای کوفی عنان سرمنشی سازمان ملل متحد و وزير خارجه ايالات متحدۀ امريکا توضيحات لازم ارائه و دراخير اين دونامه چنين تقاضا بعمل آمد:
جنبش سراسری صلح و اعمار مجدد افغانستان را عقيده براين است، که هرگاه سازمان ملل متحد و کشورهای ذيربط قضايای افغانستان اراده بفرمايند تا صلح واقعی دراين کشور جنگ زده تحقق يافته و دولت وسيع البنياد منتخب مردم تشکيل و نظام دموکراسی پياده گردد؛ بايست شورای امنيت سازمان ملل متحد، آنگونه تدابيرمؤثر و اقدامات عملی را که در حمايت از کشورهای کويت، بوسنيا، سرالئون و مردم کوزوو انجام دادند؛ همچو تصاميم را درتعيين سرنوشت اين کشور آفت زده نيز اتخاذ و درجادۀ عمل پياده فرمايند.
البته درآنصورت هم رهبران و قوماندانان داخل جنگ و هم کشورهای منطقه با انتباه و استنتاج از سرنوشت کشور عراق و حوزۀ بالکان، جايگاه و سرنوشت نهايی خويش را دريافته، آنگاه با تشکيل دولت باثبات و منتخب مردم موافقت شان را ابراز خواهند نمود.(با تجديد احترامات فايقه، ع فيضی...)
سرانجام، سرنوشت خونبار مردم افغانستان با رويداد سوال برانگيز يازدهم سپتامبر2001 گره زده شد و افغانستان با برگزاری درامه ی مضحک " بن " توسط ايالات متحده ی امريکا و پيمان تجاوزگر ناتو اشغال گرديده يک حکومت دست نشانده ی ساخته و پرداخته ی سازمان " سی. آی. ای" از ترکيب جنگ سالارهای جهادی و تماميت خواههای افغان ملتی و شاه پرستان رانده شدۀ مردم، تشکيل و جنگ بيست ساله ی ديگررا نيز براين کشور اشغال شده افزودند، که درنتيجه ی آن مليونها انسان اين سرزمين کشته، مجروح، معيوب و آواره به پنج قاره ی جهان گرديدند.
اما اين که سازمان ملل متحد و جمهوری فدراتيف روسيه آن طوری که از اين طرح تحسين بعمل آورده بودند؛ به چی پيمانه از متن و درونمايه ی آن استفاده نمودند؛ نگارنده در جريان قرار نگرفت.
واما، اتازونی همين که اکنون در تطبيق برنامه شصت ساله اش پيرامون دسترسی به منابع عظيم آسيای مرکزی، در تقابل با جمهوری فدراتيف روسيه و جمهوری توده يی چين و مقاومت مدنی ـ گفتاری و نبشتاری روشنفکران رسالتمند و موضعگيری های ميهن پرستانه ی اکثريت عظيم مردم، بويژه جوانان کشورعليه فرمانروايی نظاميان پنتاگون؛ طالبان نيکتايی پوش و مليشای نصيرالله بابر؛ پرتاب شده های واشينگتن و اسلام آباد قرار گرفته، حضور اشغالگرانه ی امريکا و شرکای غربی ـ عربی و منطقه يی وی را نه پذيرفته و لکه ی ننگ بر خود و تاريخ کشورخويش دانستند؛ يک بار ديگر مانند شرمساری شکستش درويتنام به تکرار تاريخ محکوم و افغانستان را به لشکر نيابتی نظاميان و مليشای پيشاوری و پنجابی، که از اعمال و کردار آنها در بخشهای اين نگارش توضيحيات بعمل آمد، گذاشته،می خواهد تا ورق تاريخ جنايتبارش را با برگه ی نوين ديگری از کانال سرويسهای استخباراتی ( سی. آی. ای و آی . اس. آی) رنگ و پوشش اغواگرانه دهد.
اما مردم افغانستان گفته ی منظوم پدران خويش را با زبان رسا به رهبران قصر سفيد اعلام داشته و با صراحت کامل می گويند:
به هر رنگی که خواهی جامه پوشی
من از طرز خرامت می شناسم
(پايان بخش بيست و چهارم)
مآخذ بخش بيست و چهارم
الف ـ قسمت اول:
ا ـ افغانستان، سرزمين حماسه و فاجعه، مؤلف ميرعنايت الله سادات، صفحه های 220 ـ 222
2 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب اسلامی ، مؤلف دگرجنرال ارکانحرب عبدالرؤوف بيگی ص 25
3 ـ همان اثر و کتاب صفحه 73
4 ـ نگاهی بر حوادث بيست اخير افغانستان، مؤلف ع ـ فاريابی صص 98 ـ 99
5 ـ افغانستان، طالبان و سياستهای جهانی، مقالۀ امين صيقل،" دولت ربانی" صص 64 ـ 66
6 ـ همان کتاب، مقاله ی انتونی دويز، تحت عنوان نحوۀ شکلگيری طالبان صص 67 ـ 78
7 ـ همان کتاب و همان مقاله صص 80 ـ 81
8 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب اسلامی، مؤلف دگر جنرال عبدالرؤوف بيگی ص 183
9 ـ افغانستان ـ طالبان و سياستهای جهانی، مقالۀ انتونی دويز، مترجم عبدالغفار صص 82 ـ 83
10 ـ همان کتاب و همان مقاله و نويسنده صص 85 ـ 89
11 ـ همان کتاب و همان مقاله و نويسنده ، صص 91 ـ 95
12 ـ همان کتاب و همان مقاله و نويسنده ، صص 99 ـ 101
13 ـ همان کتاب و همان مقاله و نويسنده، صص 101 ـ 102
ب ـ قسمت دوم بخش بيست و چهارم:
14 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب... ، مؤلف دگرجنرال عبدالرؤوف بيگی صص 252 ـ 254
15 ـ افغانستان ـ طالبان و سياستهای جهانی، مقالۀ انتونی دويز... صص 103 ـ 107
16 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب...، مؤلف دگرجنرال عبدالرؤوف بيگی ص 257
17 ـ کرونولوژی حوادث تاريخی افغانستان، مؤلف دکترجميل الرحمان کامگارص 348 ـ 349
18 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب... مؤلف دگرجنرال عبدالرؤوف بيگی صص 257 ـ 260
19 ـ همان کتاب و نويسنده، صص 261 ـ 262
20 ـ افغانستان سرزمين حماسه و فاجعه، مؤلف ميرعنايت الله سادات ص 217
21 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب... مؤلف دگرجنرال عبدالرؤوف بيگی، صص 260ـ 261
22 ـ همان کتاب و نويسنده ، صص 263 ـ 264
23 ـ کرونولوژی حوادث تاريخی... مؤلف دکترجميل الرحمان کامگار، صص 250 ـ 253
24 ـ نگاهی بر حوادث تاريخی بيست سال اخير، مؤلف ع فاريابی 98
25 ـ همان کتاب و نويسنده ص 120
26 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب... مؤلف دگرجنرال عبد الرؤوف بيگی صص 247ـ 249
27 ـ همان کتاب صص 249 ـ 251
28 ـ همان کتاب صص 283 ـ 284
29 ـ همان کتاب صص 299 ـ 300
30 ـ همان کتاب صص 285 ـ 291
31 ـ همان کتاب صص 295 ـ 299
32 ـ کرونولوژی حوادث تاريخی... مؤلف دکترجميل الرحمان کامگار صص 363 ـ 364
33 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب... مؤلف دگرجنرال عبد الرؤوف بيگی صص 318ـ 324
34 ـ کرونولوژی حوادث تاريخی... مؤلف دکترجميل الرحمان کامگار صص 366 ـ 367
35 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب... مؤلف دگرجنرال عبد الرؤوف بيگی صص 375ـ 380
36 ـ همان کتاب صص 381 ـ 387
37 ـ همان کتاب صص 388
38 ـ همان کتاب صص 390 ـ 393
39 ـ کرونولوژی حوادث تاريخی... مؤلف دکترجميل الرحمان کامگار ص 385
40 ـ افغانستان بعد از پيروزی انقلاب... مؤلف دگرجنرال عبد الرؤوف بيگی صص 397ـ 398
41 ـ کرونولوژی حوادث تاريخی... مؤلف دکترجميل الرحمان کامگار صص 414 ـ 424
ج ـ قسمت سوم ـ بخش چهارم:
42 ـ کتاب کرونولوژی حوادث تاريخی افغانستان؛نگارنده،دکترجميل الرحمان کامگارص301 ـ 434)
43ـ همان کتاب برگه های 309 ـ 406)
44 ـ کتاب افغانستان ـ طالبان و سياستهای جهانیمقلۀ "انتونی هيمن" مترجم عبدالغفار محقق صص 190 ـ 197)
45 ـ کتاب کرونولوژی حوادث تايخی افغانستان، مؤلف دکتورجميل الرحمان کامگار ص 318ـ 425)
46 ـ کتاب افغانستان ـ طالبان و سياستهای جهانی، مؤلف، ويليام ميلی ، نويسنده اين بخش "انورالحق احدی" ص 170ـ 179)
47 ـ همان کتاب مؤلف ويليام ميلی ـ نويسنده، امين صيقل، ص 59 ـ 60)
48 ـ کتاب کرونولوژی ... افغانستان، مؤلف دکترجميل الرحمان کامگار ص300ـ 435)
49 ـ کتاب افغانستان و طالبان...مقاله ريچارد مکنزی ( ايالات متحده و طالبان صص 137ـ156)
50 ـ برداشتهای فشرده از کتاب کرونولوژی افغانستان، مؤلف دکتر جميل الرحمان ص 302 ـ 435
د ـ قسمت چهارم ـ بخش چهارم:
51 ـ برداشت ازکتاب کرونولوژی حوادث تاريخی افغانستان،مؤلف دکتر جميل الرحمان ص295ـ 436
52 ـ کتاب افغانستان ـ طالبان و سياستهای جهانی...، مقاله احمد رشيد ژورناليست پاکستان، صص 109 ـ 133
53 ـ سوره النجم آيه 39
54 ـ ـ سورۀ آل عمران، آيه ی
تازه ترین مقالات عبدالواحد فیضی
مقالات مرتبط
نشست مسکو با حضور ده کشور و هیأت طالبان برگزار شد؛ اما بدون نتیجه ویژهای پایان یافت. ادامه
طرح پيشنهادی برنامه ی صلح و تشکيل دولت فراگيرملی در افغانستان سال 1377؛ اهداء به آنانی که چشم های شا... ادامه
به ابتكار دو نهاد محترم «اراده» و «كپس» در همنوايي با دفتر يونوما بروز نزدهم جون كنفرانس ادامه
گرد باد های برخاسته از فروپاشی وسقوط بیش از بیست ولسوالی طی یک ماه اخیر خط پیکان وشتاب فروپاشی پایه... ادامه
با سرنگونی رژیم جمهوری مرحوم محمد داوود درهفتم ثور(۱۳۵۷) ه،ش وبقدرت رسیدن حزب دموکراتیک خلق افغانستا... ادامه
آمریکا در آستانه خروج ارتش اش از افغانستان به بدیل رویکرد های استعماری نگاه نموده وهیچ گونه آمادگی ب... ادامه
در منازعات مسلحانه هميشه مردم ازلايه هاي مختلف اجتماعي، قربانيان اصلي هستند، شما به ندرت مشاهده نمود... ادامه
آشتی اصطلاح معمول است که در زنده گی روزمره مردم بکار می رود و به معنا و مفهوم سازش و دوستی پس... ادامه
در اکثر مقطع های تاریخی و در کشورهای مختلف ایجاد حکومت های موقت بعد از جنگ های داخلی، بحران های بزرگ... ادامه
اشرف غنی احمدزی یکی از سازمان دهندگان و برنامه ریزان کارزار تبلیغاتی جهت جلب بیشتر پشتیبانی مالی، سی... ادامه
به جای تامین صلح تروریزم را مسلط میسازند ادامه
موفقیت تصامیم در دوحه، موفقیت پروژه ی تسلط و حاکمیت "انگریز-آی ایس آی" بر افغانستان است! ادامه