آخرین سخنرانی استالین !

آخرین سخنرانی استالین !

 16 اکتبر 1952، جوزف استالین آخرین سخنرانی خود را در تالار سوردلوفسکی (که اکنون تالار کاترین نام دارد) کاخ سنای کرملین مسکو در دوران شوروی،چنین می نوشت:

 ظاهراً این سخنرانی هرگز ضبط نشده است،  هیچ متن مکتوبی از آن دیده نشده است، فقط نقل قول‌های کم و بیش دقیقی از شنوندگان این جلسه داریم.

 یکی از آنها کنستانتین سیمونوف (1915-1979)، نویسنده و شاعر،اتحاد شوروی است.

وی می نویسد:

 من به سادگی گزیده‌ای قابل توجه از خاطرات آن روز را نقل می‌کنم.

 استالین بلافاصله پس از پایان نوزدهمین کنگره حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی، در تالار سوردلوفسک کرملین، در یک جلسه عمومی کمیته مرکزی سخنرانی کرد.

 سخنرانی او نقش مهمی در تاریخ بعدی اتحاد جماهیر شوروی ایفا کرد، که سیمونوف نیز به آن اشاره می‌کند.

 واقعیت این است که قبل از آن، وی. ام. مولوتف به عنوان جانشین طبیعی استالین به حیث رهبر حزب تلقی می‌شد. اما این سخنرانی همه چیز ها را تغییر داد...

 استالینیست‌های مدرن دوست داشتند شکایت کنند که «خروشچف تروتسکیست» هر آنچه را که استالین ایجاد کرده بود، نابود می کند. اما این سخنرانی بود که از پیش تعیین کرد که جانشین استالین نه مولوتوف، بلکه شخص دیگری خواهد بود.

 نیکیتا سرگئیویچ خروسچوف،جانشین وی شد...

 این سخنرانی تأثیر خیره ‌کننده و تقریباً تکان‌دهنده‌ای بر شرکت کنندگان این جلسه گذاشت. بنابراین، دیمیتری شپیلوف به یاد می‌آورد:

 "من، که آن زمان یک جوان تازه ‌وارد بی‌تجربه در این سالون بودم، با نفس حبس‌شده به سخنان استالین گوش می‌دادم و احساس می‌کردم که انگار تکه‌ای یخ روی قلبم گذاشته‌اند.

 کنستانتین سیمونوف می نویسد:

 «به نظر من، جلسه دو ساعت و نیم طول کشید و سخنرانی استالین حدود یک ساعت و نیم طول کشید و بقیه وقت صرف سخنرانی‌های مولوتف و میکویان و انتخابات هیئت‌های اجرایی کمیته مرکزی که به پلنوم پایان داده شد. تا آنجا که به یاد دارم، در حالی که استالین صحبت می‌کرد، مالنکوف ریاست جلسه را بر عهده داشت.

 بلافاصله پس از شروع، مالنکوف از استالین خواهش کرد که سخنرانی کند و او، در حالی که از پشت به دور میز هیئت رئیسه می‌چرخید، به سمت تریبون چند قدم پایین‌تر از میز هیئت رئیسه، در مرکز قرار گرفت و پایین آمد. او از ابتدا تا انتها با جدیت و بدون شوخی صحبت ‌کرد، هیچ برگه یادداشتی جلوی روی تریبون نبود و در حین سخنرانی‌اش با دقت، سرسختی و به نوعی سنگین به داخل سالن نگاه می‌کرد، گویی سعی داشت به آنچه این افراد که جلوی او و پشت سرش نشسته بودند، فکر می‌کردند، نفوذ کند. لحن سخنرانی او، و نحوه‌ی صحبت کردنش، چشمان خیره اش به سالون، همه اینها باعث شد،همه کسانی که نشسته بودند به نوعی بی‌حسی دچار شوند، بخشی از این بی‌حسی را خودم تجربه کردم. نکته‌ی اصلی در سخنرانی او به این واقعیت، اگر نه به صورت متنی، حداقل در سیر فکری‌اش خلاصه می‌شد که او پیر شده بود، زمانی نزدیک می‌شد که دیگران باید به کاری که او انجام می‌داد ادامه دهند، اینکه اوضاع جهان پیچیده بود و مبارزه با اردوگاه سرمایه‌داری دشوار بود و خطرناک‌ترین چیز در این مبارزه، تزلزل، ترس، عقب‌نشینی و تسلیم شدن بود. این مهمترین چیزی بود که او می‌خواست نه تنها بگوید، بلکه به حاضران القا کند، که به نوبه خود با موضوع پیری خودش و احتمال ترک زندگی اش مرتبط بود.

همه این‌ حرف ها با لحنی تند و در جاهایی بیشتر از تند، تقریباً به طور وحشتناکی گفته می‌شد. شاید در برخی از لحظات سخنرانی او عناصری از بازی و محاسبه به عنوان اجزای تشکیل‌دهنده وجود داشت، اما در پشت همه اینها می‌شد اضطراب واقعی را احساس کرد و نه بدون پیشینه‌ای تراژیک. دقیقاً در ارتباط با خطر امتیازدهی، ترس، تسلیم شدن که استالین در آن عباراتی که قبلاً در سخنان خود به آن اشاره کردم، به لنین متوسل شد.

"استالین، در مورد لزوم استحکام و بی‌باکی صحبت کرد، در مورد لنین، در مورد بی‌باکی که لنین در سال 1918 از خود نشان داد، در مورد اینکه چه موقعیت فوق‌العاده دشواری در آن زمان بود و دشمنان چقدر قوی بودند، صحبت کرد.

  استالین در مورد لنین گفت:

 لینن آنچه را که گفت و آنچه را که در آن زمان نوشت، دوباره بخوانید. او در آن زمان و در آن موقعیت فوق‌العاده دشوارفریاد زد و از کسی نترسید و آواز خود را بلند کرد..

استالین این کلمه را بارها و بارها تکرار کرد.

حالا، در اصل، گفتگو درباره خودش، درباره استالین، که می‌توانست برود، و درباره کسانی بود که می‌توانستند پس از او بمانند. اما او درباره خودش صحبت نکرد، در عوض درباره لنین، درباره بی‌باکی‌اش و مواجهه شدن با هر شرایطی صحبت کرد.

ویژگی های اصلی سخنرانی استالین این بود که او اصلاً صحبت کردن درباره شجاعت یا ترس، عزم و اراده و تسلیم نشدن را ضروری نمی‌دانست. هر آنچه که در این مورد گفت، به طور خاص به دو عضو دفتر سیاسی که درست همانجا، در این سالون، پشت سر او، دو متر دورتر از او نشسته بودند، به افرادی ربط داد که مثلاً من کمتر از همه انتظار داشتیم آنچه را که استالین درباره آنها گفته است:

 اولاً، با این همه اتهامات و سوءظن‌ها، اتهامات، بی‌ثباتی، سوءظن به بزدلی، تسلیم شدن، او به مولوتف حمله کرد. آنقدر غیرمنتظره بود که در ابتدا نمی‌توانستم به گوش‌هایم اعتماد کنم، فکر کردم اشتباه شنیده‌ام یا اشتباه فهمیده‌ام. معلوم شد که دقیقاً همینطور است. از سخنرانی استالین چنین استنباط می‌شد که شخصی که او بیش از همه به توانایی تسلیم شدن مظنون بود، کسی که از این نظر برای او در آن شب، در این پلنوم، خطرناک‌تر بود، مولوتوف بود، و نه هیچ کس دیگری، جز مولوتوف. او مفصل و بی‌رحمانه در مورد مولوتوف صحبت کرد، نمونه‌هایی از اقدامات نادرست مولوتوف را ذکر کرد که من به خاطر نمی‌آورم، عمدتاً مربوط به دوره‌هایی بود که او، استالین، در تعطیلات بود و مولوتوف در جای خود ماند و برخی از مسائلی را که باید به طور متفاوتی حل می‌ کرد، به اشتباه حل کرد. کدام یک را به خاطر نمی‌آورم، این را به خاطر نمی‌آورم، احتمالاً تا حدی به این دلیل که استالین برای مخاطبان صحبت می‌کرد که از من در مورد ظرافت‌های سیاسی مرتبط با این مسائل آگاه‌تر بود. من همیشه نمی‌فهمیدم که او در مورد چه چیزی صحبت می‌کند. و ثانیاً، احتمالاً به این دلیل که اتهاماتی که او مطرح کرد به نوعی ناگفته، نامشخص و مبهم بود، حداقل از نظر من اینطور باقی ماند.

من هرگز نفهمیدم که مولوتف به چه چیزی متهم شده بود، فقط فهمیدم که استالین او را به تعدادی از اقدامات در دوره پس از جنگ جهانی دوم متهم می‌کرد، با چنان خشمی که به نظر می‌رسید با خطر مستقیم برای مولوتف مرتبط بود، با تهدید مستقیم برای گرفتن آن نتایج نهایی که با یادآوری گذشته، از استالین انتظار می‌رفت. در اصل، محتوای اصلی سخنرانی او، کل سیستم اتهامات بزدلی و تسلیم طلبی، و توسل به شجاعت و انعطاف‌ناپذیری لنین، استالین به طور خاص به شخصیت مولوتف نسبت داد. او به تمام آن اشتباهاتی متهم شده بود که اگر زمان بگذرد و استالین از رهبری حزب دست بکشد، نباید در حزب رخ دهد. با وجود تمام خشم استالین، که گاهی اوقات حتی بوی بی‌بندوباری می‌داد، آنچه او گفت ساختار آهنین مخصوص خودش را داشت. همین ساختار در بخش بعدی سخنرانی او، که به میکویان نسبت داده شده بود، استفاده شد، اما در برخی از ظرافت‌های آن، شاید حتی عصبانی‌تر و بی‌ پرده ‌تر هم بود.

سکوت وحشتناکی در سالون حکمفرما بود. من به طرف راست و چپ خود نگاه می‌کردم، اما چهار عضو دفتر سیاسی را دیدم که پشت سر استالین، پشت تریبونی که از آنجا صحبت می‌کرد، نشسته بودند. همه آنها چهره‌هایی خشک، گرفته و بی‌حرکت داشتند. آنها، درست مثل ما، نمی‌دانستند استالین کجا و چه زمانی و به چه چیزی بسنده خواهد کرد، آیا بعد از مولوتوف و میکویان به سراغ کس دیگری خواهد رفت یا نه. آنها نمی‌دانستند که هنوز چه چیزهایی در مورد دیگران و شاید در مورد خودشان باید بشنوند. چهره‌های مولوتوف و میکویان سفید و بی‌روح بود. این چهره‌ها به همان رنگ سفید و بی‌روح باقی ماندند، وقتی استالین صحبت‌هایش را تمام کرد، برگشت، پشت میز نشست و آنها، ابتدا مولوتوف، سپس میکویان، یکی پس از دیگری به سکویی که استالین تازه ایستاده بود، پایین آمدند و در آنجا مولوتوف و میکویان سعی کردند، اعمال و کردار خود را برای استالین توضیح دهند، خود را توجیه کنند، به او بگویند که اینطور نیست، آنها هرگز بزدل یا تسلیم طلب نیستند و از درگیری‌های جدید با اردوگاه سرمایه‌داری نمی‌ترسند و تسلیم آن نمی‌شوند. پس از آنکه استالین درباره هر دوی آنها بی رحمانه صحبت کرد، پس از خشمی که در بسیاری از جاهای سخنرانی‌اش موج می‌زد، به نظر می‌رسید هر دو سخنران متهمانی هستند که آخرین اظهارات خود را بیان می‌کنند، کسانی که اگرچه تمام گناهی را که بر دوششان بود انکار می‌کردند، اما به سختی می‌توانستند به تغییر سرنوشتی که استالین از قبل تعیین کرده بود، امیدوار باشند. احساس عجیبی که آن زمان به یاد دارم، آنها صحبت می‌کردند و به نظر می‌رسیدند که اینها افرادی نبودند که بارها دیده بودم و کاملاً به خودم نزدیک بودند، بلکه ماسک‌های سفیدی بر چهره‌ها زده بودند، بسیار شبیه به خود و در عین حال کاملاً متفاوت،از دیگران بودند.

سپس استالین چنین گفت:

پیش از این، بورژوازی رئیس ملت محسوب می‌شد، از حقوق و استقلال ملت دفاع می‌کرد و آنها را «بالاتر از همه» قرار می‌داد. اکنون هیچ اثری از «اصل ملی» آن باقی نمانده است. اکنون بورژوازی حقوق و استقلال ملت ها را به دلار می‌فروشد.

 پرچم استقلال ملی و حاکمیت ملی را به پایین پرتاب می کند. شکی نیست که شما، نمایندگان احزاب کمونیست و دموکراتیک، اگر می‌خواهید میهن‌پرست کشور خود باشید، اگر می‌خواهید نیروی هدایت‌کننده ملت شوید، باید این پرچم را بردارید و آن را به جلو ببرید. هیچ کس دیگری برای بلند کردن آن وجود ندارد.

هر چیزی فراتر از این نقل قول به نوعی به خاطر سپرده نمی‌شود، علاوه بر این، مورد توجه قرار نمی‌گیرد.

جوهره آخرین سخنرانی عمومی رهبر ما، به عنوان وصیت‌نامه او برای سال‌های آینده ارائه می‌شود.

مضمون مبارزه طبقاتی، مضمون اصلی و آخرین سخنرانی استالین بود.

 او سخنرانی خود را با قدردانی از مهمانان همفکر به خاطر سخنرانی‌های گرم، احوالپرسی‌های دوستانه، آرزوهای موفقیت و اعتمادشان آغاز کرد. اما او با این ابراز قدردانی به عنوان یک دیالکتیسین برخورد کرد. البته، او تأکید کرد:

 این اشتباه است که فکر کنیم حزب ما، پس از قدرتمند شدن، دیگر نیازی به حمایت ندارد. این اشتباه بزرگ است. حزب و کشور ما همیشه به اعتماد، همدلی و حمایت مردم برادر در خارج از کشور نیاز داشته و خواهد داشت. اما او بلافاصله خاطرنشان کرد:

 ویژگی های این حمایت این است که هرگونه حمایت از آرمان‌های مسالمت‌آمیز حزب ما از سوی هر حزب برادر، درعین حال به معنای حمایت از مردم خود در مبارزه ‌شان است.

پس از جنگ جهانی دوم، وضعیتی بی‌سابقه ایجاد شده است. از نظر اقتصادی،نهنگ های امپریالیسم برای استفاده از طعمه‌های اسیر شده به صلح نسبی نیاز داشتند. اما نتایج جنگ محدود به تقسیم مجدد سرمایه‌داری جهان نبود.

 آنها می دانستند که یک اردوگاه سوسیالیستی به وجود آمده که به سرعت در حال تبدیل شدن به یک سیستم سوسیالیستی جهانی می شود، و سپس انحصار سلاح‌های هسته‌ای توسط ایالات متحده آمریکا بوجود آمد. بنابراین، دوره صلح‌آمیز سرمایه‌داری به شدت بوی باروت می‌داد. در این شرایط، حفظ صلح به نوعی مبارزه طبقاتی برای کمونیست‌ها تبدیل شد. بدون صلح، تشکیل یک سیستم سوسیالیستی جهانی غیرممکن بود. بنابراین، حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی (بلشویک‌ها) و اتحاد جماهیر شوروی، به پیشتاز مبارزه برای صلح تبدیل شد.

استالین سخنرانی خود را تقریباً به زبان ایزوفیلیایی به پایان رساند:

 واضح است که همه این شرایط باید کار احزاب کمونیست و دموکراتیک را که هنوز به قدرت نرسیده‌اند، تسهیل کند. در نتیجه، دلایل زیادی برای انتظار موفقیت و پیروزی احزاب برادر در کشورهای تحت سلطه سرمایه‌داری وجود دارد.

 در اواخر دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰، زمانی که زمان تقسیم مجدد جهان فرا رسید، رهبران حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی حتی نمی‌خواستند سخنان استالین را بشنوند. امروز، ما دوباره وارد مرحله تقسیم مجدد امپریالیستی جهان می‌شویم، زیرا مولوخ امپریالیسم که قبلاً غنائم به دست آمده در طول احیای سرمایه‌داری در پهنه‌های وسیع اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای سوسیالیستی اروپایی را هضم کرده است. آیا واقعاً قرار است دوباره از فرمان استالین سرپیچی کنیم؟

 نمی‌دانم که آیا به اندازه کافی دقیق منظورم را بیان کردم یا نه، اما چنین احساسی داشتم و در نگاه به گذشته اغراق نمی‌کنم.

 ویاچسلاو مولوتف در حالی که صحبت می‌کرد، گفت که همیشه تلاش کرده است که شاگرد فداکار استالین باشد، اما استالین حرف او را قطع کرد.

 سیمونوف می نویسد:

 یکی از اعضای کمیته مرکزی، که در پلنوم صحبت می‌کرد، روی تریبون ایستاد و در پایان سخنرانی خود گفت که شاگرد فداکار رفیق استالین هستم.

 استالین که با دقت فراوان به این سخنرانی ها گوش می‌داد و پشت سر سخنرانان در هیئت رئیسه نشسته بود، به طور خلاصه اظهار داشت:

 «ما همه شاگردان لنین هستیم.

ترجمه:جیلانی گلشنیار

                                                          ماخذ:پرودا

مقالات مرتبط

...

 16 اکتبر 1952، جوزف استالین آخرین سخنرانی خود را در تالار سوردلوفسکی (که اکنون تالار کاترین نام دار... ادامه

...

سیرگی خولودوف یکی از افسران ارتش اتحادشوروی سابق که در افغانستان خدمت نموده، ده‌ها جلد کتاب به چاپ ر... ادامه

...

    همانطوری که کارل مارکس و فریدریش انگلس معادله قرن نوزدهم را تغیرداد ومعادله رهایی بشریت را از شر... ادامه

...

شوروی سرسختانه مبارزه کرد و بی امان جنگید، به الگویی برای تمام جهان تبدیل شد و فراموش نشدنی است. درب... ادامه

...

چرا اتحاد جماهیر شوروی از هم پاشید؟ چرا حزب کمونیست شوروی فرو پاشید؟ شی جین پینگ (رییس جمهور چین) به... ادامه

...

با توجه به تعدد رسانه های غربگرا و تولید محتوی از دریچه ماموریت قلم بدستان غرب زده، به منظور انحراف... ادامه

...

یکی از پیش‌نیازهای تشکیل اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی، اتحاد دیپلماتیک جمهوری‌های شوروی بود که ادامه

...

والنتین کاتاسانوف (Valentin Kasatonov)، پروفسور، دکتر علوم اقتصادی، مدیر مز پژوهش‌های اقتصادی «شاراپ... ادامه

...

صنعتی کردن در اتحاد جماهیر شوروی از اواخر دهۀ ۱۹۲۰ شروع شد. اهداف صنعتی‌سازی غلبه بر عقب ماندگی شدید... ادامه

...

  گنادی زیوگانوف، دبیر کل کمیته مرکزی حزب کمونیست روسیه، در باره مرگ میخائیل گورباچف، آخرین رهبر حزب... ادامه

...

(جاسوس سابق جمهوری دمکراتیک آلمان در ناتو: گورباچف"خیانت کرد و ما را به آلمان فروخت") ادامه

...

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ماه دسامبر سال ۱۹۹۱ یکی از مهمترین رویدادهای ژئوپولیتیک قرنی بود که دو... ادامه