یاوه گویی و مستهجن نویسی؟

غفار عریف

 

یاوه گویی و مستهجن نویسی؟

      در شبکه ی اجتماعی (ف ب ) از نام فرزند سامری دوران ما (درفرهنگ عرفانی فارسی، سامری به عنوان انسان واژگون شده در پرتگاه پستی و مظهر نفاق و فتنه انگیزی و اغواگری، شناخته شده، که ششصد هزار مرد از قوم حضرت موسی را در غیاب وی به آواز گوساله ی زرین فریب داده و گمراه ساخته و در پایان کار ملعون و مطرود گردیده است) زیر تیتر " نقلی از هزار و یک پیشامد - (نود و چهار) " با تکیه به لجن پراگنی های یک هم رأی و همرنگ دیگرش، دروغی از دروغ های شاخدار به خورد مردم داده شده و در آن گندی را که پدر و پدر کلان هایش به آن آلوده بودند و ازهمین راه نان خوردند و به جایی رسیدند و در ازای آن درحق مردم و میهن ناروا ها را روا دانستند؛ به خوشنام ترین و نقش آفرین ترین چهره ی سیاسی جنبش انقلابی وعدالت خواه افغانستان در بیش از شش دهه ی سده پسین، بر چسب زده است. 

       (یاد داشت: شاید این نوشته ی فرزند سامری، نو نباشد؛ لیکن از این که نگارنده آن را در گذشته نخوانده بود؛ ازاین رو بر آن شد تا پیرامون آن سخنی چند گفته شود) 

       هر چند در گذشته در ارتباط به حرف های دیگری، پاسخ این ته مانده ی مرداب ریا و سخن چینی، کف دستش گذاشته شده است؛ اما ناگزیر بایست این اهل سفره ی خبر کشی بار دیگر سرجایش نشانده شود. 

        این ته مانده ی تالاب نمامی، در نوشتن یاوه ی " نقلی از هزار و یک پیشامد " از

 " روایت پدرش " و از " بیان بی غش (!)" مؤلف " کوچه ما " ، " نقلی را در ذهنش تداعی "  داده و سیاهه ای را رقم زده است، بدون این که از کاروایی ها و کارستان های شرم آور و ننگین آنان، عرق پیشانی خود را پاک کرده باشد! 

      ببینید، خواننده ی عزیز! 

      به روایت پدر این ته مانده ی گنداب چغلی، " سردار محمد داوود در پایان دوره ی دراز بازدید از شمال و غرب کشور... حوالی شام از راه غزنی به کابل برگشت. این سفر زمانی اجرا می شد " که سردار" در سال ۱۳۴۲ از جایگاه ریاست صدارت افغانستان کنار زده شده بود "؛ ولیک سردار" حین رسیدن به شهر کابل " چند روزنامه و چند جریده را خریداری می کند که در زمره ی آنها شماره ی سوم جریده " پرچم " - ۸ حمل ۱۳۴۷ نیز شامل می باشد. 

       کنون بایست دید که بین پایان دوره ی بازدید سردار محمد داوود از شمال وغرب کشور و رسیدن دو باره وی به کابل و خریداری جریده ها، چند سال فاصله وجود دارد؟ 

        سردار محمد داوود به تاریخ دهم مارچ ۱۹۶۳ (حوت ۱۳۴۲خ) از مقام صدارت استعفا داده بود.

        اما آنچه مربوط به کتاب بی مایه افسانه سر مگسک به نام " کوچه ما" می شود، باید گفت که این " گنج فساد" از برگ نخست تا پایان آن در تبانی با پدر این ته مانده ی گنداب خبر کشی و چند همپالکی دیگر شان، با دروغ پردازی های شاخدار، صحنه سازی های پوچ، گزافه گویی های شرم آور به بازار هرزه گویی عرضه شد.

      نگارنده و شماری از خامه پردازان دیگر، در همان آغاز مرحله، کتاب الف- لیلای

" کوچه ما " را از پرویزن نقد گذرانیده اند،که جایی برای گفتن حرف بیشتر پیرامون آن باقی نمانده است. 

      و هان یک یادآوری دیگر: 

       پس از کودتای ۲۶سرطان ۱۳۵۲، سردار محمد داوود به سان امیر عبدالرحمن خان ( سوای وزارت داخله )، در کرسی های: ریس دولت و صدراعظم، وزارت دفاع و وزارت خارجه شخص خودش قرار داشت و با تصویب شدن قانون اساسی ( ۲۵ دلو ۱۳۵۵ - ۱۴ فبروری ۱۹۷۷) در نشست فرمایشی بزرگان، به تاریخ ۲۶ دلو ۱۳۵۵-۱۵ فبروری ۱۹۷۷در همین جرگه سرکاری، به حیث ریس جمهوری تعیین گردید. هر گاه سردار محمد داوود در دوران خانه نشینی و پس از به قدرت رسیدن دوباره، نسبت به رهبران حزب دموکراتیک خلق افغانستان (پرچمی ها )، بویژه زنده نام ببرک کارمل، بدگمانی می داشت حتمی در این باره به با اعتماد ترین هم نشینان، نزدیک ترین همکاران و وفادار ترین دوستان خود چیزی می گفت و آن گفته در لابلای کتاب ها بازتاب می یافت تا کار به رسوایی و دروغگویی نمی کشید، که پدر این ته مانده ی استخر بد بوی خبر چینی " روایت " دروغین کند و یک سردار بی سر آن را " بیان بی غش (!)" نماید و کنون جوجه آنان با " نقلی از هزار و یک پیشامد " لجن باد بدارد. 

      کنون خواهان رو آوری این جوجه ی بازمانده ازگله ی" نام گیرک" های امیرعبدالرحمن خانی به نکته های زیرین شده و جا دارد تا آنها را در آینده در سیاهه ی " نقلی از هزار و یک پیشامد " در نگر خود داشته باشد: 

      - آن مؤلف داستان الف - لیلا که در برگه های (۵۲۲ - ۵۲۶ ج ۱)، " بیان بی غش " نموده، بیشتر زیر سنگینی بار نوشته ی سازمان " راوا " تحت عنوان " اجنت یا اجنت اجنت؟ " نشر شده در شماره های ۴۹-۵۱-۵۲ و ۵۴ پیام زن - خمیده و خرد و خمیر شده بود و از سر ناچاری، یکجا با هم کاسه های خود، بویژه پدر " روایتگر " بر آن شدند تا به خاطر رهایی گذرا از زیر رگبار سخنان دل شکن، دست به بیرون دادن کتاب افسانه سر مگسک بزنند، که البته راه به جایی نرسید؛

      -  در ماه سنبله ۱۳۶۴ خ، در پرتو قانون ارگان های محلی، در ناحیه های شهر کابل کار گزینش نمایندگان مردم به شورا های محلی، راه اندازی گردید. ریاست کمیسیون برگزاری انتخابات شهر کابل را محترم عبدالقوی داوی به دوش داشت و از زمره ی اعضا، یک عضو برجسته و بسیار مهم جناب مؤلف " کوچه ما " با " بیان بی غش " بود که سخنرانی می کرد و آگاهی می داد. 

       هر گاه روند کاری انتخابات در ناحیه اول، در خاطره ی کسانی که رویداد آن روز را به یاد دارند ودرآن هنبازیده بودند، به گردش در آید؛ بدون شک که سخنان گهربار (!)، محبت آمیز، پر از لطف و مهر ودوستی و ارادت آن مؤلف بزرگوار(!) در پیش چشمان تیزبین آنان سبز می کند، و در همین جا است که بهای " بیان بی غش " به صفر می رسد؛ 

      - در باره ی کار ها و کارستان های فتنه گرانه، فراز و فرود سیاسی پر از غداری و مکر ورزی و حیله گری، سالوس فروشی ها، دهن دریدگی ها، معامله گری ها، آستان بوسی ها و چاپلوسی های سامری دوران ما که در سیاهه ی " نقلی از هزار و یک پیشامد " درنقش " روایتگر " جا خوش کرده است؛ در این سه دهه ی پسین خیلی ها زیاد نگاشته شده است. در شبکه های اجتماعی، دست به کلیه نوشته ها می رسد. 

       واپسین نشانی: 

      کتاب: " گل برای درمسال "، نوشته: جمعه خان صوفی، که با کار پربار و زحمت کشی سودمند یکی از رهروان روشندل و روشن بین راه رهایی زحمتکشان از بهره کشی و ستم طبقاتی و بی عدالتی اجتماعی، رفیق گران ارج قاسم آسمایی، بسیار روان و دلپذیر در(۵۲) بخش برگردان شده است. 

        با شتاب هر چه بیشتر دست به دامن شبکه های اجتماعی انداخته، سیاهه ی خویش را در لابلای آن محک بزنید! 

        در پایان این جستار، برشی از دو گنجینه ی تاریخی زبان پارسی پیشکش خوانندگان عزیز می گردد، که می تواند واپسین پاسخ فراخور به هرزه لایی های این ته مانده ی آبگیر گندیده ی خبر چینی، نیز باشد: 

      - " روزی فق های حساد، از سر انکار و عناد، ازحضرت مولانا، سوال کردند که: 

      - شراب، حلال ست یا حرام؟ 

       و غرض ایشان، عرض پاک شمس الدین بوده. به کنایت جواب فرمود که: 

      تا که خورد!؟ چه اگر مشکی شراب را در دریا ریزند، متغیر نشود، و او را مکدر نگرداند، و از آن آب، وضو ساختن و خوردن، جایز باشد. اما حوضک را، قطره ای شراب، بی گمان که نجس کند. و همچنان، هر چه در بحر نمکدان افتد، حکم نمک گیرد. و جواب صریح آن ست که: اگر مولانا شمس الدین می نوشد، او را همه چیز مباح است که حکم دریا دارد. واگر چون تو غر خواهری ( دشنام خراسانی ) کند، نان جوینت هم حرام است " 

( افلاکی ۴ / ۴۱)

    (برداشت از: خط سوم، تألیف: دکتر ناصر الدین صاحب الزمانی، ص ۳۸) 

       - " هر آن بخرد که عیب خویش را نتواند دانست و در غلط است واجب چنان کند که دوستی را از جملهٔ دوستان برگزیند خردمند تر و ناصح تر و راجع تر، و تفحص احوال و عادات و اخلاق خویش را بدو مفوض کند تا نیکو و زشت او بی محابا با او باز می نماید. و پادشاهان از همگان بدین چه می گویم حاجتمند تر اند که فرمان های ایشان چوشمشیر بران است و هیچ کس زهره ندارد که ایشان را خلاف کند، و خطائی که از ایشان رود آن را دشوار در توان یافت. " ( تاریخ بیهقی، تصنیف: خواجه ابوالفضل محمد بن حسین بیهقی دبیر، تصحیح: دکتر علی اکبر فیاض، ص ۱۲۴) 

( پایان )

۲۲ / ۱۲ / ۲۰۱۹

مقالات مرتبط

...

در شبکه ی اجتماعی (ف ب ) از نام فرزند سامری دوران ما (درفرهنگ عرفانی فارسی، سامری به عنوان انسان واژ... ادامه

...

همچنان دراین کتاب واژه زبان دری نیست. البته در متن کتاب آمده که تا سال ۱۹۳۶ زبان دولتی فارسی بود. ال... ادامه

...

تشکيل دولت جمهوری دموکراتيک افغانستان پس از پيروزی قيام هفتم ثور ادامه

...

پس از جنگ جهانی دوم ایالات متحده امریکا در عرصه جهانی دارای موقف مسلطی شد. از یکسو ایالات متحده خسار... ادامه

...

در ماه سپتامبر سال ۱۹۵۳ حکومت شاه محمود خان استعفأ کرد. تصمیم روز ۶ سپتامبر ۱۹۵۳ مقامات حاکمه مبنی ب... ادامه

...

دکتر سمیع الله پویا را از سالهای 80 م. هنگامیکه هردو مانند هزاران دانشجوی افغانستان در روسیه مشغول ت... ادامه

...

در سالهای ( 1946-1963 ) ، پایه های اقتصادی –اجتماعی ونظامات قبیله سالاری وزمینداری -اربابی روبه... ادامه

...

قیام  26 سرطان  1352 خورشیدی به  رهبری محمد داوود  فرزند کاکا  وشوهر همشیره   ء محمد ظاهر شا ه بدون... ادامه

...

نیروهای ملی دموکراتیک وترقیخواهان افغانستان پس ازتدوین تصویب توشیح نشر وانفاذ قانون اساسی 1343 خورشی... ادامه

...

با سقوط سلطنت و استقرار دولت بیروکراتیک نظامی سردار محمد داوود اگر از یکسو سلاح از شانهء راست به شان... ادامه