حساسیت سیاستگران و خصوصن «جهاد گران» از طرح حکومت وحدت ملی: بخش دوم

حساسیت سیاستگران و خصوصن «جهاد گران» از طرح حکومت وحدت ملی

بخش دوم:

چرا این ساختار در میان نخبه گان سیاسی فعلی کشور مانند یک دولت دو سره شناخته شده و پیوسته مورد نفرین آنها قرار می گیرند ؟

چرا این دولت تحت عنوان «حکومت وحدت ملی» نه توانسته که تاکنون، حد اقل اعتماد را میان نُخبه گان و دولت مردان درافغانستان بدست بیآورد؟

چرا سیاست مداران لایه های مختلف کشور ازتشکیل چنین یک ساختاری در افغانستان پشتیبانی نه نموده اند؟

چرا این چنین یک ساختاری، تاکنون نه توانسته در میان سیاستگران و دولت مردان افغانستان، جای پا باز نموده و مورد حمایت شان قرار گیرد؟

علت اینگونه خصومت گرایی و نفرین پردازی از جانب بازی گران سیاسی در افغانستان بر این نوع ساختار در دولت در کجا و در چه نهفته است؟

آیا اینهمه دشمنی و کینه توزی آنها ناشی از شناخت ضعیف سیاستگران و دولت مردان افغانستان از دولت های مدرن و جدید در جهان سرچشمه می گیرند؟

یا آنکه این کینه توزی و دشمنی آنها ناشئ از تعصب بی حد و حصر آنها با شیوه های جدید دولتداری در جهان بوده و یا آنکه از عدم شناخت آنها از مولفه های دموکراسی و مدرنیته در جهان سرچشمه می گیرند؟

و یا هم شناخت یک جانبه دولت مردان اين سرزمين از یک نوع ساختار و حکومتداری آنهم به شیوه های قدیم و گذشته،(به نوعی نادرخانی، هاشم خانی و داوود خانی) بوده، یعنی حکومتداری به شکل تک فردی و تک تازی و استبدادی که جایی برای تفاهم و مشوره و میانه روی را باقی نمی گذاشتند؟

آیا دل بسته گی و دوام به ساختار استبدادی سیاسی گذشته هنوز هم میان نخبه گان و سیاست مردان افغانستان جا دارند، که همه از تشکیل چنین یک ساختاری جدید در کشور از آن نا راض بوده و شکوه و شکایت سر داده و می نالند؟

بیاید که در حد توان به تحلیل یک به یک این تناقضات در کشورمان به پردازیم:

یک: چرا این ساختار در میان نخبه گان سیاسی فعلی کشور مانند یک دولت دو سره شناخته شده و پیوسته مورد نفرین آنها قرار می گیرند؟

به خاطر روشن شدن بهتر مطلب، نا عاقلانه نخواهد باشد، که اگر سری به گذشته های نظامی و سیاسی تشکیل دهنده گان این حکومت به اندازیم و به بینیم، که کیها امروز در رأس و یا در قاعدهء ساختاری این حاکمیت قرار دارند و پایه های اساسی این چنین یک ساختاری را کدام یک از افراد و اشخاصی تشکیل میدهند و دارای چه مفکوره ها بوده و پیروی از کدام ایده ئولوژی علمی سیاسی می نمایند؟

رئیس جمهور فعلی که در رأس این ساختار قرار داده شده است، گرچه که در خارج از کشور تحصیل نموده، ولی در داخل کشور کدام سازمان سیاسی از خود ندارد، که در عقب او قرار داشته باشد.

این شخص یک تیمی از خود ندارد و یا تیمی را از خارج با خود نیآورده، که او را در عملی سازی «برنامه های» روی دست داشته اوهمرایی نماید.

بنابران، همین فرد اول در کشور دست بین افراد و اشخاصی می باشد، که اکثری از آنها در اثری «جنگ و جهاد و برادر کشی» برای خود نام کمایی نموده و به نوعی برای خود تکیه گاهی در داخل کشوردست و پا نموده اند.

در مورد همین فرد اول، دوست دوران جوانی اش، داکتر محمد یونس در نامهء سرگشادهء خود که به تاریخ 19 ثور ۱۳۹۶ برایشان فرستاده، چنین می نویسد:

«من اشتباه نكرده بودم كه در سال تعليمي ٧٥-١٩٧٦  در كشور دنمارك تو را در خانه خود دعوت كردم و براي تو در كنار غذاي اصلي مغز گوسفند  پخته بوديم. خودت سوْال كردي كه چطور كه مغز پختي و من جواب دادم كه براي اينكه تو مغز نداري. وتو گفتي كه من كه كابل رفتم تو براي من زبان پخته ميكني زيرا من زبان دراز دارم. تو ثابت كردي كه مغز نداري و من حالا ثابت مي كنم كه زبان دراز دارم.خودت با حمايه و پشتيباني  دوستان امريكايي ات به قدرت رسيدي. يك شخصی كه در امريكا  تحصيل كرده باشد با همه مخالفت هاي كه با نظام سرمايه داري داشته باشد باز هم ازين كشور بعضي مسايل عمومي را مي آموزد كه خودت نياموختي و اين مسله حتي تحصيلات خودت را زير سوْال مي برد.»

بعدن جناب ایشان جهت گیری قومی دوست خویش جناب غنی رامورد انتقاد قرار داده و چنین می نویسد:« من در مورد خودت نوشتم (چون زبان دراز هستم) كه انتخاب خودت براي رياست جمهوري افغانستان يك اشتباه تاريخي است. مردم توقع داشتند كه خودت منحيث يك شخصیكه در امريكا  درس خوانده، گوناگوني فرهنگ ها را مد نظر ميگيری و اما ديده شد كه خودت بر خلاف موازين عدلي و انساني تنها از قوم خودت، اطرافيان خودت را انتخاب كردي و حتي عموي خودت را كه از پشتونيست هاي درجه يك است و أفغانستان را تنها براي پشتون ها ميخواهد، سفير مقرر كردي. مشاور ارشد خودت يعني  أتمر خلقي خادیست از پشتونيست هاي درجه يك است. آيا او را و حتي عموي خود را نه مي شناختي؟»

به گمانم که به آنهمه نکاتی که جناب داکتر محمد یونس برای آغای غنی نشان داده و انگشت انتقاد خود را بالای آن گذاشته دقت نمایيد، کفایت می کند، که تصویری نسبتن کامل ازشخصیت( علمی و سیاسی) جناب غنی بدست آورد و به وضاحت مشاهده نمود، که با قرار گرفتن چنین یک فرد در رأس دولت در کشور، آن کشوردر چه حالتی قرار دارد. مرور مختصربر این نامه تصویری نسبتن ناتکمیلی را از چگونگی اعمار چنین یک ساختاری جدید،توسط چنین یک فردی( دم دمی و عصبی مزاج) در کشوربدست هریک مانمیدهد.

در پهلوی چنین یک رئیس جمهور چند نفر محدود دیگر صادر شده از امریکا و چند جوانیکه در این و یا آن کشوری خارجی تحصیل نموده اند، وجود دارند، که هنوزیک سوم حصهء این ساختار را هم تشکیل نمی دهند.

این جوانان با تکیه به چوکی های بدون صلاحیت تا و بالا دویده و فکر می نمایند، که در پیشبرد و اعمار چنین یک ساختاری جدید و بی سابقه در کشور دست بالایی خواهند داشت. آنهم در کشوری که اضافه از نود و پنج فیصد آن را (بنیاد گرا های مذهبی و زن ستیز) و تا دندان مسلح تشکیل میدهند، کسانیکه اکنون در پهلوی پول های باد آورده، صد ها تن از محافظان دست نگر و مسلح را در اختیاری خود نیز دارند؟

بدین ترتیب اضافه تر از نیم دیگر این نظام را هم عمدتن، همان (جهادی های) سابق و سایر بنیاد گراهای از (حزب اسلامی به رهبری ارغندیوال، حزب اسلامی به رهبری گلبدین حکمتیار، جنبش ملی و اسلامی دوستم و وحدت اسلامی به رهبری خلیلی و محقق و غیره) بی سوادان سیاسی و نیمه سوادان با اسناد تحصیلی دروغین از پاکستان و ایران و سایر کشور های عربی خلیج تشکیل میدهند.

افراد و اشخاصی که بعد از غصب قدرت و تکیه براریکه قدرت اکثریت ایشان با گرفتن چندین زن، به اثبات رسانیدند، که به هیچ قاعده و قانونی رو به ترقی اروپا و سایر جهان متمدن اعتنا نداشته و به واژه های، چون برابری حقوق زن و مرد اهمیتی قایل نیستند.

اکثرن از همین « جهاد گران» اکنون با در آوردن چهار زن در عقد نکاح شان،مانند شیوخ عرب ومردان جوامع اسلامی، با جمع آوری درجن از زنان دست نگر افغان در حرم سرا های شان به زنده گی بدون دغدغه و بی توجه شان به حقوق زنان در کشور به مانند شیوخ عرب ادامه میدهند.

از همین اعمال باید برداشت نمود، که اکثریت این «جهاد گرا ها»، نه تنها که به چنین واژه ها و كلمه ها، چون حقوق بشر، یعنی تساوی حقوق زن و مرد و در سیاست هم به کلماتی چون تفاهم و همگرایی، ساختار های ائتلافی و وحدت ملي و غیره آشنایی ندارند، بلکه به آن باور نیز نداشته ودر عمل حتا از آن نفرت هم دارند.

قشری دیگری را که نباید از نظر به دور داشت، نسلی جدید از «تند روان اسلامیست» در افغانستان می باشند.آنان، پسران و برادران و یا هم اقارب نزدیک به(جهاد گرا ها) میباشند، که در سایهء جنگ و جدل و خون ریزی پدران شان در (ناز و نعمت ،آرامی و آسایش بی پایان) بزرگ گردیده و اکنون قد برافراشته اند.

جوانانی که در فضای خیلی ها خفقان مذهبی با تنگ نظری های بی همتا و با بزرگ بینی های عجیب و غریبی بزرگ گردیده اند، که گویا پدران شان به اصطلاح (جهاد گران بی باکی) بوده اند، که دولتی به بزرگی اتحاد شوروی سابق رابا دستان خالی و به زور شان از کشور رانده اند(!)

جوانانی که با کبر و غرور بی پایان در میان نسل جدید از افغانستان قد برافراشته و با فخر فروشی بی مانند در منازلی ( که پدران شان در بدل جهاد فی سبيل الله(!) از مردم بی دفاع شهر کابل به زور تفنگ غصب نموده اند) زنده گی داشته و به گمان اغلب، که تلقین پیهم نیزگردیده اند، که به  طوری«ابدیت» یعنی جاویدانی و فنا ناپذیر میراث بران این به اصطلاح (جهادی بزرگ و بی پایان)می باشند.

همین اکنون اکثریت نزدیک به قریب آنها، با گرفتن رتبه های افتخاری به مقام های بلند نظامی چون، جنرال و بلند تر از آن در کشور دست یافته اند، عدهء دیگری از آنها در مواقف خیلی ها بلند دولتی، چون وزیر، وکیل و معین تعیين گردیده و یا هم به ذرایع گوناگون به پست های خیلی ها بلند دیپلوماتیک در خارج از کشور تکیه داده اند، که هیچ گاهی حاضر به ترک داوطلبانه و یا هم از دست دادن چنین مواقف و مقام های شان به هیچ فردی دیگری از کشور نخواهند گردید.

دو : چرا این دولت تحت عنوان «حکومت وحدت ملی» نه توانسته که تاکنون، حد اقل اعتماد را میان نُخبه گان و دولت مردان در افغانستان بدست بیآورد؟

آغای اسدالله جعفري در مضمونی تحت عنوان "راه هاي تحقق وحدت ملي در افغانستان" در پندار نو چنین تحریر نموده:« در فلسفه سياست معيار وحدت ملي منافع ملي وتماميت ارضي واستقلال جغرافياي سياسي وزيست ملي است نه عقيده وارزش هاي اخلاقي.»

در این بررسی پیوسته تلاش صورت گرفته، که هر دو گروه و هردو تیم برابر و مساوی مورد تحلیل و ارزیابی قرار گیرند. زیرا هردو گروه طوری پنجاه در پنجا برابر و مساوی به هم ممثل این ساختار در کشور می باشند. بنابران هر دو تیم هم در موفقیت و هم در ناکامی این ساختار مسؤولیت های مساویانه را بدوش می کشند.

اگر در بخشی از این تحلیل یک گروه آن را نسبت به گروه دیگر آن، مورد مطالعه بیشتر قرار میدهیم، به این معنی نمی باشد، که گروه دیگری تشکیل دهنده ی این ساختار، مبرا از همه کمی و کاستی ها بوده وعاری از انتقاد می باشند؛ نخیر! زیرا به نظر نگارنده، هردو گروه به اندازه ی مساوی و برابر به هم مقابل همدیگر وظایف و مسؤولیت های معینی دارند و به هر شیوه و شکلی که میگردد، باری مشکلات ناشئ از عدم کارايی و یا هم عملی نشدن این ساختار را بدوش می کشند.

رئیس جمهور که در رأس این ساختار قرار داده شده، در داخل کشور، ساختار سیاسی یا حزبی و یا گروه متشکل از همفکران خویشرا ندارد، که برای او منحیث تکیه گاه عمل نموده و او را در اجرای به اصطلاح (طرح ها و برنامه هایش) همرایی نماید.

اگر رئیس جمهور در میان جوانان تلاش می ورزد، تا فردی را پیدا نموده و در پست های قابل ملاحظهء نصب نماید، فریاد و سر و صدای های گوش کر کنندهء «جهاد گران» بلند گردیده و اعلان میدارند، که «رئیس جمور تلاش می ورزد، که مجاهدین را به حاشیه براند» و از همان لحاظ او را اخطار داده وتهدید به «فرمان نابرداری های مدنی» نموده و ترس و هراس را در او ترزیق می نمایند.

در نزد نیمی دیگری از تشکیل دهنده گان این ساختار افراد و اشخاصی قرار دارند، که نه تنها که از سواد بلند اکادمیک برخوردار نیستند، بلکه در زمان «جهاد شان» به جز از راه گیری و قطاع الطریقی و راکت پرانی و وند زنی، چیزی را نه یاد گرفته بودند و نه همفرا.

با آمدن باری اول شان در سال 1992 به کابل ، در زمان دولتداری شان، ابتدا به چور و چپاول اشیا و اسباب ادارات دولتی پرداختند و بعدن به تعقیب آن بزور گیری خانه های شخصی مردم در کارتهء پروان و سایر نکات کابل دست زده و خانه های مردم را بزور تصاحب نمودند.

زمانیکه اردوی کامل دولت داکتر نجیب الله ذریعه فرمان رهبران (جهادی) از هم پاشانیده می شود، همه سلاحهای موجود در سلاح کوت های دولت، از جانب برادران (جهاد و خون) به چور و چپاول رفته، مقدار بيشتر آن به زودی به شکل برق آسا به پاکستان انتقال داده شده وبه نرخی کاه و جو برای ادارهء استخبارتی و نماینده گان دولت نظامی گری پاکستان به فروش رسانیده می شوند. متباقی در جنگ های خانمانسوز ميانگروهی تنظيم ها تخريب و تلف می گردد.

این عمل مجاهدين فی سبيل الله(!) را می توان به نام خلع سلاح داوطلبانهء افغانستان، غرض اثبات دوستی ایشان با پاکستان، بمثابه ی تحفه ای از جانب برادران (جهادی افغانستان) نامید و به عنوان(وطن پرستی و وطن دوستی)آنها درپای شان قید گردانید.

اين برادران! زمانیکه به زور طیارات بمب افگن بی 52 امریکایی ها به کابل آورده شدند، از طالبان در کابل دیگر چیزی نمانده بود و شهر نه تنها از سکنه؛ بلکه از مال و دارایی هم خالی بود، اینبار به تصرف و بدست گیری مقام ها و چوکی های دولتی پیشی گزیده و زمانیکه مجبور به تسلیمی سلاح های دست داشتهء شان شدند، خود را در قالب وزارت های دفاع و داخله جابجا نموده وبا گرفتن رتبه های فرمایشی جنرالی خود را به مقام و منصب های(جنرال های بدون جنگ)رسانیدند.از همان لحاظ امروز هزار ها جنرال بدون تحصیل در وزارت های دفاع و داخله حضور داشته، که هیچ وزیری نمی دانند، که با این تعداد از جنرال ها چه کنند؟

به کجا آنها رانصب و یا هم عزل شان نمایند؟

این پروسه هنوز که هنوز است، بصورت بسیار فاجعه بار آن دوام دارد؟

"جان سپکو" رئیس اداره بازرسی آمریکا برای بازسازی افغانستان (سیگار) اعلام کرد: «در حالیکه ۲۹ سنت از هزینه هر دلار این کشور برای افغانستان هدر رفته است افزایش ناامنی‌ها نیز نظارت بر کمک‌های آمریکا را محدود کرده است.»

به گزارش اسپوتنیک به نقل از افغان پیپر،«بر اساس آمار بدست آمده، تعداد جنرال های نظامی امریکا 900 و تعداد جنرالان افغانستان بیش از 1000 تن میباشد.این آمار در حالی بیان می شود که مردم افغانستان امروزه بیش از هر زمان دیگری با مشکلات امنیتی دست و پنجه نرم می کنند. بنابراین می توان گفت، که وجود ثبات و امنیت در کشور به تعداد سردمداران نه، بلکه به هوش و درایت نظامی بستگی دارد.»

پس خود باید به قضاوت نشست، که اگر خبر بالا را منحیث احصاییهء دقیق به پذیریم به غیر از این چه میتوان گفت، که با موجودیت این تعداد از جنرالان، باید که صلح در سر تا سری کشور تامین میگردید، ولی افسوس که چنین نیست؟

چنین افراد و اشخاص نه تنها که به منافع ملی نه می اندیشند و نه هم به دیگر مولفه های اینگونه ساختار که در بالا از آن تذکر رفت ارزش و اهمیت قایل اند، در نزد آنها منافع فردی، شخصی و سمتی و منطقه یی ارجحیت بیشتر دارد، نسبت به هر ارزش دیگری علمی و عقلانی.

سه : چرا سیاست مداران لایه های مختلف کشور ازتشکیل چنین یک ساختاری در افغانستان پشتیبانی نه نموده اند؟

مقالات مرتبط

...

جنبش اسلام نوین، عبارت ازعقاید تعداد زیادی از مسلمانان است، که میخواهند اسلام را با قرن عصر مطابقت د... ادامه

...

افغانستان دربدترين وضعيت امنيتي وسياسي خود بسر ميبرد. شدت حملات جنگجويان طالب؛ ورود ادامه

...

          در این روز ها افزون بر حمله های انتحاری و انفجاری؛ ماین گذاری و انفجار موتر بمب ها و ماین... ادامه

...

ازمدت چهل سال بدينسو، کشور عزيزمان افغانستان، در آتش جنگ خانمانسوز تحميل شده از جانب امپرياليسم جهان... ادامه

...

در تاریکی که با آشوب و انارشی و طوفان نیز توأمان باشد؛ روشنی و روشنگر راهنما و نجات بخشا؛ برترین و م... ادامه

...

در افغانستان کنونی مشکل اساسی مردم، درد و رنج مردم از چیست؟ آیا درد و رنج کنونی انفرادی است یا درد م... ادامه

...

به تاريخ 16 قوس 1380 مطابق 7 دسامبر 2001 حکمروايی پنج ساله امارت سياه طالبان پايان يافت. قندهار، هلم... ادامه

...

در افغانستان مجاهدين به شمول طالبان، حکومت‌های مافیایی ساخته‌اند و مردم را با دیکتاتوری اداره می‌کنن... ادامه

...

     دست نوشته ای از زنده یاد وحید مژده؛ منتشره مورخ ۱۳۹۳/۱۲/۴ وجود دارد که هر انسان را به شاک و حتی... ادامه

...

مردی که خاتم پیامبران بود به عربی سخن می‌گفت اگر چه چندین نسل او در میان عرب زیسته بودند اما خداوند... ادامه

...

انتقال قدرت از مجاهدين به طالبان توسط پاکستان و امريکا و ادامه جنگهای خونين و ويرانی کشور:      ط... ادامه

...

طوری که در بخش قبلی تذکر رفت، شورای رهبری تنظيم های هفت گانه مقيم پيشاورپاکستان در منزل نوازشريف نخس... ادامه