مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز - بخش هشتم

عبد الواحد فيضی

مرُوری بر رخداد های خونبار سه سده ی اخير خرُاسان ديروز وافغانستان امروز

از برچيدن بساط اشغالگران کهن تا افتيدن به دام غارتگران نوين!

ويا:از برخاستن ميرويس خان برضد صفویها تا خميدن اشرف غنی در پابوسی امريکايیها

(1709 ـ 2018)

بخش هشتم

برکشيدن اميرعبدالرحمان خان درقدرت وحمايت از حاکميت خونبارش بوسيله انگليسها،که منجربه امضای معاهدات ننگين 1885 پنجده؛1888هشتادان و1893خط ديودند گرديد

1901 ـ 1880

      طوری که در بخش هفتم اين مقال نگاشته شد، انگليسها قبل از خارج شدن از افغانستان، روی گزينش زمامدار آينده ی اين کشور که مطيع اوامر و حامی منافع آنان دراين سرزمين و مناطق سرحدات هند برتانوی باشد؛ خيلی ها تشويش و دلهره داشتند. ازاين رو دولت انگليس ازميان تمامی اعضای قبيله ی محمد زايی و خانواده ی اميردوست محمد خان (شاه شجاع دوم)، سردارعبدالرحمان خان را برگزيد واز طريق خواهرش با او روابط را تأمين و بعد از اخذ تعهدات دلخواه (تاييد معاهدۀ گندمک ـ سرکوب مبارزين ملی وعدم ارتباط با کشورديگر)،وی را در يک جلسه ی بزرگ در 22 جولای 1880 بحيث پادشاه افغانستان اعلان وبا سردارمحمد ايوب خان که ازجمله ی رهبران مبارزين ملی ضد انگليس و رقيب امير برای کسب قدرت وخواستاراخراج انگليسها از کشور بود؛ گزينش وی بحيث فرزند اميرشيرعلی خان (زمامدار طرفداراصلاحات  ـ اخراج انگليسها از کشور و استقلال افغانستان)، به زعامت اين کشور، برای دولت بريتانيا غير قابل قبول پنداشته می شد؛ جنگ را تا شکست او در قندهار انجام دادند و اين سرزمين را با استفاده از زورـ زر و نيرنگ، به عبدالرحمان خان تسليم کردند.

    بنابران عبدالرحمان خان بر مبنای تعهدی که به انگليسها داده بود؛ انجام اقدام های زيرين را در سرلوحه ی کارهای خود قرارداد و در تطبيق آن ازهيچ گونه قساوت و بی رحمی و ريختن خون صدها هزار انسان؛ بشمول مبارزين ضد استعمار بريتانيا هم دريغ نورزيد:

   ـ تشکيل اردوی مجهز و نيرومندی که قدرت سرکوب تمامی مخالفين داخلی را دارا باشد؛

   ـ تأمين امنيت؛ تنظيم نظام اداری؛ تقويه ی بنيه ی مالی و بسر رساندن برخی کارهای عمرانی، بمنظور حفظ منافع و بقای حاکميتش؛

   ـ الحاق دوباره ولايات افغانستان به مرکز؛ گماشتن حاکمان جديد و جمع آوری ماليات از مناطق متصرفه؛

   ـ سرکوب خونين مبارزين ضد استعمار انگليس، دررأس محمد جانخان وردک در مرکز و سردار محمد ايوب خان درهرات؛

   ـ درهم شکستن قدرت و فرمانروايی فئودال ها و رهبران مذهبی، به شيوه ی پندار و احکام مستبدانه ی خودش در شهرستان ها و دهستانها؛ بويژه در مناطق مرکزی هزاره نشين؛

  ـ تعيين سرحدات و خطوط مرزی بين افغانستان، روسيه و فارس، بشمول هند برتانوی؛

  ـ لشکرکشی بمنظور تصرف و الحاق استان شرقی " بلورستان" که از روی تعصب به آن نام " کافرستان"(!) داده بودند، به مرکز وجمع آوری ماليات ازآن سرزمين آزادمنش...

   اميرعبدالرحمان خان زمانی براريکه ی قدرت نشست که بيشترينه شهرهای زيبای افغانستان (بالاحصار کابل ـ شهرک صنعتی استالف ـ بازارهای غزنه...) در جنگ اشغالگرانه ی انگليسها تخريب شده بود:« مزارع کابلستان و زابلستان و پروان و کاپيسا و ننگرهار و قندهار، دهقانان جوان خود را در ميدانهای جنگ اعزام کرده بودند. لهذا پيشه وری درشهرها و زراعت و آبياری قسمتی از روستاها تقريباً از بين برده شده بود....

   اميرعبدالرحمان خان درداخل کشور پروگرام دوگانه داشت که يکی تشکيل دولت مطلق العنان مرکزی در داخل شرايط فيودالی [ فئودالی] بود وديگر ريفورمهای قسماً در امور اجتماعی. امير اين پروگرام خود را با جديت در کشور تطبيق نمود و درتعميل آن هيج گونه قيود اخلاقی را [به رسميت] نشناخت. (1)

    اميرعبدالرحمان خان بمنظور تطبيق تعهداتش دربرابر دولت انگليس، تشکيل يک حکومت مطلق العنان و مستبد را برای سرکوب مخالفين داخلی خود و برچيدن بساط ، اعتبار و قدرت مبارزين ملی ضد استعمار را، در اولويت های کار خود قرارداد. روی همين فکر و انديشه بود که وی مزيد بر داشتن تاج و تخت پادشاهی، پسُت صدارت، وزارت داخله، خارجه وساير وزارت خانه ها را در انحصار شخص خود قرارداد. او بغير از خود به شخص ديگری هيچ گونه اعتمادی نداشت.

    امير بخاطر سرکوب مخالفين دولت انگليس و دشمنان خودش، درگام نخست با امداد پولی بالغ بر دو مليون روپيه ی هندی از انگليسها، اردوی جديد نيرومندی را تشکيل داد:

   «اردوی منظم افغانستان بر" نود و ششهزار و چهار صد نفر" بالغ می شد.... اين اردو، قوت الظهری از" شصت هزار" تفنگدار ديگر داشت که نصف آن بنام " خاصه دار" در ادارات وسرحدات کشور وظايف پوليس و ژاندارم را ايفا می کرد و نصف ديگر آن بنام " خوانين سواران" در حصص مختلفه کشور زير قيادت خانهای دست نشانده دولت قرار داشته و عندالاقتضا درخدمات ملکی و نظامی دولت سوق میشدند....

   اين تنها قوت الظهر اردویی منظم افغانستان نبود؛ بلکه از[سال] 1887 مقرر گرديد که در تمام کشورهر بيست خانوار نفوس بمصرف و معاش خود يکنفر عسکر برای يکسال بدهند که بعنوان جهاد در ميدانهای مخصوص تمرين نظامی و در سرحدات کشور خدمت نمايند.... اميرعبدالرحمن خان در علاقه قلعه نوهرات مقرر نمود که هرصد خانوار يکنفر " خان" برای خود " انتخاب" کند وهرده خانوار بمصرف خود يکنفر سواره بدهند تا اين خان ده سوار در جمع خود حاضر بخدمت داشته باشد.» (2)

    امير عبدالرحمان خان برای پرداخت معاش و اعاشه ی اين اردوی بالغ بر 160 هزار نفری و خريداری اسلحه ومهمات؛ علی رغم اين که سالانه از دولت انگليس مبالغ هنگفتی را بعنوان امير دست نشانده ی آن کشور دريافت می کرد؛ مگر با آنهم بمنظور پياده کردن برنامه های سرکوبگرانه ی مخالفين و جذب و استخدام جواسيس و عناصر چاکرمنش و جابجا کردن آنان در ارگانهای مرکزی، ولايات و محلات، به پول بيشتر نياز داشت. بنابران اين پول را از طريق افزود نمودن دوچند ماليات زمينهای آبی و للمی؛ حيوانات اهلی (اشتر، گاو، گوسفند، بز) از زمينداران بزرگ ـ متوسط و دهقانان کم زمين و اخذ ماليات جديد بر اشجار، سرخانه ، زکات، جل و جوال، تکس از فروش کفش و کلاه، ظروف مسی؛ ماليات جديد برازواج وداد و ستد داخلی ومتروکات مرده؛ تعيين ماليات جديد بر صادرات و واردات وضع و اخذ می کرد.

   امير عبدالرحمان خان برای تثبيت اندازه زمينهای زراعتی و تعيين ماليات آن، جريب کشی را اساس قرارداد.« او بشمار مواشی نيز پرداخت و در 1886 به تعداد 1363 خانوار مالداران بی زمين ولايت فراه و قندهار را اجباراً در مراتع بادغيس و مرغاب هرات [ولايت بادغيس کنونی] منتقل و ده نشين ساخت. اراضی در دسترس اين مردم با مصارف سفر و بذر و گاو و پول تقاوی گذاشته شد و مقررشد که بعد از چهار سال ماليات بپردازند....

   تمام اوقاف مذهبی که از قديم درافغانستان موجود بود با ارقام و تصديق نامه های روحانيون و مستمری خواران ضبط گرديد و فقط برای بعضی که در خدمت دولت بودند، مستمری کمتر و " رقم " جديد داده شد. معافی روحانيون از تاديه ماليات لغو گرديد و آنها در خدمت دولت درآورده شدند....

     رويهمرفته انکشاف تجارت و رشد پيشه وری وماليات های متعدده با تصدی های تجارتی دولت، عايدات دولت را که در اوايل سالانه در حدود سی مليون روپيه بود، به سالانه تقريباً شصت مليون روپيه رسانيد.» (3)

    اميرعبدالرحمان خان با تشکيل يک دولت مرکزی با ماهيت فئودالی توانست تا امنيت را قايم و در زمينه تجارت، مبادله ی جنس و پول را انکشاف داده سرمايه تجاری را در دايره ی بزرگتری توسعه دهد. وی با تأمين امنيت داخلی داد و ستد در تجارت را تسهيل بخشيد:

«امحای انزوای اقتصادی فيودالی هم زمينه تبارز بورژوازی تجارتی ملی را آماده نمود و رشد تجارت خارجی مملکت را برای مارکيت شدن سرمايه داری بين المللی مساعد ساخت؛ اما کسرت [کثرت] توليدات انگليس که بطور روزافزونی در افغانستان سرازير می گرديد، علی الرغم " سياست حمايه وی" دولت، پيشه وری و صنايع را بطرف ورشکستگی سوق نمود... ومانع انکشاف صنايع ملی می گرديد. درتجارت کشورسودخواران ومعامله گران هندی نقش بارزی داشتند....

   بعد از استقرار امنيت عمومی و انکشاف تجارتی در افغانستان شهرها رونق گرفت و مارکيت داخلی بسويه سراسر کشور بميان آمد؛ لهذا صنايع دستی و پيشه وری دوباره زنده شد... هکذا نجاری، گلکاری و معماری، مثل زرگری، آهنگری وغيره پيشرفت.

    عمارات آندوره در افغانستان نمونه مهارت استادان اين کشور است از قبيل:

   ارگ کابل، برج شهرارا، عمارت حرمسرای باغ بابر، مسجد عيد گاه، مسجد پل خشتی، عمارت باغ بالا ، سلام خانه پغمان، مهتاب قلعه، قصر قديم چهل ستون، عمارت زرنگار در شهرهرات، عمارت جهان آرا در خلم، قصر شاهی در جلال آباد، عمارت منزل باغ در شهر قندهارو يک عده پل ها و قشله های نظامی در کابل و خوست و دهدادی و هرات وغيره.

   واما درمورد فرهنگ: هيچ يک نقطه درخشانی درتاريخ اين عهد راجع به فرهنگ جديد ديده نمی شود. بی اعتنايی امير در اين زمينه تا جايی بود که می توان آن را تعند و تعمد او در جلوگيری از فرهنگ ناميد. زيرا امير عبدالرحمان از تمدن و فرهنگ جديد جهان آگاه بود؛ معهذا يک مکتب نساخت ويک جريده تأسيس نکرد؛ در حالی که افغانستان با هردو سابقه داشت» (4)

    اميرعبدالرحمان خان مطابق تعهدش دربرابر انگليسها و تأمين سلطه ستمگرانه ی خودش، بعد از تشکيل اردوی منظم بيش از يک صد هزار نفری، در زمينه سرکوب مبارزين ملی ضد انگليس و مخالفين داخلی خودش، جنگ روياروی را با سردار محمد ايوب خان آغاز نکرد. زيرا او درک کرده بود که سردار بنابر جايگاهش بمثابه ی فرزند نيک نام امير شيرعلی خان و يکتن ازرهبران مبارزين ملی ضد استعمار و موضعگيری وی در جريان جنگ عليه انگليسها، محبوبيتی که ميان هم تبارانش، بويژه غلجايی ها داشت؛ مزيد برآن وی نزد عامه ی مردم فاتح جنگ پيروزمندانه ی ميوند محسوب می شد. بنابرآن امير در گام نخست طرفداران سردار محمد ايوب خان را از صحنه ی سياسی و اقتدارملی و مذهبی برداشت و نابود کرد؛ سپس به مصاف ايوب خان لشکر کشی را به جانب قندهار و هرات آغاز نمود.

   درمورد آغار و نحوه ی پيروزی نبرد های خونين ميان امير عبدالرحمان خان و سردارمحمد ايوب خان که سرانجام منجر به پيروزی امير دست نشانده ی انگليس و شکست سردار محمد ايوب خان فاتح جنگ ميوند گرديد؛ نظريات متفاوتی از جانب مؤرخين منتشر گرديده است.

    يکی اين پيروزی را ناشئ از جسارت امير و استفاده از پول های بدست آمده از انگليسها دربين قبايل غلجايی های جنوب غرب وضعف اراده وجرأت سردار دانسته بدين باور است:

   « حقيقت اين است که در اين وقت در بين عامۀ مردم خصوصاً پشتونها ، وجاهت و حسن شهرت ايوب خان نسبت به عبدالرحمان خان بيشتر بود. زيرا او را با عنوان فاتح جنگ ميوند  و فرزند امير شيرعلی خان دشمن انگليس و عبدالرحمان خان را برعکس دوست ودست نشاندۀ دولت مذکورمی شمردند. معذالک ايوب خان نيروی عزم و اراده وجرأت پسرعمش را نداشت. بنابراين به جای آنکه با اتکاء به حسن نظر مردم به سوی کابل حرکت نمايد، خواست تا اول با انگليسان درمورد تقسيم افغانستان به موافقه برسد و به اين صورت آخرين فرصت کاميابی را از دست داد.

     ازديگرسو اميرهم با خروج فوری نيروی انگليس از قندهارراضی نبود؛ بلکه می خواست آنها تا وقنی در آن شهر بمانند که خود او از نظر لشکرکشی برای نگهداشت آن و مقابله با سردار محمد ايوب خان آماده شود. با اين هم چون در اواسط اپريل 1881 آخرين دسته از قوای انگليس از قندهار عازم کويته گرديد، نمايندگان امير شهر را تسليم کردند. دراين وقت سردار محمد ايوب خان با سپاه جديدی ازهرات به سوی قندهار درحرکت بود؛ جنرال غلام حيدرخان چرخی سرلشکر امير به استقبال او شتافت و اولين برخورد بين طرفين در حوالی گرشک رخ داد. دراين جنگ دستۀ قلاتی (غلجايی) لشکر امير به نيروی سردار پيوسته و جنرال چرخی مجبور شد به قندهار بازگردد اما چون درآنجا هم با مخالفت اهالی مواجه شد به قلات عقب نشينی کرد.

    سردار به قندهار وارد گرديد؛ ليکن به جای آنکه به طرف کابل حرکت کند، بازيکبار باب مذاکره را با انگليسان که قوای شان به سرحد بلوچستان عقب نشسته بود، باز نمود. نمايندگان انگليس که دراين وقت به پيروی از سياست دولت شان از امير جديد حمايت داشتند، سردار را به جواب های مبهم مصروف ساختند.

      در کابل امير جديد با خشونت و جديتی که درنهاد او سرشته بود، به کار آغازسازماندهی دولت مصروف گرديد و درقدم اول با امداد پولی بالغ بردو مليون روپۀ هندی که از انگلستان بدست آورد، اردوی جديدی تشکيل داد. همراه با آن يک عده رجالی را که در جنگ با انگليسان شهرت و اعتبار پيدا کرده بودند، مثل جنرال محمد جان خان و ملا عبدالغفورغلجايی زندانی ساخت. بعد از انجام اين امور وی بدون فوت وقت در رأس اردوی جديد به سوی قندهار حرکت کرد. چون غلجاييان که در سر راه او واقع بودند با او ميانۀ  خوب نداشتند، سران آنها را از طريق دادن بخشش و خلعت و عوام را با دسترخوان هموار و سخاوتمندی به سوی خود جلب نمود و از روحانيون فتوايی به دست آورد که در آن سردار محمد ايوب خان به عنوان ياغی محکوم شده بود.هرچند سردار هم در قندهار از روحانيون فتوای کفر امير را حاصل کرد؛ اما سست و مردد بود....

   امير عبدالرحمان خان که مرد جاه طلب وبر امداد برتانيه متکی بود، بدون توجه به پيشنهاد [ مصالحه مبنی برتقسيم قدرت ميان وی و] پسر عمش، به سوی قندهار پيشرفت. ايوب خان معلوم نيست به چه دليلی شهر را ترک گفته در غرب آن در مقام چهل زينه سنگر گرفت. در برخوردی که به تاريخ 22 سپتمبر 1881 در اين نقطه رخ داد، بدواً سردار غالب بود؛ اما در جريان جنگ سپاهيان کابلی و هراتی به امير پيوستند و در نتيجه ايوب خان ميدان جنگ را ترک گفته به سوی هرات رفت.

   درموقعی که امير در قندهار به اين صورت پيروزمند گرديد، يک نفر از سرداران او به نام عبدالقدوس خان (بعدها اعتمادالدوله) از راه هزاره جات به هرات رفت و به کمک لشکر قومی که بيشتر مرکب از هزاره و تايمنی بود، شهر مذکور را بدون مقابله از لويناب خوشدل خان حکمران ايوب خان به دست آورد  و سردار محمد ايوب خان با شنيدن اين خبر، راهش را تغيير داده به ايران [دولت فارس] پناه برد.» (5)

   اما، نظر ديگری مبنی براين است که اميرعبدالرحمان خان پس از تشکيل اردو، بمنظور برچيدن نفوذ و اعتبار ملی، پايه های مردمی، تباری و سياسی  سردار محمد ايوب خان؛ سرکوب مبارزين ملی ضد انگليس را از مرکز آغاز کرده همه مخالفين انگليس و شخص خود را نيست و نابود نمود، که منجر به قيام های مبارزين ملی، از جمله سردارمحمد ايوب خان در هرات و قندهار و ساير اقوام در سراسر کشور گرديد:« امير با يک حمله ناگهانی آن قهرمانان کشور را که در دسترس او در کابل قرار داشتند ازقبيل جنرال محمد جان خان غازی وردکی وبرادرش محمد افضل خان؛عصمت الله خان جبارخيل ، بهرام خان جبارخيل و چندين نفر ديگر را محبوس نمود و به غلط آوازه انداخت که جنرال محمد جانخان به توصيه انگليس سپهسالاری افغانستان [را] می خواست وديگرها پيمان کرده بودند که مرا درحين سفر به قندهار بکشند. اين يک روش عام و معمول سياست انگليسی بود.

   امير، جنرال محمد جانخان را مخفی توسط 200 سوار به شهر مزار بنام تبعيد اعزام نمود و توسط 200 سوار ديگر از مزار، که آن جوانمرد را نمی شناختند، در يک منزلی شهر مزار اعدام نمود؛ عصمت الله خان درمحبس امير بمُرد و ارسلاح خان برادرش از طرف اميراعدام گرديد. همچنين امير دو رهبر ديگر(محمد افضل خان ومحمد موسی خان صافی) را به اتهام اينکه با مادر محمد يعقوب خان مکاتبه [داشته] و کشتن امير را در شکارگاه چمن بينی حصار تعهد کرده اند، بشکل وحشيانه ئی " سنگسار" کرد. ساير رهبران که چنين ديدند يگان يگان، بفرار کردن آغاز نمودند.

   ميربچه خان مشهور اول به ننگرهار رفت و باز به ايران [فارس آن وقت] کشيد و به اتفاق سردار محمد ايوب خان در صدد حمله بدولت افغانستان شدند. ميربچه خان بعد از ناکامی با سردار به هند رفت و بعد از مرگ امير به افغانستان برگشت و ببود تا بمُرد....سايرپهلوانان جهاد کوهدامن و کوهستان(کانون عمده انقلاب ملی در جنگهای ضد انگليس) به هندوستان فرار کردند. مانند: جلندرخان و غلام محمد خان و برزو خان تتمدره ئی؛ مير درويش خان بابه قشقاری؛ محمد عظيم خان و عبدالسميع خان و فتح محمد خان بايانی وعبدالغياث خان جلال زائی. امير عبدالرحمان خان در 1891 زنان و دختران و پسران اينها را که 39 نفر می شدند نيز در هندوستان فرار کرد. همچنين محمد شاه خان غلجائی و پيردوست خان احمد زائی بعد از فعاليت های بی نتيجه ئی در ولايات شرقی کشور به کرم رفتند تا ناپديد شدند. همين طور تمام خانواده های 67 نفر جنگ جويان ديگر ملی که همراه سردار محمد ايوب خان قلمرو امير را ترک گفته بودند، مورد عتاب امير واقع شده در 1889 ضبط و مصادره گرديدند. قسمتی از مردم شهرکابل نير به اين نام بدست نايب مير سلطان کوتوال امير برباد شدند.

   ملا دين محمد مشک عالم اندری که بعد از کشته شدن جنرال محمد جانخان دربين مردم ميزيست در بدل قهرمانی هايی که دربرابر تجاوز انگليس نشان داده بود از طرف اميرعبدالرحمان خان عنوان " موش عالم " گرفت....

   درهرحال مشک عالم دوسال بعد (1886) بمُرد و پسرش عبدالکريم برهبری مردم برضد امير قيام کرد. امير سپاهی بقيادت جنرال غلام حيدرخان لندی سوق نمود و در جنگ هاييکه بعمل آمد جنرال فاتح شد و بحکم امير از کله هزار نفر کشته شدگان اندری درکابل مناری افراخته گرديد. (6)

از آن جايی که رهبری و فرماندهی هردو قيام آزاديخواهانه مردم افغانستان را عليه اشغالگران انگليس، شخصيت های سرشناس جامعه شامل آزاد مردان برخاسته از متن توده های مردم؛ علمای دينی و مذهبی؛ اقتدار طلبان سدوزايی و محمد زايی و فئودال های منفعت طلب و حاکم در محلات تشکيل می دادند؛ بنابران موجوديت آنان در قدرت و اداره ولايات کشور با تعهد اميردربرابر انگليسها و تأمين منافع مادی (جمع آوری انواع مالياتهای کمرشکن) وفرمانروايی جبارانه ی خودش تصادم می نمود و مردم اورا حکمران دست نشانده ی انگليسها می دانستند. از اين رو روش مستبدانه و سرکوبگری های بی رحمانه ای را که اميرعبدالرحمان خان عليه رهبران و فرماندهان ذکر شده آغاز کرد، منجر به قيامها و مقاومت آزاديخواهانه ی اقوام مختلف و توده های مردم، به رهبری شخصيتهای ملی گرديد، که مزيد بر قيام غلجايی ها برهبری ملا مشک علم و پسرش که از آن تذکار بعمل آمد ؛ قيام های خونين ديگری نيز عليه حاکميت ستمگرانه ی امير جبار صورت گرفت، که فشرده ی هريک آن برشمرده می شود:

ـ قيام قندهار وهرات: 1881

   سردار محمد ايوب خان پس از اغوای انگليسها توسط " والده ی بيوه ی سردار رحم دل خان" که منجر به شکست و عقب نشينی وی در 16 اگست 1880 به هرات گرديد؛ پس از جلوس امير در قدرت و ساز و آوازش با دولت انگليس، در صدد تهيه و تجديد نيروی نظامی وحمله ی مجدد به قندهار که انگليسها آن شهر را در اپريل 1881 به حکام امير تسليم کرده بودند، گرديد. وی با 14 کندک منظم و توپخانه به قندهار لشکر کشيد و درنخستين نبرد زمامداران نظامی و ملکی (جنرال غلام حيدر خان چرخی و قاضی سعدالين خان) را شکست داد.

   شهروندان قندهار که او را فاتح جنگ ميوند و عبدالرحمان خان را اله ی دست انگليس    می دانستند ازسردارمحمد ايوب خان استقبال گرم نمودند. روحانيون آن ولايت، وی را بمثابه ی وارث حقيقی سلطنت افغانستان تصديق وبا صدور فتوای شرعی عبدالرحان خان رابحيث گماشته و آله ی دست انگليس معرفی و عزل او را  از زمامداری کشور اعلام داشتند.

   اما اميرعبدالرحمان خان با استفاده از پولهای بدست آورده و اردوی منظم «شخصاً و به عجله  به قندهار [لشکر] کشيد و سردار عبدالقدوس خان حاکم تاشقرغان را به تايمنی و فيروز کوه هرات فرستاد تا در عقب جبهه سردار محمد ايوب خان توليد اغتشاش نمايد. جنگ امير و سردار در خارج شهر قندهار بعمل آمد و بعد از حرب شديدی سپاه هرات درهم شکست و سردار مجبوربه عقب کشی گرديد. درحالیکه شهرهرات بدون جنگ به سردارعبدالقدوس خان تسلم شده بود. پس سردارمحمد ايوب خان مجبور به فرار درکشور ايران [فارس] گرديد....

مقالات مرتبط

...

آقايان جورج دبليو بوش و زلمی خليلزاد، که گردانندگان اصلی چرخ تاريخ پر ازخون و حقارت و زندگی اسارت با... ادامه

...

(درانتخابات رياست جمهوری و پارلمانی جعل و تقلب بحدی صورت گرفت که حامد کرزی درحالی که در جايگاه چهارم... ادامه

...

به گواهي تاريخ ازبدوي خلقت تصنوعي كشوري درپيرامون افغانستان بنام پاكستان در(١٩٤٧)، كه وارث استعمارخو... ادامه

...

حادثۀ فاجعه بار 11 سپتامبر 2001 بر مرکز تجارت جهانی در نيويارک، اثرات مخرب پايه داری برتحولات سياسی... ادامه

...

رويداد 11 سپتامبر2001 دوره تسليمی قدرت را از ارتجاع سياه، به غارتگر سپيد به نمايش گذاشت. ادامه

...

به تاريخ 16 قوس 1380 مطابق 7 دسامبر 2001 حکمروايی پنج ساله امارت سياه طالبان پايان يافت. قندهار، هلم... ادامه

...

انتقال قدرت از مجاهدين به طالبان توسط پاکستان و امريکا و ادامه جنگهای خونين و ويرانی کشور:      ط... ادامه

...

طوری که در بخش قبلی تذکر رفت، شورای رهبری تنظيم های هفت گانه مقيم پيشاورپاکستان در منزل نوازشريف نخس... ادامه

...

قبل ازآمدن مجددی به کابل، گلبدين حکمتيار با تصميم تنظيم های جهادی پاکستان، مبنی بر تشکيل شورای انت... ادامه

...

کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی در راه اندازی آن: کودتا چگونه صورت گرفت؟ چرا تصميم دو جنرال... ادامه

...

جنگ قدرت در درون حاکميت؛ عروج خونبار و سقوط مرگبار حفيظ الله امين و باند جنايتکارش ( از 25 سنبله... ادامه