روس‌ها رفتند؛ مـا چـرا آزاد نشـدیـم؟

 

روس‌ها رفتند؛ مـا چـرا آزاد نشـدیـم؟

برگی از یک آرشیف

شنبه ۲۸ دلو ۱۳۹۶

هشت صبح

سالگرد خروج شوروی پیشین از افغانستان همه ‌ساله از سوی جمعی که خود را نماینده‌ی اصیل جهاد علیه روس‌ ها می‌ دانند، بزرگداشت می ‌شود. مراسم تجلیل از «پیروزی جهاد» برای این عده فرصتی فراهم می‌کند تا عقده ‌های سیاسی ‌شان را بر حریفان خود بگشایند و اگر شد هشداری هم به آدرس دولت ‌مردان حواله کنند که مجاهدین آرام نمی‌ گیرند و اگر امتیازی نصیب ‌شان نشود، این می ‌کنند و آن نمی ‌کنند. جهاد بازی برای این عده همواره سودآور بوده است.

سالگرد خروج روس‌ ها از افغانستان، اما برای ما فرصتی می‌ دهد تا گذشته را بازنگری کنیم و با کالبد شکافی کوتاه جنگ شوروی در افغانستان با جدیت از خود بپرسیم که چرا با بیرون‌ شدن روس‌ ها ما هنوز در خم همان کوچه‌ای هستیم که بودیم؟ چرا پس از«پیروزی جهاد و مقاومت»، افغانستانی ‌ها روز خوشی ندیده‌اند و هنوز هم بیگانه‌ گان تصمیم‌ گیرندهی سرنوشت ما هستند؟

تعیین ‌کننده‌ گی عامل خارجی

خیزش خود جوش مردم علیه نیروهای شوروی، زمینه را برای دخالت غرب به سرکردگی ایالات متحد امریکا فراهم کرد و تنها نیرویی که از نظر سازمان‌ های جاسوسی غربی می‌ توانست ظرفیت مبارزه با شوروی پیشین را داشته باشد، بنیاد گرایی اسلامی بود. رشد یکباره‌ی تنظیم‌ های جهادی -که هر کدام خود را مدعی «اسلام ناب محمدی» و «جهاد فی ‌سبیل‌الله» می ‌دانستند- به کمک مالی و تسلیحاتی غرب که منجر به فرسایشی ‌شدن جنگ شد، در کنار حضور پر قدرت روس ها نشان دهندهی تعیین کننده‌گی مدیریت خارجی جنگ شوروی – امریکا در افغانستان است.

تنظیم‌ های جهادی نه اراده‌ای برای استقلال جنگی داشتند و نه توان و مدیریتی برای دولت‌ داری آن‌ ها؛ فقط یاد گرفته بودند که چگونه سرباز خوب سی. آی. ای و آی. اس. آی باشند تا در رقابت تنظیمی پس نمانند. بنیاد گرایانی که امروز سنگ دفاع از «استقلال» و «آزادی» کشور را به سینه زده و دیگران را جاسوس و خود فروخته خطاب می ‌کنند، در جریان جنگ شوروی در افغانستان مزدبگیران صاف و ساده‌ی سی. آی. ای بودند.

فکر کنم نقل چند پاراگراف از کتاب «ماموریت سقوط»، نوشته‌ی گری شرون، جاسوس سی. آی. ای بتواند عمق وابستگی سران تنظیم ‌های جهادی به این سازمان جاسوسی را روشن کند؛ گرچه موضوع مزد گیری رهبران مجاهدین از سی. آی. ای در جریان جنگ شوروی – امریکا، امروز از حقایق ساده است:

«در اگست سال ۱۹۷۸ یکی از بلند پایه‌گان سی. آی. ای (آلن ولف، رییس بخش شرق نزدیک و جنوب آسیا در سی. آی. ای) در پاکستان گفت: اکنون آقایان من این‌ جا هستم تا کار ها را شروع کنم. افراد ما در کابل در احاطه‌ی رژیم کار چندانی نمی ‌توانند بکنند، اما مجاهدین در اینجا در پاکستان، در پشاور و در اسلام ‌آباد نماینده ‌گانی دارند، جنگ ما از همین‌ جا آغاز می ‌شود. شما افرادی را در بین گروه مجاهدین به کار گیرید.» (شرون، ۲۰۱۱: ۶۸)

«چند روز پس از اشغال افغانستان، برنامه‌ی عظیمی تحت هدایت رییس جمهور کارتر آغاز شد که دوازده سال طول کشید و در جریان آن میلیارد ها دالر به شکل پول نقد، تجهیزات نظامی و کمک‌های بشردوستانه به دست مجاهدین افغان رسید.» (همان: ۷۰)

«ما به فرماند هان ماهانه پول نقد پرداخت می ‌کردیم. این مبلغ در برخی مواقع به پنجاه هزار دالر در ماه می ‌رسید و به طور معمول برای فرماند هان کوچک ‌تر پنج‌ هزار دالر در ماه بود… تا جایی که می ‌دانم، هیچ فرماندهی پیشنهاد ما را رد نکرد.» (همان: ۷۱)

نقل این بند از کتاب «جنگ اشباح»، نوشته‌ی استیف کول هم ضروری است:

«بین سال‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ گری شرون ماهانه در حدود دو صد هزار دالر نقد را به بودجه‌ی جنگی مسعود می ‌پرداخت… باید افزود که این کمک ‌ها از آی. اس. آی کتمان می‌شد.» (کول، ۱۳۹۲: ۱۶)

و برای این که بدانیم نقش ایالات متحده‌ی امریکا (عامل خارجی) در جنگ مجاهدین علیه شوروی چقدر حیاتی بود، بهتر است از زبان بریگدیر یوسف، مسوول دفتر افغانستان در آی. اس. آی بخوانیم:

«من به حیث شخصی که با مقام‌ های بلند هر دو طرف (امریکا و بنیاد گرایان) و طرز تفکر آن ‌ها آشنا هستم، احساس می ‌کنم که بنیادگرا ها در برداشت و نتیجه ‌گیری خویش در ارایه‌ی کمک‌ ها تا اندازه‌ای حق به‌ جانب هستند، اما در ضمن بسیار احمقانه خواهد بود که این چنین نتیجه‌ گیری ‌های خویش را به ‌طور علنی ابراز دارند، زیرا بدون حمایت و پشتیبانی همه‌ جانبه‌ی امریکا جهاد نمی ‌توانست وجود داشته و نمی‌ تواند به پیروزی برسد.» (یوسف: ۴۰)

«برای تحت‌ فرمان ‌درآوردن و زیر تاثیر قرار دادن تنظیم‌ ها و قوماندانان و سوق آنان به استقامت درست، من جز از همین وسیله، یعنی دادن و یا دریغ ‌کردن اسلحه و مهمات و آموزش وسیله‌ی امکان دیگر نداشتم. …حصول سلاح‌های ثقیل و مهمات آن، خواست مشترک مجاهدین بود و حاضر بودند برای به دست‌ آوردن آن هر گونه انعطاف ‌پذیری نشان داده و دساتیر و هدایات مرا اجرا کنند. برهمین اساس هرگاه آنان در اجرای عملیات موفقیت بیشتری به‌ دست می ‌آوردند، در نتیجه‌ی آن سلاح و راکت‌ های بیشتری در اختیار آنان قرار داده می ‌شد و این وسیله‌ی موثری بود که توسط آن می ‌توانستم همکاری بیشتر آنان را جلب کنم. به عبارت دیگر، در یک دست من علف و در دست دیگر من قمچین قرار داشت. در صورتیکه آی. اس. آی چنین صلاحیت را نمی ‌داشت، پیروزی من در اجرای وظایف ناممکن بود.» (همان: ۹۰-۹۱)

با این وصف، به ساده‌گی می‌ توان مدعی شد که در جنگ شوروی – امریکا در افغانستان، در حالیکه عامل داخلی نقش آغازگر داشت، با ادامه‌ی جنگ، عامل خارجی نقش اصلی یافت و این بیگانگان بودند که سرنوشت نبرد با شوروی را می ‌نوشتند نه «مردم». در اصل کسی در آغاز هم از «مردم» نپرسیده بود که چه می ‌خواهند.

غربی ‎‎ها به رهبری ایالات متحد امریکا برنامهای برای افغانستان پساشوروی نداشتند و قصد شان این بود که دشمن ژیوپولیتیک را در زمین افغانستان به زمین بزنند و دیگر هیچ. هنگامی که روس ها از کشور رفتند، ما ماندیم و دست ‌آورد «جهاد» مان در برابر «کفار». اما گویا این دست ‌آورد زیادی بزرگ بود و نشد از آن پاسداری کنیم.

جای خالی چپ انقلابی در سیاست کلان

چپ مائوئیستی که در قالب گروه ‌های پراکنده در شماری از ولایت ‌ها جبهه‌ های خورد و ریز داشت، چه از نظر سیاسی و نظامی و چه از دید تیوریک در وضعیتی نبود که بتواند خیزش ‌های گسترده‌ را علیه تجاوز شوروی مدیریت کند.

یکی از تیوری ‌سازی‌ های ساده ‌انگارانه‌ی چپ مائوئیست ایجاد «جبهه‌ی متحد ملی» بود که به باور مائوئیست‌ها باید مقاومت مردم علیه روس‌ها را رهبری می ‌کرد. اما چون این تیوری‌ سازی دگماتیک و کلیشه‌ای صورت گرفت، نتوانست جایی برای چپ انقلابی در سیاست کلان باز کند: چپ مائوئیست در خرده ‌کاری‌های سیاسی – نظامی مصروف شد و نتیجه‌ اش جز از دور خارج‌ شدن چپ در کل، نبود.

موقعیت مائوتسه‌دون به عنوان رهبر کمونیست‌ های چین که در جریان جنگ علیه جاپان نظریه‌ی ایجاد «جبهه‌ی متحد ملی» را با شانکای‌ شیک داده بود، از هر نظر با موقعیتی که مائوئیست‌ها در افغانستان داشتند، متفاوت بود. نخست، مائو حزب کمونیست قوی و نیرومند داشت که از نظر تشکیلاتی، سیاسی و تئوریک در اصل با سازمان‌ های پراکنده‌ی مائوئیستی در افغانستان قابل ‌مقایسه نبود.

دو دیگر، حزب کمونیست چین در کنار داشتن ارتش قوی و مناطق آزاد شده، از پایه‌ی توده‌ای گسترده‌ای در میان مردم برخور دار بود، اما بر عکس چپ مائوئیست در افغانستان نه تنها که ارتش نیرومندی در اختیار نداشت، بلکه فاقد پایهی تودهای بود و سعی می کرد با لباس و پوستین بنیاد گرایی اسلامی به جلب و جذب مردم بپردازد.

سه دیگر، در راس رهبری «جبههی متحد ملی» در جنگ علیه جاپان فردی مثل مائو (حالا با نقاط ضعف و قوت کارنامهی او کاری نداریم) قرار داشت و نقش حزب کمونیست چین در آن تعیین کننده بود. در حالیکه چپ مائوئیست در افغانستان افزون بر اینکه از نظر تئوریک، توان مدیریت جبههی گسترده‌ی ضد روسی را که بنیادگرایی اسلامی در آن تصمیم گیرندهی اصلی بود، نداشت، بلکه از دید تشکیلاتی و سیاسی به شدت پراکنده و نامنسجم بود. دو سازمان کوچک مائوئیستی هر کدام به گونهی جداگانه جبهه های جنگی خود را داشتند و علاقهی صادقانهای هم برای برامد یگانه و مشترک نبود.

تقلید های کورکورانهی چپ مائوئیست از تیوری های مائو سرنوشت بدی برای این سازمان ها نوشت. در حال ‌حاضر، سازمان های یاد شده یا از نظر تشکیلاتی و سیاسی به گونهی کامل از میان رفته‌اند، یا در حلقه های تنگ خانواده‌گی محدود مانده و صرف روابط پولی اعضای این سازمان ‌ها را کنار هم نگه داشته است.

نیرویی که باید بر سکان جنبش خودانگیختهی تودهای علیه شوروی پیشین قرار می گرفت و این جنبش را به مقاومت مستقل و آگاهانه علیه فیودالیسم و امپریالیسم بدل میکرد، نه تنها که نتوانست به گونهی مستقل برامد کند، بلکه با تیوری پردازی های ساده لوحانه، سرباز بنیادگرایی اسلامی شد: خود کشی سیاسی. نیرویی که باید رهبری آزادی خواهی در افغانستان را به دوش می ‌گرفت، سرانجام به سود احزاب و گروه هایی جنگید که از نظر ایدیولوژیک با آزادی و دموکراسی دشمنی دیرینه داشتند.

شاخه‌ های جریان ستم ملی نیز یا کارنامه‌ی مشابه سازمان ‌های مائوئیستی را داشتند یا هم در نهایت به رژیم کابل پیوستند؛ رژیمی که خود در آستانه‌ی سقوط بود و ستمی‌ ها سهم زیادی از این نمد پاره ‌پاره نصیب ‌شان نشد.

در شرایطی که فرودستان خبری از بازی های بزرگ استخباراتی در سطح جهانی نداشتند و این که چه قدرت هایی در این بازی ها نقش دارند و آن را تا کجا ادامه می دهند، روشن است که چیزی به‌ نام جنبش مستقل ملی که دورنمای سیاسی افغانستان را پس از خروج روس ها تعیین می کرد،‌ وجود نداشت. هنگامی که تنظیم های جهادی به کابل آمدند، هر کدام هوای دولت داری در سر داشتند و با توجه به امکانات و توان نظامی در دست داشته‌ی کابل را به شهر چند حکومتی بدل کردند و آنارشی پس از خروج روس ها در کشور، زمینه را برای ظهور نسخهی تازهای از بنیادگرایی اسلامی فراهم کرد: طالبان.

گروه طالبان هم که در وابستگی کمتر از تنظیم های جهادی نبود/ نیست، به سود ایالات متحد امریکا از «امارت اسلامی» کنار زده شد و حالا پس از شانزده سال حضور امریکا در افغانستان، گویی تاریخ تکرار می ‌شود و ما در وضعیت جنگی‌ای هستیم که در زمان حضور روس‌ ها بودیم.

اگر جایی برای نتیجه گیری باقی باشد، تام و تمام پیامد جنگ در برابر شوروی پیشین را می توان در یک جمله فشرده کرد: روسها رفتند، اما نه تنها حلقهای از زنجیرهای برده‌گی ما شکسته نشد که حلقه های تازه تری به آن افزوده شد.

ما به آزادی نرسیدیم، چون آزادی مال انسان های آگاه و باشعور است؛ آنانیکه آگاهانه تصمیم می گیرند و به پیامد کنشی که به آن دست می زنند، آگاه اند. ما که شعور نداشتیم، گور پدر آزادی.

مقالات مرتبط

...

دیدگاهی رایج، نه تنها در غرب بلکه در روسیه نیز وجود دارد مبنی بر اینکه پیروزی دونالد ترامپ ادامه

...

یک سال و نیم پیش در فوروم بین‌المللی ضدفاشیستی در مینسک، ما قاطعانه “نه” به جنگ و واکنش، نئوفاشیسم و... ادامه

...

رئیس‌جمهور روسیه، ولادیمیر پوتین، اظهار داشت که کشورهای سراسر جهان بیش از پیش بر تأکید هویت‌های ادامه

...

من رومان زلر هستم و امروز مهمان ما چهره آشنا و قدیمی، ژنرال هارالد کویلت، فرمانده سابق ارتش ادامه

...

یکی از مهم‌ترین سوالاتی که نه تنها دوستان غربی ما را آزار می‌دهد، بلکه برای مردم عادی روسیه نیز حائز... ادامه

...

در روز شنبه، سفر سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، به پایان رسید که طی آن در چندین رویداد مرتبط ب... ادامه

...

دولت روسیه تصمیم دارد تا توافقنامه ی که در قالب "2+4" در 12 سپتامبر 1990 در مسکو ، توسط برندگان جنگ... ادامه

...

مجلۀ آمریکایی فارین پالیسی مقاله‌ای در بارۀ مدالۀ غرب در روسیه در زمان جنگ داخلی منتشر کرد، که در آن... ادامه

...

افسر افسانه‌ای اطلاعات شوروی صد ساله شد. فعالیت‌های مخفیانۀ او به مدت ۴۵ سال متمادی - در ده‌ها ادامه

...

در 24 فبروری 2022، هنگام شروع درگیری در اوکراین، شما خطاب به ملت خود کردید و گفتید، که به این نتیجه... ادامه

...

بیش از شش ماه پیش، در پایان گفت‌وگوهای هشت ساعته در کرملین، رئیس‌جمهور پوتین و رئیس‌جمهور شی ادامه

...

فیلسوف "الکساندر تسیپکو" اهل شهر اودسا، دارای دکترای فلسفه و محقق ارشد مؤسسه اقتصاد آکادمی علوم روسی... ادامه