رخداد های خونبار دوسدۀ اخير را چی نام گذاشت؟ مبارزات سازمان مخفی ح. د. خ. ا عليه حاکميت خونتای حفيظ الله بخش هشتم
عبدالواحد فیضی
رخداد های خونبار دوسدۀ اخير را چی نام گذاشت؟
پاد شاه گردشی ها، شورشهای مذهبی، کودتا ها، قيام های مسلحانه و يا انقلابهای آزاديبخش
مبارزات سازمان مخفی ح. د. خ. ا عليه حاکميت خونتای حفيظ الله امين بخاطر نجات مردم افغانستان ازامحای جمعی و وحدت مجدد هردو جناح حزب!
بخش هشتم
قسمت دوم
طوری که دربخش اول اين مقال تذکار رفت، حفيظ الله امين بعد ازتبعيد رهبران جناح پرچم ح. د. خ. ا و احراز موقعيت ( رسماً بمثابۀ شخص دوم؛ ولی درعمل گردانندۀ همه اموردولت) زمانی که اطمينان کامل حاصل نمود که ديگر هيچ گونه واکنش و مقاومتی جدی دربرابر اعمال و حرکات خرابکارانه اش وجود ندارد؛ بعنوان ، نخستين ضربه، به دستگيری جنرال شاهپوراحمدزی رئيس ستاد فرماندهی قوای مسلح کشور ( لوی درستيز) و دکتور سيد علی اکبر سرطبيب بيمارستان جمهوريت، اقدام نمود. به تعقيب آن جنرال عبدالقادر وزيردفاع را که رهبری قيام مسلحانۀ هفتم ثور 1357 را تا پيروزی نهايی آن به عهده داشت؛ به اتهام واهی و بی بنياد که گويا وی درحادثۀ شبهنگام سقوط چند ساعتۀ ولسوالی کشم بدخشان در اجرای وظيفه غفلت کرده ( چراولسوالی را بمباردمان نکرده و شهروندان آن منطقه را قتل عام نه نموده است)، نيززندانی و تا سرحد مرگ شکنجه نمود. علت اين واکنش خشن درمقابل جنرال عبدالقادر اين بود که موجوديت وی درمقام وزارت دفاع، برای امين غيرقابل تحمل پنداشته ميشد؛ زيرا امين کليه القاب و افتخارات نظامی را دررويداد هفت ثور منسوب به خود ميدانست؛ برعکس مردم افغانستان اين شايستگی را ازآن جنرال قادر ميدانستند.
سلطان علی کشتمند جريان حادثه را به گونه زير شرح ميدهد:
« ... صبح يکی از روزها درشهر، اين آوازه پخش گرديد که عبدالقادر، وزيردفاع رژيم به اتهام انجام کودتای نظامی دستگيرشده است. شام همان روز( 6 اگست) جلسۀ بيروی سياسی دايرگرديد. درآغاز، نورمحمد تره کی با آواز گرفته و لکنت زبان مطلب را باطلاع رسانيد و گفت که تفصيل موضوع را امين صاحب بازگو مينمايد. حفيظ الله امين با غرور و آشکارا اظهارداشت:
" جنرال عبدالقادر درصدد انجام يک خيانت بزرگ ملی يعنی کودتا عليه دولت انقلابی بود. او امروز صبح دستگيرگرديد و وی به جرم خويش اعتراف کرده است".
با استماع اين مطلب، همه تکان خوردند و گيچ شدند. بعضيها زيرزبان چيزهای نامفهومی گفتند و بعضيهای ديگر اعم ازپرچميها و خلقيها سخت ترسيدند و خاموش باقی ماندند. اين اولين بارپس ازقيام نظامی اپريل بود که يکتن ازاعضای رهبری حزب و آنهم وزيردفاع دستگير و زندانی شده بود. ازميان همه، غلام دستگيرپنجشيری اظهارداشت که اين غيرقابل باوراست که عبدالقادر خاين باشد و در صدد انجام کودتا! او گفت:
" ماهمه شاهد فداکاريهای وی درشب انقلاب بوديم" و به تعقيب آن چنين پيشنهاد کرد: "بهتر است وی درجلسۀ بيروی سياسی احضارگردد تا اززبان خود وی بشنويم".
اين حرف به شدت ازجانب حفيظ الله امين رد گرديد و گفت:
" او ديگر يک خاين است و حق ندارد که درجلسۀ حزبی شرکت نمايد، ارگانهای مربوط ازوی بازجويی خواهند کرد".
درراستای صحبت پنجشيری عبدالکريم ميثاق و صالح محمد زيری نيز حرفهايی گفتند و بنحوی ناباوری و مخالفت خويش را ابرازداشتند.
نورمحمد تره کی بحيث يک استدلال، دليل يا سند برای محکوميت عبدالقادر، اظهارداشت:
" فراموش نبايد کرد که او ( عبدالقادر ) دراولين روز پس از پيروزی انقلاب، طرح شورای نظامی را پيش کشيده بود".
همه بشمول تره کی ميدانستند که آن طرح ازحفيظ الله امين بود و صرف عبدالقادر به دستور وی آن را ارائه کرده بود. امين ابرو درهم کشيد و گفت:
" قادر برطبق اسناد محکوم است و ضرورت به ياد آوری از حرف يا کارگذشته اونيست".
من اگرچه ميدانستم که حرف زدن درباره بی اثر و خطرناک است، ولی نتوانستم خاموش بمانم و اظهارداشتم:
" من به هيچوجه باورندارم که عبدالقادر اولاً درانديشۀ کدام عمل کودتائی باشد و ثانياً هرگاه کودتا ميکرد چگونه و همکاران وی کی ها هستند که دستگيرشده باشند".
حفيظ الله امين بشدت حرف مرا قطع کرد و اظهارداشت:
" قادر رهبر کودتا نيست که همکاران وی دستگير ميشدند، بلکه او صرف يک وسيله بود و بزودی رهبری سياسی کودتا کشف خواهد شد".
اوبا اظهارجمله اخيرخويش کين توزانه [کينه توزانه] چشم به چشم من دوخت و پوزخند زد.
نورمحمد تره کی به اشارۀ امين، بعجله پايان جلسه بيروی سياسی را اعلام کرد و اظهارداشت که زمان کم است و بايد فوراً جلسۀ نظاميان دايرگردد و موضوع باطلاع آنان رسانيده شود. وی ازامين پرسيد:
" همه جمع شده اند؟"
او بجواب گفت:
" ببينم"
او ازاتاق خارج شد. درمدت غيابت کوتاه وی، همه غرق درانديشه های خود شدند و هيچ کسی حرفی برزبان نياورد. امين بازگشت و گفت که همه درتالار جمع اند و صرف چند تن از قوماندانان که ازبرخی ولايات تأخير داشتند، همين اکنون وارد ميدان هوايی شده اند و پس از چند دقيقه اينجا ميرسند.
برای اينکه به سوال احتمالی برای عدم شرکت اعضای بيروی سياسی يا ترکيب اشتراک کنندگان درجلسه نظاميان گويا ازقبل جواب گفته شده باشد، اظهارگرديد:
" جلسه نظامی متشکل ازاعضای صرف نظامی شورای انقلابی و قوماندانان نظامی داير ميگردد و ضرورت برای شرکت اعضای بيروی سياسی درآن نيست".
ولی اين گفته برای سالهای بيشماری جواب نبود که درذهن و مغز هريک ازاعضای بيروی سياسی بوجود آمده بود و عدۀ بيشتر ايشان با وجدانهای جريحه دار، ارگ (خانه خلق) را ترک گفتند. من هرقدربا خود انديشيدم که آيا عبدالقادرواقعاً کودتا ميکرد، هرگز باورم نميشد وتا حدود زيادی ميدانستم که وی نه آرزو ونه امکان کودتا را ميتوانست داشته باشد و اينکه " رهبری سياسی کودتا(!)" چگونه، کی و درکجا باشد، بيشتر به يک معما ميماند. بعضی ازاعضای ديگربيروی سياسی مانند من گيچ شده بودند، ولی همه ازآن فضای مشکوک و مخوف ميترسيدند. همان شب خبر دستگيری عبدالقادر، گويا " خيانت و کودتای وی(!)" ازطريق راديوتلويزيون دولتی پخش گرديد.
بعدها، درزندان پلچرخی عبدالقادر بمن گفت که حفيظ الله امين ازنخستين روزها درصدد بود تا او را اولاً باصطلاح خلع سلاح نمايد و سپس طرد. باينجهت درفکرتراشيدن بهانه بود. اوگفت که امين به هدف اولی خود به زودی دست يافت و درطی يکماه اول تمام قوماندانها را از زمره وفاداران شخصی خود تعيين نمود و تمام صلاحيتهای وزارت دفاع را دردست خويش متمرکز ساخت. به زودی، بهانه برای بدنام ساختن وزيردفاع بدست امين افتاد و آن حادثه سقوط ولسوالی کشم بدخشان بود.
حادثه ازاينقرارکه: دريکی ازشبهای نيمه ماه اسد 1357 خورشيدی يا اوايل ماه اگست 1978 ميلادی ( اندکی بيشتر ازسه ماه[پس] ازقيام نظامی ثور و دوروز قبل ازدستگيری عبدالقادر) عده ای اشخاص مسلح بر اداره محلی ولسوالی کشم برق آسا حمله نمودند و سربازان را خلع سلاح کردند. آنان سلاح، اسناد، شخص ولسوال، قوماندان بلوک و گروهی ديگر ازکارمندان ولسوالی را دراختيارخويش گرفتند و محل را تحت کنترول خود قراردادند. ولی درجريان حمله مخالفين، موضوع باطلاع مقامات ولايت وسپس ازجمله به وزيردفاع رسانيده شده بود. عبدالقادر ازجانب تره کی و امين درحضور عده ای از وفاداران نظامی آنان مورد بازپرس جدی قرارگرفته بود که چرا برای دفاع ولسوالی ازجانب وزارت دفاع اقدامات جدی و فوری بعمل نيامده و چرا محل، تحت بمباردمان هوايی قرارنگرفته بود. عبدالقادرگفت که اين بهانه ای بيش نبود. وزارت دفاع اصلاً کدام اقدام مؤثر بعمل آورده نميتوانست. زيرا کشم دراثر يک حمله غيرپيشبينی شده باسقين درنيمه شب سقوط کرده بود و هنگاميکه اطلاع به وزارت دفاع مواصلت کرد، وضع مورد مطالعه قرارگرفت و اطلاع بعدی حاکی ازآن بود که مهاجمين ازمنطقه به کوهها بازگشته بودند. دراينصورت بمباردمان هوايی منطقه بجز کشتارجمعی مردم محل سود ديگری نداشت. باوصف آن وزارت دفاع دوفروند طياره انتونوف را بالای محل پروازداد و طيارات با نورافگنهای خود محل را روشن کردند. باينطريق هم محل ازبالا مورد معاينه قرارگرفت و هم هجوم کنندگان ازمنطقه فرارکردند. همين امر بحيث يک بهانه برای ازسرراه برداشتن باصطلاح " قهرمان انقلاب" يعنی عبدالقادر کافی بود. ناگفته نبايد گذاشت که امين پيوسته رنج ميبرد ازاينکه عبدالقادر بعضاً باين عنوان ياد ميشد، زيرا او خود " قوماندان انقلاب" لقب گرفته بود و ديده نداشت که درآن "افتخار" شخص ديگری شريک وی شناخته شود.» (1)
به نظراين قلم، مطالب ذکرشدۀ بالا، ، برای دستگيری جنرال عبدالقادر فرمانده نظامی قيام 7ثور 1357 کافی نه، بلکه ازمنطق دوربود؛ بنابرين امين توطئه ديگری را برای جنرال قادر و شاهپور احمدزی به شرح زيرين براه انداخت:
« درماه اگست ( اوت) 1978، ژنرال عبدالقادروزيردفاع، شاهپوراحمدزی، لوی درستيز يا رئيس ستاد کل ارتش و عده ای ديگر که بيشتر با پرچمی ها رابطه داشتند، بازداشت شدند. دراين ميان بازداشت ژنرال عبدالقادررهبرانقلاب به اتهام خيانت عليه انقلاب، تعجب بسياريها را برانگيخت. ژنرال عبدالقادر ميگويد:
" برای من دروزارت راپورآمد که ميدان هوايی شهرکُندُز توسط مخالفين دولت گرفته شده و اين بعداً فهميده شد که اين توطئه ای بود که امين به راه انداخته بود و ازشاهپوراحمدزی- خدامغفرت کند- که لوی درستيز( رئيس ستادکل ارتش) بود و استادم بود خواهش نمودم تا درمورد اين راپورفرقه (لشکر) 20 نهرين که دربارۀ آن ازکُندُزتلفن شده بود و آنها راپورداده [اند] که ميدان هوايی کُندُز گرفته شده، شما بگوييد سند رسمی روان کنند.
بعد تلگرامی را بما روان کردند به همين مضمون که ميدان هوايی کُندُز توسط مخالفين گرفته شده و روزقبل ازهمان روزی که من دستگير[شوم] به ساعت هفت، آن را به تره کی بردم و گفتم که اين موضوع بوده و عمليات خود را هم تشريح کردم. غُند ( هنگ) 32 بالاحصار را به احضارات نمبريک (آماده باش شماره يک) آوردم، قوای هوايی، ترانسپورت (حمل و نقل) را به حال احضارات آوردم تاغُند 32 بالاحصار را که قطعۀ فعال کماندويی بود درميدان کُندُزديسانت (پياده) کنيم؛ اول کُندُز را ازمحاصره خلاص کنيم، بعداً فعاليت محاربوی ( جنگی) را انجام دهيم.
و بعداً فهميده شد که قوماندان غُند 32 بالاحصار به نام محمد دوست، که يکی ازپيروان امين بود، توسط امين شاهد کشيده شده بود که من به او وظيفه دادم تا به حالت احضارات نمبر يک درآيند. درهمين لحظه که من راپورمی دادم امين با دوسه نفرديگر که اسلم وطنجاربا او يکجا بود، آمدند، درسالن حرمسرای مقرتره کی و چون تره کی موضوع را ازنگاه نظامی نمی فهميد، اين راپوررا به اسلم وطنجارداد تابخواند که چيست. اسلم وطنجارآن را خواند. امين به تلفن مراجعه کرد و[ وانمود کرد که] با کُدُز تماس گرفت و دوباره به تره کی گفت که خير و خيريت است، اين يک توطئه است. تمثيل نمود که اين يک عمل توطئه است و به قوتهايی که احضارات داده شده به منظور يک کودتا بوده است.
[هرچه] تاکيد کرديم اين يک سند رسمی است، ولی سند رسمی را کسی قبول نکرد و طرف توجه هم قرارنگرفت. دوباره به وزارت آمدم و بعد ازدقايقی تلفن به صدا درآمد و گفتند که شما را تره کی خواسته است. بعد ازچند دقيقه زمانی که خواستم به ارگ داخل شوم، مشاهده نمودم که دوموترپرازافسران مسلح ايستاده اند وقتی که به قصرگلخانه داخل شدم، کسی به نام سيد داوود ترون که يکی ازسرسپرده های امين بود، مرا دعوت نمود به منزل (طبقه) پايينی که دفترکارامين بود. وقتی که من داخل اتاق شدم به عقب سرم ضربه وارد کرد و [من ازهوش رفتم] و درهمان جا سه چهار نفر مرا به زيرزمينی کشانيدند.» (2)
به ادامۀ دسايس ذکرشده ، سريال سرهم بندی توطئه ها و انجام جنايات شدت بيشتر يافت؛ سلطان علی کشمند وزير پلان با جنرال محمد رفيع وزيرفوايد عامه ( فرمانده ديگرقيام هفتم ثور) و عده ای از کادرهای ورزيدۀ جناح پرچم ح. د. خ. ا، يکی پی ديگر دستگير و تاسرحد مرگ شکنجه شدند و توطئه چنان به پيش رفت که بازداشتها شامل حال تمام کادرها و فعالين جناح پرچم حزب، سازمان جوانان و سازمان زنان افغانستان گرديد. درجو يک چنين فضای سياسی خفقان آور ديگرهيچ راهی جز آغازمبارزات مخفی و مقابله با اين باند سفاک و خون آشام توطئه گر؛ در محور سازمان انقلابی طرازنوين، درمتن ح. د. خ. ا؛ باقی نمانده بود.
بدين شيوه تاريخ ،رسالت پيشبرد مبارزات مخفی سازمان يافته را بدوش پرچمداران ح. د. خ. ا، گذاشت:
خوانندۀ عزيز!
ازمدتی بدينسو، شماری از عناصرعقده مند، شکست خورده، مشکوک و وابسته به سازمانهای اطلاعاتی کشورهای منطقه و بين المللی، فعاليتهای سازمان يافته را برضد ح. د. خ. ا و رهبران پرمقياس و رسالتمند آن آغازکرده، دراين راستا تبليغات خصمانه راعليه سازمان آزاديبخش پرچمداران ح. د. خ. ا ( سازمان مخفی حزب) که دردشوارترين شرايط تسلط استبداد خونين حفيظ الله امين، پرچم مبارزه و مقاومت دادخواهانه مردمی را برضد ديکتاتوری طرازفاشيستی باند جنايت پيشۀ امين و شرکاء و بدفاع ازشرف ، ناموس، حيات و آزادی مردم افغانستان؛ بمنظور جلوگيری ازانجام يک دسيسۀ سازمان يافتۀ بين المللی عليه ح. د. خ. ا و نهضت دموکراتيک جامعۀ افغانستان؛ برافراشتند و باريختن خون و نثار کردن گرانبهاترين جوهرهستی، يعنی جانهای شيرين بهترين فرزندان خويش، به حيات ننگين ديکتاتور جبار و ستمگر دراين خطۀ باستانی پايان داده؛ سنگرمقاومت دادخواهانه را تحکيم بخشيدند؛ نيز برپا نموده افاده می نمايند که گويا: حفيظ الله امين انقلاب ثور را به پيروزی ميرسانيد(!) ؛ امنيت را در افغانستان تأمين ميکرد(!)؛ جامعه را شگوفان و مردم را سعادتمند ميساخت؛ وليک پرچمی ها با تشکيل سازمان مخفی، مبارزه را عليه نظام انقلابی(!) آغازکردند؛ و زمينۀ سقوط حکومت انقلابی رفيق امين(!) و آمدن شوروی ها را درافغانستان مساعدنمودند.
برغم اين که نگارنده يکی ازجملۀ کادرهای اين سازمان ميباشد که مبارزۀ حزبی و اصولی را عليه اين باند تبهکار، ازابتدای فعاليتهای ضد حزبی و سرکوبگرانه آن، آغاز نموده و مسؤوليت تنظيم و بسيج رفقای حزبی ملکی و نظامی را هم درمرکزشهرکابل و هم درکاپيسا به عهده داشته است؛ ولی با آنهم لازم ديده شد تا بمنظور روشن شدن هرچه بيشتر علل و عوامل ضرورت تشکيل سازمان مخفی پرچمداران ح. د. خ. ا، و فعاليتهای بعدی آن؛ مصاحبه ای با رفيق ارجمند محمد نسيم " جويا" که درهيأت رهبری اين سازمان نقش پردرخشش داشتند، بعمل آيد.
خوشبختانه رفيق جويا اين پيشنهاد را علی رغم تکاليف صحی عايده، باذکراين مقدمۀ فشرده پذيرفتند:
رفیق نهایت گرامی فیضی !
صمیمانه برای شما، صحت وموفقیت آرزومی نمایم.
آنچه شما در نظر دارید انجام دهید بدون کمترین شک خدمتی خواهد بود بزرگ، با ارزش وبا ابعاد وسیع.
کار روی این دور نه فقط خدمت برای احیای افتخارات مبارزۀ دلاورانۀ هزاران انسان، برای اعمار یک حیات شایسته، برای مردم، اندیشه های نجیبانه ازادی وعدالت؛ بلکه کار روی قسمتی از تاریخ کشور ما است که بدون کمترین شک آغاز همه آنچه به ورود قطعات نظامی شوروی و حوادث خونبار بعدی د ر کشور ما است.
من قول میدهم همه آنچه ممکن است برای کار موفقیت امیز شما انجام خواهم داد.
ن. جویا
س 1- سازمان مخفی پرچمداران ح. د. خ. ا، درکدام شرايط وروی چگونه علل و عوامی ايجاد گرديد؟
ج 1- تصمیم حزب برای دوام مبارزه به صورت نیمه علنی و سپس مخفی به هیچ وجهه خلق اُلساعه و حاصل تصمیم عده ای از اعضا و کادر های حزب نبوده است. واقعیت این است که این یک امر کاملاً نا گزیر وطبیعی، نمای روشن واقعیت های درد ناک سیاسی- سازمانی درون حزب و محصول سیاست ها، اقدامات و اعمال ضد حزبی گروه کوچک که خود را بر حزب تحمیل کردند و سرانجام حزب, اهداف و سیاست های ان را به بد نامی کشیدند، که منجر به " لغو" ان گردید, است.
به طور مختصر: حزب اساساً ازهمان اغاز با موجودیت جناح ها، نیرو ها، تمایلات سیاسی و برداشت های سیاسی وتفسیر های "ایديولوژیک" و "تیوریک" متفاوت از جامعه و حقایق سر سخت و جانگدازان، واحد نبود .
انشعاب حزب در بهار 1346 نشان روشن این حقیقت است.
اگر تنها به جناح های عمده حزب بسنده شود در ان صورت:
جناح(خلق) حزب که بیمار گونه و بچه گانه بران بود که"حزب باید به مبارزه ايدیولوژیک بپردازد..."؛
به نحوی که باید "تیوری مارکسیسم ـــ لنينیسم در جامعه نشر و پخش گردد"؛
حزب باید برای استقرار "دموکراسی خلقی" تحت رهبری "طبقه کار گر" مبارزه نماید.
آنان پس از انشعاب حزب و برای تو جیه نا گزیری انشعاب، خود را "جریان دموکراتیک خلق خلقی ها" اعلان کردند و از جناحی که به پرچم شهرت یافت تقاضای "به رسمیت شناختن.... (انها را) به حیث جریان دموکراتیک خلق خلقی ها " در صحبت ها و تبلیغات خصوصی خود مینمودند در این صورت انان "حاضر بودند که "پرچمی ها" را به حیث "جریان دموکراتیک خلق افغانستان" به رسمیت بشناسند.
بدین سان انها عملاً ضد برنامه حزب منتشره در شماره های اول و دوم جریدۀ خلق اعلان و جود کردند.
پس از قیام ثور 1357 آشکارا راجع به " مارکسیسم ـ لنینیسم"," تیوری دوران ساز طبقه کار گر" ازطریق همه رسانه های گروهی سخن پراگنی میکرد ند و اقای امین خود را به مثابه تیوریسن و نظریه پرداز از خود راضی، نظریات و "تیوری" های که در واقع نمایش جهالت، خیره سری و کودن بودن او بوده است، معرفی میکرد.
در عمل هم اعضا و هم کادر های حزب را به خاطر طفره رفتن از "اندیشه های سوسیالستی" تا سرحد مرگ شکنجه دادند و حتی اینگونه ميگفتند که " امین صاحب در ظرف سه سال اینده سوسیالسم را در کشور میسازد و شما همراه دیگر دشمنان رنگا رنگ انقلاب با ان دشمنی مینمایید" و از این دست شاهکار ها در حماقت فکری... .
امین به نحو اشکار در صحبت های خود با این جانب قبل از حوادث ثور میگفت : " با شعله يی ها یکجا علیه پرچمی ها...."
شعله يی های که بیشرمانه از" انقلاب کبیر پرولتاریایی چین" که هیچ چیز دیگر جز سرکوب مردم
تازه ترین مقالات عبدالواحد فیضی
مقالات مرتبط
ادامه ی حاکميت و تقلبکاری حامد کرزی ۱۳۸۸–۱۳۹۳خ مطابق 2009 ـ 2014 م! ادامه
آقايان جورج دبليو بوش و زلمی خليلزاد، که گردانندگان اصلی چرخ تاريخ پر ازخون و حقارت و زندگی اسارت با... ادامه
(درانتخابات رياست جمهوری و پارلمانی جعل و تقلب بحدی صورت گرفت که حامد کرزی درحالی که در جايگاه چهارم... ادامه
حادثۀ فاجعه بار 11 سپتامبر 2001 بر مرکز تجارت جهانی در نيويارک، اثرات مخرب پايه داری برتحولات سياسی... ادامه
رويداد 11 سپتامبر2001 دوره تسليمی قدرت را از ارتجاع سياه، به غارتگر سپيد به نمايش گذاشت. ادامه
به تاريخ 16 قوس 1380 مطابق 7 دسامبر 2001 حکمروايی پنج ساله امارت سياه طالبان پايان يافت. قندهار، هلم... ادامه
انتقال قدرت از مجاهدين به طالبان توسط پاکستان و امريکا و ادامه جنگهای خونين و ويرانی کشور: ط... ادامه
طوری که در بخش قبلی تذکر رفت، شورای رهبری تنظيم های هفت گانه مقيم پيشاورپاکستان در منزل نوازشريف نخس... ادامه
قبل ازآمدن مجددی به کابل، گلبدين حکمتيار با تصميم تنظيم های جهادی پاکستان، مبنی بر تشکيل شورای انت... ادامه
کودتای 14 ثور 1365 ـ نقش عوامل داخلی در راه اندازی آن: کودتا چگونه صورت گرفت؟ چرا تصميم دو جنرال... ادامه
جنگ قدرت در درون حاکميت؛ عروج خونبار و سقوط مرگبار حفيظ الله امين و باند جنايتکارش ( از 25 سنبله... ادامه
روز نهم ماه می 1946 برابر با 19 ثور 1325 خبر استعفای محمد هاشم خان صدراعطم بنابرخرابی وضع صحی وی از... ادامه