مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير- کودتای 14 ثور 1365 -بخش بيست و دوم

عبد الواحد فيضی

 

مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز

از برچيدن بساط اشغالگران کهن تا افتيدن به دام غارتگران نوين!

(1709 ـ 2018)

بخش بيست و دوم

کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی در راه اندازی آن:

کودتا چگونه صورت گرفت؟ چرا تصميم دو جنرال ارشد نظام، درسرکوب آن عملی نشد؟

 

Tsapkov Valery : afghanistan kabul 1986

      طوری که درقسمت اول اين بخش تحت عنوان "عوامل خارجی" تذکاررفت: گرباچف پس از امضای معاهدۀ ننگين "ريکجاويک ايسلند" وسپردن تعهد به زمامدار قصرسفيد وسران دول غربی و حاکم نظامی پاکستان، درتوافق با پلانهای اسارتبار"سی.آی. ای "، انتلجنس سرويس و " آی.اس. آی"،  بروفق ميل و آرزوهای ديرين تنظيمهای بنيادگرای جنگ افزوز مستقر در پاکستان وايران؛ مبنی برتسليمی قدرت دولتی ودرهم شکستن حاکميت ح.د. خ.ا؛ فرمان برپايی جنايت سياسی 14 ثور 1365 را به خوش خدمتان داخلی دردرون ح. د.خ.ا و مشاورين روسی در افغانستان، صادرکرد. دراين راستا، رابطه های کاری و نزديکی تنگاتنگ مشاورين فاسد وضعيف النفس روسی، بويژه عده ای ازجنرالان قاچاقبر، بارهبری دستگاه خدمات مخفی وفرکسيون بازان درون حزبی، که مهره های اساسی شطرنج توطئه عليه ح.د.خ.ا و حاکميت سياسی را تشکيل می دادند و ازگذشته ها با محافل ارتجاعی درداخل و امپرياليسم بين المللی درخارج، زد و بندهای پشت پرده، داشتند؛ راه را برای پياده شدن دوکتورين زهراگين وخود فروشانۀ گرباچف درباره ی افغانستان، هموارساخت.

      اين خوش خدمتان داخلی و خارجی برای تطبيق اين برنامه، درگام نخست پروگرام تبليغاتی ای را که بصورت مشخص موارد عمدۀ زيرين را دربرمی گرفت، به راه انداختند:

      1ـ اين جنگ بی مفهوم است (!)؛ سربازان اتحاد شوروی بايد از افغانستان به ميهن شان برگردند؛

     (بلی ﻣﺪﺍﺧﻠﻪ ﯼ ﻧﻈﺎﻣﯽ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﺷﻮﺭﻭﯼ ﺩﺭﺍﻓﻐﺎﻧﺴﺘﺎﻥ، ﺑﻪ ﺍﺛﺮﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﻣﻜﺮﺭﺭﻫﺍﻥ ﺩﻭﻟﺖ ﺝ.ﺩ . ﺍ (نورمحمد تره کی وحفيظ الله امين)، ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺖ؛ اما چی وقت؛ چگونه و روی کدام ميکانيزم ﻛﺸﻮﺭ ﻣﺎﺭﺍ ﺗﺮﻙ ﻧﻤﺎﯾﻨﺪ، ﻃﯽ ﺍﻋﻼﻣﯿﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺎﺭﯾﺨﯽ 14/05/1980 و 24/08/ 1981 ﺗﻮﺳﻂ ﺩﻭﻟﺖ ﺝ.ﺩ.ﺍ، ﺑﻪ رهبری ببرﻙ ﻛﺎﺭﻣﻞ، ﺑﻪ ﺍﻃﻼﻉ ﺟﺎﻣﻌﻪ ﯼ ﺟﻬﺎﻧﯽ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﻠﻞ ﻣﺘﺤﺪ، ﺭﺳﺎﻧﯿﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ).

      2ـ جنگ يگانه راه حل نيست؛ ما بايد با تنظيم های جهادی پاکستان و ايران مصالحه و آشتی ملی را مطرح و قدرت دولتی را با طرف مقابل تقسيم کنيم؛

      (خطوط کلی  و بنيادی برنامۀ برقراری صلح در افغانستان برای نخستين بار از آغاز سال 1980 درباينيه های رهبری حزب و دولت و در مصوبات، فيصله ها و تصاميم رسمی حزبی و دولتی بازتاب داده شد و درگام بعدی جوهر کليه تصاميم و فيصله ها در تزسهای دهگانه زنده ياد ببرک کارمل رهبر ح. د. خ. ا و دولت ج. د. ا،  بصورت روشن مطرح و جهت تطبيق آن گام های اصولی برداشته شد؛ وليک بمنظور تحقق امر صلح، آمادگی و نيت صادقانۀ دوطرف درگير جنگ نياز بود؛ پرسش اين است که آيا طرف مقابل برای نشستن در ميز مذاکره بخاطر تأمين صلح از خود آمادگی نشان می داد؟ آيا طرح برنامۀ استقرار صلح از موضع نيرومند ﺳﯿﺎﺳﯽ ﻭ ﻧﻈﺎﻣﯽ مؤثر پنداشته می شد ويا اين که با اسلوب تگدی و پيش کشيدن عذر و زاری آن گونه که داکتر نجيب الله آن را مطابق سناريوی مشترک گرباچف ـ ريگن ـ ضياء الحق، دنبال نمود؟).

      3ـ برگشت محمد ظاهر، شاه سابق با اعضای خاندان جليل سلطنتی به افغانستان و تشکيل دولت بيطرف عبوری تحت زعامت ايشان يگانه راه تأمين صلح و قطع جنگ است؛

      (شاهی که خود و خانواده اش مسبب تمامی بدبختی های جامعۀ افغانستان بوده اند و نتوانست دوام عمر سياسی خود و بقای سلطنش را حفظ کند؛ همچنان طرفداران مشهور شاه سابق،(سيد بهاء الدين مجروح، عزيزالرحمان الفت و جنرال عبدالحکيم کتوازی... ) نيز توسط تنظيم های بنيادگرای جهادی ترور شدند؛ چگونه می توانست پرچمدارصلح وآشتی ملی و ناجی مردم افغانستان، ازجنگ تحميلی امپرياليسم جهانخوار و متحدين آن که بوسيلۀ تنظيم های جنگ افروز و شرات پيشه به پيش برده می شد، محسوب گردد؟).

      4 ـ تغيير زعامت موجود، بويژه برکناری ببرک کارمل از رهبری حزبی و دولتی، بنابر خواست رهبران ايالات متحدۀ امريکا، انگليس و پاکستان و ايران که او را بنابرداشتن تفکر وانديشه های چپ  ضد غربی و ضد پاکستانی، دررأس حزب و دولت ج.د. ا در پروسۀ مصالحه قابل تحمل و پذيرش نمی دانند، يک ضرورت مبرم است؛

      (اما وقتی که چشم ها کور و وجدانها خوابيده باشد، درک اين حقيقت، که ببرک کارمل از تاريخ آغاز فعاليت سياسی بمثابۀ پرچمدار نهضت محصلان در جنبش مشروطيت سوم تا تشکيل ح. د. خ. ا و هشت سال کارآگاهی دهنده بحيث نمايندۀ مردم شهرکابل در مجلس نمايندگان افغانستان و مخالفتش عليه اعمال و روش های نظاميگری در سياست و گرفتن قدرت از طريق راه اندازی کودتا؛ با داوود خان و حفيظ الله امين و سرانجام ، پيشنهاد لغو مجازات اعدام و تعديل آن به حبس، درمورد مجرمين؛ همواره طرفدار داعيۀ صلح، همزيستی مسالمت آميز، عدم تشدد و آشتی ملی بود. بنابران در راستای پياده نمودن اين هدف ها و ارزشهای انسانی هيچ کدام از رهبران افغانستان درگذشته و حال در جايگاه کارمل وهم سطح وهم طراز با او قرار گرفته نمی توانند؛ پس چرا موضوع صلح و آشتی ملی با وی که هميشه انسان صلجو بوده مطرح نمی گرديد. کارمل بارها اظهار می داشت که صلح نه به هر قيمت؛ بلکه صلحی که درآن امنيت و سلامت مردم، ترقی و تعالی کشور و سعادت وخوشبختی شهروندان افغانستان، تأمين وتضمين شده بتواند، به آن لبيک میگوييم).

      5ـ گزينش شخص ديگری بعوض ببرک کارمل در مقامهای ذکرشده، که مورد تاييد رهبران اتحاد شوروی؛ کشورهای غربی، پاکستان و ايران باشد و در ميان اقوام و قبايل دوطرف مرز افغانستان و پاکستان از لحاظ رابطۀ اتنيکی، ظرفيت و قابليت نفوذ و امکانات بيشتری را از خود تبارز دهد.

      (بلی، چنين اوصافی را دروجود شخص نجيب الله يافتند (!) که از قبيلۀ احمدزی ولايت پکتيا برخاسته ودرميان پشتونهای دوطرف سرحد با پاکستان از نفوذ بيشتری برخوردار بود (!) و می توانست مرز را توسط آنان بسته کند(!)؛ به پندار آنان وی قبل از رويداد هفتم ثور 1357 تجارب کاری و وظيفه يی را در دواير دولتی افغانستان نسبت به کارمل در مقياس بيشترداشت(!)؛ بعد ششم جدی 1358 بحيث رئيس خدمات اطلاعات دولتی باوجود درگيری های مسلحانه، روابط گرم، تنگاتنگ و دوستانه با تنظيمهای بنيادگرای اسلامی داشت(!) و چنان معلوم می شد که آنان خاطرات بسيار خوب و خوشی از عملکرد های (!) وی داشتند و تنظيم ها او را در روند صلح نسبت به کارمل ترجيح می دادند(!).

      ازاين که نجيب الله دربين اعضای اصلی بيروی سياسی کميته مرکزی ح.د.خ. اجوانتر از همه بود؛ بنابران از تجارب و اندوخته های علمی ـ حقوقی ـ سياسی ـ اقتصادی و اجتماعی بيشتری نسبت به کارمل و ديگران برخوردار بوده است(!)؛ روابط و امکانهای بيشتری در ميان ارگانهای دولت پاکستان و بويژه " آی. اس. آی " بربنياد مناسبات قومی دارد (!)؛ با ايالات متحدۀ امريکا از طريق تماسهای کاری سليمان لايق و رفتن وی به واشينگتن و برقراری روابط دوستانه با شاه سابق درنتيجۀ مسافرتهای دکتر ضمير(!)،رضائيت خاطر امريکا ومتحدين ان راحاصل کرده است (!).

      ازاين رو گرباچف مطابق معاهدۀ ريکجاويک،اين شخصيت "جامع الکمالات " (!) را بحيث رهبر حزب و دولت افغانستان به خوش خدمتان داخلی و مشاورين حلقه بگوش خود معرفی نمود).

       بمنظورتطبيق اين دساتير، گماشتگان گُرباچف و فرکسيونهای ضد حزبی، درکنار انجام ساير فعاليتهای تخريبکارانه؛ تبليغات گرمی را مبنی بر اين که " ببرک کارمل به بيماری شديد و صعب العلاجی مصاب بوده که بايست دراتحاد شوروی برای يک مدت طولانی تحت تداوی و معالجه قرار گيرد. او ديگر قدرت کار را در رهبری حزبی و دولتی کشور را ندارد...؛ با شدت هرچه تمام تر آغاز نمودند.

      اين تبليغات و فعاليتهای ضد حزبی فرکسيونهای بدنامی که از آنها در بخش بيستم يادآوری بعمل آمده است، تمام اعضای صادق، باوجدان و اصولی حزب را تکان شديد داد.

      با انتشارو پخش اين تبليغات و انتقال آن از طريق شماری از اعضای پاکنهاد حزب در شهرکابل به کميته های حزبی؛ نگارنده که درآن زمان عضويت اصلی کميتۀ حزبی شهرکابل را دارا بود، نيز اطلاع حاصل و سوال های بيشتری در ذهن و روانم تداعی گرديد.

      درگام نخست خواستم تا هرچه زودتر زمينۀ ملاقات را با رهبر حزب و دولت (زنده ياد ببرک کارمل) حاصل و همه شنيدگی ها را حضورشان گزارش دهم؛ وليک با کمال تأسف مقامهای مسؤولی که کليد انجام يافتن چنين ملاقاتها را دردست داشتند اين کمترين را تحويل نگرفتند و تماسهای تلفونی نيز بجايی نرسيد.

      سپس تلاش ورزيده شد تا با رفيق محمود بريالی تماس حاصل گردد؛ بازهم سوگمندانه مسؤول دفترش از مصروفيت بی حد وی اطلاع داده معذرت خواست.

      سرانجام از رفيق ظهور رزمجو منشی کميتۀ حزبی شهرکابل، بدون اين که موضوع را با وی بازگو نمايم، کمک خواستم تا زمينۀ ملاقاتم را با يکی از مقامهای ذکرشده مساعد سازد. ظهور که دردوران مبارزات سياسی درسازمان مخفی ح. د. خ. ا رفيق هم اتاق و دوست صميمی ام بود، وقت ملاقات را با رفيق بريالی گرفت. وليک با مراجعه و تماس مجدد، باری همان حرف اول تکرارگرديده و گفته شد که اگر کدام گزارش ويا گفتنی داشته باشيد آن را به سکرتريت ارسال نماييد.

      اما آن گفتنی ها چيزی ساده ای نبود که به سکرتر يت تسليم داده می شد.

      درهمين جريان از ولايت کاپيسا گزارشهای به وزارت امنيت دولتی مواصلت ورزيده و درآنها گفته شده بود، که فرماندهان جهادی ولايت کاپيسا، ازجمله قوماندانهای ولسوالی نجراب ( که به مهمانخانۀ حزب اسلامی حکمتيار شهرت يافته بود)،  گفته اند که آنان حاضر اند تا روی مسائل صلح، آتش بس و قطع جنگ، تنها با " فيضی" که حزبی سابقه دار ودارای اعتبار درسطح ولايت کاپيسا می باشد، گفت و گو و صحبت نمايند.

       زنده ياد غلام فاروق يعقوبی وزير امنيت موضوع را با مقام رهبری شورای مرکزی جبهۀ ملی پدروطن مطرح و روانشاد عبدالرحيم هاتف، رئيس شورای مرکزی جبهه ی ملی پدروطن، نگارنده ی اين سطور را موظف نمود تا نزد وزير امنيت دولتی بروم.

      سرانجام، بعد ازملاقات با مرحوم يعقوبی وحصول موافقه ی همراهي سه تن ازشخصيت های بانفوذ و با اعتبار شهرستان نجراب (مرحومان ملک غلام بهاء الدين خان، ملک احمد شاه خان و مديرعبدالرؤوف خان) بشمول يک کارمند رياست ادارۀ 5 عازم نجراب شديم.

    درزمان ورود ما به مقر شهرستان نجراب(سر تپۀ احمد بيگ) فير و پرتاب راکتهای ثقيل و خفيف و شدت جنگ طرفين بحدی بود که دوشب اول خواب از چشم های ما گم شده بود.

      اما پس از تأمين تماس و ارسال پيامهای صلح، مبنی بر قطع جنگ و برادرکشی عنوانی ملک محمد طاهر آمر و فرمانده کل کميتۀ حزب اسلامی نجراب که نسبت رفاقت و دوستی پدران ما؛ هميشه آن رابطه را حرمت می گذاشت؛ شدت جنگ کاهش يافت و سرانجام بعد از يک ماه کار وفعاليت تبليغی، تعميق تماسها وتوضيح اهداف انسانی حزب ودولت جمهوری دموکراتيک افغانستان و تشريح نيت وخواست صلحجويانۀ زنده ياد ببرک کارمل رهبرحزب و دولت ج.د. ا، مبنی بر" آشتی ملی، استقرار صلح پايدار و تأمين امنيت دايمی که زمينه را برای برگشت قطعات نظامی شوروی به کشور شان مساعد می سازد"؛ به زبان ساده برای مردم و از طريق نامه ها به فرماندهان جهادی؛ در حدود 80 در صد شدت جنگ و راکت پراگنی کاهش يافت و شمارزيادی از فرماندهان جهادی علاقه مند قطع جنگ و پذيرش آشتی ملی گرديدند و وضع نسبت به گذشته بهبودی چشمگيری، حاصل نمود.

      درماه حمل 1365 هيأت اعزامی داعيۀ صلح شهرستان نجراب غرض ارائه ی گزارش کاری يک ماهه خود به کابل برگشت. وليک ما هيأت اعزامی با رسيدن به پايتخت تقريباً وضع را در رابطه به استماع گزارش و وظايف کاری در زمينۀ کاهش جنگ و بهتر شدن اوضاع برای تأمين امر صلح و بهبود عمومی وضعيت آن منطقه، خيلی ها سرد ودگرگون يافتيم.

        سرانجام پس از دوهفته اطلاع حاصل شد که ببرک کارمل رهبرحزب و دولت ج. د. ا، غرض انجام کار رسمی به مسکو دعوت شده است. ليکن اين سفر و ملاقات (!) دو هفته را در برگرفت و در کابل از آغاز پروگرام مخفی، جهت انجام يک کودتای درون حزبی سخن ها گفته و شايعات پخش می گرديد.

      نگارنده، باری کوشيد تا با رفيق بريالی ببيند و جريان شنيدگی ها را در زمينۀ کودتا با ايشان درميان گذارد؛ وليک مطلع شدم که او پيش از من از موضوع خبردارد و بعد ها دانستم که تلاش هايم بيهوده بود. زيرا: يک تن از جنرال های ارشد و با اعتبار ارتش افغانستان، روزی دريک صحبت در منزلش، درنتيجه ی گردش روزگار، درکنار منزلم در بلاک 128 مکروريون سوم قرار داشت، به من گفت:

    «شب هنگام در منزل قبلی ام بودم، يکتن از بانوهای مورد احترام حزب و مردم برايم تلفون کرده گفت که تو چگونه جنرال نامداری هستی که کودتا عليه نظام و رهبری حزبی و دولتی افغانستان جريان دارد و تو بی خبر هستی وبه خانه ات خاموش نشسته يی!

     اين صحبت هشدارباش نه ؛ بلکه خنجری بود که بر قلبم حواله گرديد.

        فردای آن موضوع را با يک جنرال با امکان و طرف اعتماد کاملم که در ميان افسران ارتش نيز ازمحبوبيت و اعتبار والای برخوردار بود، درميان گذاشتم. او هم جريان کودتا را تاييد کرده گفت، چی کنيم . پس از مفاهمه و سنجش همه جانبه، تصميم گرفتيم تا اين کودتا را خنثی و کودتاچيان را بازداشت و درصورت مقاومت سرکوب نماييم.

     اما هردو به اين نتيجه رسيديم که بايد رفيق بريالی را که منشی کميته مرکزی ح. د. خ. ا، است درجريان قرار دهيم و از وی نيز درحدودی که امکان دارد درزمينۀ خنثی کردن کودتا کمک بخواهيم.

        وليک همين که جريان را به وی بازگونموديم؛ خيلی سراسيمه شده و گفت که شما دست به حرکت نظامی می زنيد و اين اقدام از طرف مخالفين و اعضای حزب يک کودتا تلقی می شود. ما هردو به جوابش گفتيم که نه خير اين کودتا نيست؛ بلکه خنثی کردن کودتای که قبلاًآغاز شده است، می باشد؛ مگر شما ديروز(هفتم ثور 1365) نديديد، که فوتوهای رهبر حزب، رئيس دولت و سرقوماندان اعلی قوای مسلح افغانستان ببرک کارمل را درمراسم تجليل و بزرگداشت از اين روز، درپيش روی چشمان باز هزاران عضو حزب، مامورين لشکری و کشوری، اعضای کوردپلماتيک مقيم کابل و همشهريان مان، در مغايرت با تمام سنن و موازين زندگی حزبی و مقررات دولتی و خلاف ارادۀ اعضای حزب، جمع کردند و تنها يک تن از زنان قهرمان حزب (محبوبه ذهين) که فوتو را تسليم نکرده بود و صرف با گفتن " زنده باد ببرک کارمل رهبرمحبوب ح. د. خ. ا و رئيس شورای انقلابی ج. د. ا" ؛ او را درهمان جا بازداشت کردند و مانند يک متهم خطرناک مورد تهديد و بازجويی پوليسی قرار دادند؟ مگرشما آن صحنه را نديديد؟ حرکتهای ديگری که با ابعاد گسترده تر درميان افسران و جنرال های ارتش، پوليس و امنيت؛ جمع جلسات گروپی که در حلقات حزبی  آغاز شده است، آن را چی تعريف می کنيد؟

       رفيق بريالی در جواب گفت که من تاييد میدارم که کودتا آغاز شده است؛ من با عده ای از اعضای کميته مرکزی موضوع توقف طولانی رفيق کارمل را درمسکو و آغاز جلسات نيمه مخفی گروپی  را با حرکتهای نظامی ضد حزبی و ضد دولتی که توسط نجيب الله و گروپش با رهبری و شرکت حضوری شماری از مشاورين نظامی شوروی در کابل جريان دارد، طی نامۀ به امضای 22 تن اعضای کميته مرکزی ح. د. خ. ا به سفارت شوروی در کابل تسليم کرده تقاضای جدی نموده ايم که به ادامۀ توقف بيمورد رفيق کارمل و حرکتهای ضد حزبی و ضد دولتی که بيشتر رهبری آن را مشاورين شوروی دارند، پايان داده شود. ما بايد تا آمدن رفيق کارمل و جواب نامۀ مان انتظار بکشيم.

      ما درجواب گفتيم که حرکتهای نظامی و استخباراتی را که ما ارزيابی کرده ايم همه بيانگر آن است که افغانستان يکبار ديگر به سمت رخدادهای خونبارسال 1358 که منجر به قتل تره کی و بقدرت رسيدن امين گرديد، روان است. سرعت  حوادث که درحال شکل گرفتن است، نشان می دهد که نامۀ ارسالی شما حفظ و کودتا پيروز خواهد شد و رفيق کارمل اگر مقاومت کند به سرنوشت تره کی گرفتار و درکابل جوی خون جاری خواهد گرديد.

مقالات مرتبط

...

هر طرح و تصمیم یک حزب سیاسی ترقی خواه عدالت پسند مطابق به اصول و اهداف تعین شده ادامه

...

گارباچوف از سال ۱۹۸۵، ​​به طور سازمانیافته، از طریق اتخاذ تصمیمات مختلف حزبی و دولتی و اجرای آن‌ها،... ادامه

...

هم سیاستمداران و هم «افکار عمومی» غرب جمعی که اعلان جنگ سرد (تحریمی) علیه روسیه کرده است، ​​به شیوۀ... ادامه

...

(اگر خطاهای مهلک سیاست خارجی وداخلی  گرباچف نمی بود، با خوشحالی می شد گفت که شاید ازاختلاف وهرج و مر... ادامه

...

(جاسوس سابق جمهوری دمکراتیک آلمان در ناتو: گورباچف"خیانت کرد و ما را به آلمان فروخت") ادامه

...

فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در ماه دسامبر سال ۱۹۹۱ یکی از مهمترین رویدادهای ژئوپولیتیک قرنی بود که دو... ادامه

...

آقايان جورج دبليو بوش و زلمی خليلزاد، که گردانندگان اصلی چرخ تاريخ پر ازخون و حقارت و زندگی اسارت با... ادامه

...

(درانتخابات رياست جمهوری و پارلمانی جعل و تقلب بحدی صورت گرفت که حامد کرزی درحالی که در جايگاه چهارم... ادامه

...

حادثۀ فاجعه بار 11 سپتامبر 2001 بر مرکز تجارت جهانی در نيويارک، اثرات مخرب پايه داری برتحولات سياسی... ادامه

...

رويداد 11 سپتامبر2001 دوره تسليمی قدرت را از ارتجاع سياه، به غارتگر سپيد به نمايش گذاشت. ادامه

...

به تاريخ 16 قوس 1380 مطابق 7 دسامبر 2001 حکمروايی پنج ساله امارت سياه طالبان پايان يافت. قندهار، هلم... ادامه